چقدر زیباست زندگی اینجا
صبح زود تا الان
اول ورزش بعد خریدن سنگک و بعد هم خوندن و موسیقی گوشیدن و بعد هم آب دادن ب درخت ها و گل های باغچه
من آرامشششششششششش اینجا رو ب هیچ چیزی نمیدم
من آروم آروممممممممممممممممم
مثل ی پروانه توو باغچه ی بیکران زندگی
حتی دیگه حرف سهرابم قبول ندارم ک " ب سراغ من اگر می آیید..."
اصلا نمی خوام ب سراغم بیاین
من خودممو و خدای خودم
این دوست داشتننی تره
صبح و نماز اول وقت شیرین ترین چیزیه ک میشه توو تنهایی هام داشته باشم
انگار هیشکی نیستو خداست ک میشنوه تو داری باهاش حرف می زنی
باهاش درد و دل می کنی و حتی گاهی وقتا گریه می کنی
اما این بار فرقش اینه ک گریه هاتو قایم نمی کنی
حتی دوست داری ببینه و این همه منو ارضا می کنه
خیلی زیاد
این آرامش و متانت رو با حافظ بیشتر می بینم وقتی میگه:
من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد.
مادرم ریحان می چیند
نان و ریحان و پنیر...
نمی دونم چرا یاد این شعر افتادم.