سکانس بیست و یکم

من هرانچه بخواهم می گویم خواه ناراحت شو 

خواه نشو 

آنش ب خودت مربوط است 

بارها گفته بودم من ملاحظه ی هیچکسو توو حرف زدن نمی کنم حتی اگه به قیمت تموم شدن دوستیمون باشه دوست عزیز! 

از نظر من  گند زدی  

واقعا انتظارشو نداشتم! 

الاایهال من همون احترام و همون صفات قبلیت توو ذهنمه  

این موضع منه

موضع تو ب خودت مربوطه! 

اگه شب آخر اردو یادت باشه بیژن ی حرفی زد من واقعا قبولش دارم 

این ک مرد باشیم  

حالا ب خاطر این ک چاپلوسی استادو بکنیم هم نه ب خاطر خودمون 

زشته واس... خیلی کارا کرد 

من فکر می کنم خلاء عاطفی آدما میتونه با آلترنتیو های زیادی پر بشه ک یکیش دین باشه! 

میمونه دوست داشتن 

آدم توو زندگیش هر کسی رو دوست نمی داره 

نمی گم ی نفر 

و نه میگم هرکسی 

پس بهتره دل آدم دریا نباشه 

آدم به تبع ی احساس پاشو جولو میذاره 

نه با دودوتا چهارتا کردن و معیارهای صرفا مادی! 

شاید از حرفام ناراحت شده باشی  

مهم نیست  

من حرفامو همیشه میگم 

دامنه دوستی چنان خفنی هم ندارم ک از از دست دادنش بخوام هراسی داشته باشم  

دیگه خود دانی  

خواه ناراحت باشی یا نباشی من حرفام صریح و پوست کنده همین بود. 

قزوینی ها راست میگن : 

زیاد ب ی نفر احترام نذار سرش گیج میره 

من فکر می کنم همینطوره  

امروز از رفتار  یکی از بچه های ارشد واقعا بدم اومد 

من آدم اجتماعی و خونگرمی نسیتم اما واقعا در مورد بعضی ها خودم میرم جولو و احوالپرسی صمیمی می کنم و سر صحبت رو باز می کنم 

اما اون در قبال این احترام بی احترامی کرد  

و من طبیعتا از فردا رفتارمو باهاش ۱۸۰درجه تغییر منفی میدم  .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد