خوبه که به فکر همکلاسی هاتون هستید
من اهل فکر نیستم
سعی می کنم باشم
فروغ رو دوست دارم اما کم!
خواستید ازش بنویسید
من فکر جور دیگه ای نکردم خانم محترم!
اما نمود کارتون برای شخصیت من ی چیزای در هم بر همی رو شکل داده بود
ترجیح میدم برام نظر نذارید با همه ی احترامی که براتون قائلم
و حتی دوست دارم بگم این مزخرفاتو زیاد نخونید
دوست دارم گوشه ی تنهایی های خودم با آرامش زندگی کنم
دلم می خواد ورای نگاه های کثیفی که هر روز گرفتارشون می شم اینجا دیگه چشام استراحت کنن
دوست ندارم برن پششت سرم مثل دهها بار پیش مزخرف بگن
می دونید که چی می گم!
حوصله ی حرف و حدیث ی مشت سبک مغز ابله رو ندارم
فعلا زندگی با طعم های توت فرنگی و کاکائویی و کراملی و ... شده ی بستنی عجیب غریب واس من که نه خوش مزه است و نه بد مزه
دوست دارم فعلا توو تنهایی هام واس خودم گریه کنم واس خودم داد بزنم واس خودم بخندم و واس خودم بجنگم
دوست دارم این چند روزم تموم بشه تا چند ماه بتونم با آرامش بخونم و ورزش کنم و موسیقی بگوشم و بخندم و آروم آروم باش
مثل روزای سوم دبیرستان
دوست دارم برم توو گوشه ی تنهایی هام
توو طبقه ی پایین اون خونه بشم آقای خودم و نوکر خودم
تنهای تنها
این بهترین و ایده آلی ترین چیزیه که این روزا به درد من می خوره
چشم خانم می نویسم و میل می کنم براتون حتما این چند روزه امتحاناست ی خرده درک کنید.
.
.
.
ببخشید ک منم بدتر از شما رک تر حرفامو نوشتم !
.
.
.
ترحم!
نه واس ترحم نمی نویسم!