امروز روز جالبی بود
فکر نمی کردم دیدن اسم یه آدم توو لیست اردو همچین برخوردهایی رو ایجاب کنه
الاایهال من برام مهم نبوده و نیست حالا اسمش هرچه بگذارن برام فرقی نمی کنه
جالب بود
اون روزها فرار می کرد اما حالا هی جلوی چشامه
ادعاهاش که یادم می افته عقم می گیره
باورم نمیشه یه آدم انقدر راحت حرف بزنه بد بزنه زیرش بد توهین کنه در حد لالیگا بعدشم....
واقعا نوبرشه بخدا
ما هم خواهر برادر داریم اما اینشو ندیده بودیم
اصلی که بارها من گفتم و تو تایید کردی یه چیز بود
چند حرف بیشتر نداشت
"اقناع و نه طرد"
اصلی که حتی یکبار هم بش عمل نکردی حالا تو....
گفتم از آدمایی که طبقاتی فکر می کنن متنفرم
گفتی من ماحصل فرهنگ های مختلفم!
به رک بودنو صراحتت می نازیدی اما نمی دونستی اینا توو جامعه ی ایران واس آدم افتخار نمیشه ننگ میشه
امروز یکی می گفت وبلاگتو به گند کشیدی
خودتم به گند می کشی
اما برام مهم نیست
چون کله خرابم
گوش می کنم به حرف بقیه اما خودم تصمیم می گیرم
اصلا می دونید چیه
فرق من و باقی این احمق ها توو یه چیزه
این که من ظاهر و باطنم یه کیه اما...
می دونید گافمن می گه اونایی که پایگاه طبقاتی اجتماعی برتری دارن یا بهتره بگم قدرت بیشتری دارن بهتر میتونن روی صحنه بازی کنن و پشت صحنه رو حفظ کنن
اما من نه می تونم و نه دوست دارم
ترجیح میدم همونی باشم که هستم
حالا به هر دلیل...
می گفت یکی ننویس این حرفارو
می گفت من که نمی دونم واس کی می نویسی اما با این کار اون طرف فکر می کنه کیه!
من همچین قصدی ندارم بخدا
می گفت چرا هدف هات انقدر کوچیکه که این مزخرفات شده هدفت
باید بگم اینا هدف من نیست و من از سر دلتنگی می نویسم
برای خودم و نه برای بقیه
به من چه ربطی داره که یه عده بیکار این مزخرفاتو می خونن !
می گفت ادبیات وبلاگتو به گند نکش
منم می گم هر جور که دوست داشته باشم می نویسم و ملاحظه هیچ بنی بشری رو هم نمی کنم
اینجا مال منه
مال مال من
فقط برای خودمه برای نوشتن خودم
اصلا بهتره بگم چاردیواری اختیاری!
تموم شد و رفت!
مثل دانه ی تسبیح همه ی روزها را به بند می کشم
همه را یک شکل همه را یک رنگ
جز امروز
امروز روز ملاقات با توست...