امروز آکادمی فضای خوبی بود برای تغییر حالت
بعد سه ماه دویدن برام طاقت فرسا بود
اما بودن ی دونده تیم ملی فشار آخرای تمرینو کم تر کرد
باز هم این حراست الاغ رو اعصاب آدم راه میره
کثافت مارو میشناسه اما باز میگه مجوز !
اونقدر عصبی بودم که می خواستم فکشو بیارم پایین مرتیکه ی کثافتو
یکی نیست بگه آخ عوضی تو از قبل امثال منی که داری حقوق می گیری
اگه اینجا هم مثل آزاد قزوین بود که تو او ی عده الاف دیگه باید بساطتونو جمع کنید برید
عجب بدبختیه بخدا
قزوین کارت رو گیت میذاری تصویرت رو مانیتور میاد مثل آدم میری توو
اما اینجا احمق داره پاچه می گیره
گفت برو حراست تا آدم شی و درست حرف بزنی
منم گفتم برو جمع کن بابا...
.
.
.
حالم داره از خودم بهم می خوره
دارم بد حرف می زنم
می دونم !
به حساب بی ادبی نذارید
اما بهرحال باید این عصبانیت ی جوری فروکش کنه
کاش این جا هم مثل شهر خودم بود تا توو ی گوشه از کوه می تونستم توو تنهایی داد و فریاد کنم
توو اینجور مواقع فقط داد زدنه که خشممو کمتر می کنه
حالا برعکس شد... جسمم خوب شد اما روحم داغونه
من انتظارم از زندگی زیاد نبود واقعا
ی آرامش و ی آسایش بعلاوه ی ی کوچولو محبت دو جانبه
همین!
واقعا زیاد نیست !
اما هیچ وقت نداشتمشون!
اونقدر بی حالم که وقتی ی نفر بهم با بی ادبی میگه بچه ُحوصله جوابشو دادنو ندارم
بهش میگم باشه تو راست میگی !
چون حوصله ی بحث و جدلو ندارم
دارم کم کم به قطعیت می رسم
من نمی خوام اردی کردستانو بیام !
بودن وسط یه عده که احساس می کنی هزار کیلومتر ازشون دوری خوشایند نیست
بگذریم
دلم می خواد فعلا گم شم و گورمو گم کنم
امتحانا نزدیکه
باید ی خورده تغییر رویه داد
عجب حماقتی کردم کتابامو پست نکردم همونجا حالا نمی دونم چه جوری ببرمشون
بیست کیلو کتاب!
من سردم است
من سردم است و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد
ای یار ای یگانه ترین یار
آن شراب مگر چند ساله بود؟
نگاه کن که در اینجا
زمان چه وزنی دارد
و ماهیان چگونه گوشتهای مرا میجوند
چرا همیشه مرا در ته دریا نگاه میداری؟
قشنگ بود
فکر کنم از فروغ باشه!
آری من سردم است و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد
چرا همیشه مرا در ته دریا نگاه می داری؟
چرا؟!
من ! گفتن ! دیگر نه!