گنجشک، لالا

گنجشک، لالا      
سنجاب، لالا
آمد دوباره مهتاب، لالا
لالا لالایی لالالالایی  لا لا لا لایی لالا لالایی

گل زود خوابید، مثل همیشه
قورباغه ساکت! خوابیده بیشه
لالا لالایی لالالالایی  لا لا لا لایی لالا لالایی

جنگل لا لا لا
برکه لا لا لا
شب بر همه خوش تا صبح فردا... 

       

 

شنیدن این آهنگ تمام خاطرات دوران کودکی ام را برایم زنده کرد 

کاش میشد اونقدری کوچیک میشدم تا دوباره بتونم توو اون دنیای دوست داشتنی زندگی کنم  

دنیایی که رنگ کثیف و چرکی توش وجود نداشت  

دنیایی که همه چیزو به اندازه ی سادگی خودت می دیدی 

حتی دروغ و درویی دیگرانو 

آره راست میگفتن کودکی یه دوران دیگست... 

دانلود آهنگ: 

http://s1.picofile.com/file/6299468808/laalaai.wma.html 

نظرات 6 + ارسال نظر
زهرامنصورشریفلو چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ق.ظ

چقدر افسوس می خورم که هیچ شبی رو با این لالایی ها نخوابیدم!

زهرامنصورشریفلو چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:39 ق.ظ

اول اینکه اون جمله ی زود قضاوت نکنید رو ننوشتم تا مجددا ازم عذر خواهی کنید
نوشتم چون همیشه خودم و رفتارم قربانی قضاوت های زود هنگام شدیم.
اگر امروز من از دنیا و آدمکاش بریدم یکی از دلایلش همین قضاوته!

زهرامنصورشریفلو چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:44 ق.ظ

دوم.می دونم نوشته هام خیلی تلخن
اما یک سوال
تا حالا از خودتون پرسیدین این شریفلوی غمگین چطور همیشه تویه دانشکده لبخند می زنه؟
چطور اصلا از چهرش نمیشه فهمید که انقدر خسته و ناامید و غمگینه؟
علت همین نوشته هان.
می نویسم تا کمی تخلیه بشم
انقدر که بتونم به دیگران لبخند بزنم و ....
خودمم نمی خوام انقدر خسته و ناامید باشم
خودمم خسته شدم از خستگی و ناامیدی.
اما امید دلیل می خواد
آسودگی دلیل می خواد
زندگی دلیل می خواد
ومن همه ی این دلیل ها از دست دادم.
ظرفیتم تموم شده
ومشکلات هم چنان ادامه
و من شدم مثل ماشینی که ترمز بریده اما راننده در مهارش داره.
من می دونم شما هم می دونید که این ماشینا به مقصد نمی رسن.......
و ..خوشحال میشم بتونید به من کمک کنید.
(چون احتمالا خودتون هم حال منو تجربه کردید)

سوم.بهتون حق میدم اما
اگر حرفتون نزنید....شاید دیر بشه و.......
شاید!

و در آخر اگر ممکنه یک کپی از نظرهایی که توش درباره ی خودم نوشتم (تا الان)برام بفرستید.ممنون!

زهرامنصورشریفلو چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:53 ق.ظ

تویه نظرات قبلیتون نوشته بودید که :
تا حدودی در موردتون اشتباه فکر می کردم ....

می خوام بدونم در مورد من چه فکری می کردید؟
دوست دارم خیلی رک بگید!
(فقط از روی کنجکاوی اینو پرسیدم نه هیچ چیز دیگه ای)

[ بدون نام ] چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:27 ب.ظ

راستی تو را انقدر مغروری؟؟؟

زهرامنصورشریفلو پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:51 ق.ظ

در مورد دیر میشه..،
صادقانه می گم:چون حدس زدم می خواین چی بگین!
اما حدسم پیش خودم می مونه و به شما نمی گم
چون من رک بودن رو بلدم!
در مورد احساسات من هم بهتره یک نکته ای رو بدونید!
همیشه احساسم رو در عمل بیان می کنم نه حرف!
خصوصا در مورد دوستانم!

چقدر بهتون تقلب رسوندما!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد