می روم از دادگاهی که...

ادب همچون دیگر مظاهر شخصیتی و رفتاری ما هم در فرهنگ من و هم در فرهنگ تو متفاوت است  

تعریف من از ادب و مصادیق آن با تعریف تو متفاوت است

واژه کثافت هم همینطور(من دوستش دارم همچون واژه کثیف و چرک !انگار واقعیت زندگی آدمای این دوره زمونه با همین واژه ها دیده میشه!) 

من ادب رو بیشتر در رفتار می بینم تا گفتار 

درگفتار هم بستگی به خطاب مستقیم یا غیر مستقیم دارد  

مهم نیست 

 برای تو ناراحت کردن راحت است گویی 

برای من اینگونه نیست 

من چند دقیقه ناراحت شدم و بعدش تفعلی به حافظ زدم و این آمد:  

روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

درغنچه ای هنوز و صدت عندلیب هست

هر چند دورم از تو که دور از تو کس مباد

لیکن امید وصل توام عن قریب هست  

  

نمی دونم چرا ناخودآگاه حرفت در پستوی چرک و کثیف ذهنم در بین اون همه آتاآشغال پیدا شد: 

"می روم از دادگاهی ک در آن خداوند صد بار توبه می پذیرد اما بنده خدا یک عذر نه... "

ناراحت شدم ولی فراموش کردم و لبخند زدم 

و برایت از صمیم دل آرزوی بهترین ها کردم 

این عین انسانیت است که حافظ ب من یاد داده است: 

متین باش و مهربان و در قبال سختی ها گله نورز که کامیابی آیینه رفتار توست.  

نمی دانم کدامین داستان از گلستان بود که آیینه ی انسانیت را خوب دیدن بدی ها یا سعی بر ندیدن بدی ها عنوان می کرد 

من هم سعیم بر این است

شاید هیچگاه اینگونه نبوده ام اما ایده آلم همین بوده است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد