ته دلم امیدوارم...

نمی دونم چرا یهو گروه فلسفه یادم افتاد 

حرفهای فلسفی شده ی ما دوتا و ی ناظر عینی! 

اون روز گذشت و بعد از اون روز خیلی اتفاق ها افتاد 

نه من تو رو شناختم و نه تو من رو 

تمام رفتارهای این مدتت مثل حرفهای اون روزهات بی برو برگردن

نمی دونم باهات چیکا کنم 

گاهی می خوام مرد باشم بهت نگاه نکنم 

مثل همون قولی ک اون روز دادم  

ولی... 

داستان زندگی خیلی خشن تر از این حرفهاست  

شاید من توو خیلی از داستانایی ک توو این مدت اتفاق افتاد شوخی کرده باشم و همه چیو ب مسخره گرفته باشم اما در مورد تو نه... 

من نه تو رو نه خودمو و نه احساسمو من شوخی نکردم  

و هرچیزی ک بود هست حتی همین حالا 

نمی دونم چی باید بگم  

فقط با تصاویر زندگی می کنم شاید بگی توهمه  

اما این توهمه ک منو آروم می کنه و... 

می گذرم تا ببینیم روزگار و زمانی ک می گذرد چ می گذارد برایمان از این گذار ... 

تو تکلیفت شاید با خودت روشن است 

اما من نه نمی دونم باید دوست داشته باشم یا نه چرا که انعکاسی از این همه نیست 

اما ته دلم امیدوارم... 

ی ستاره انگار سوسو می زنه و بهم میگه آخرش روشنه 

چون... 

کاش روزی برسه ک چرای این همه آرامش و اطمینانم رو بهت توضیح بدم 

و کاش اون روز زیاد دیر نباشه 

و حتی اگر باشه من مردم   

کوه سنگ را جابجا خواهم کرد  

سنگریزه خواهم کرد 

سنگریزه را جابجا خواهم کرد 

فریاد خواهم زد  

به امیدی که شاید بشنوی 

شاید ببینی.

نظرات 2 + ارسال نظر
ناظر عینی یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:20 ق.ظ

اون حرفاتونو می خونه
اون فوق العاده است
انتخابتون بی نظیره قبلا" هم گفته بودم
اما ...
امان ازین زندگی
دل من هم نمیگم روشن اما خوب یه جورایی چشمک میزنه گاهی

متاسفم که اون روز اتفاق خوبی نیفتاد
شما آدم خوبی هستید خوشحالم که خواستم کمکی کرده باشم هر چند انگار خواستن همیشه هم توانستن نیست...
راجع به رسیدن شما دوتا گاهی خیالاتی هم کرده ام پیش خودم که نمیگم!

شما فکر می کنید خیلی خاصید؟
خوب راستش باهاتون موافقم
اما یادتون نره اونم در نوع خودش فوق العاده خاصه خیلی خیلی خاص
شاید یه روز موفق شدید کسی چه می دونه.....
خوشحالم که ته دلتون روشنه

اون روز یادم نمیره ناظر عینی !
شما قرار بود ب من کمک کنید اما فقط جانب اونو گرفتید!(شوخی می کنم البته)
من تا جایی ک می تونستم ب شیوه های مختلف وارد بحث می شدم تا شاید چیزی عوض شه
اما اون از من خیلی لجباز تر بود و واقعا هم خاص
اینو توو این دو سال کاملا حس کردم بی خودی نبوده ک ازش خوشم اومد
ی جورایی خیلی ب قول انگیلیسیا همدیگرو overlap می کنیم خیلی همپوشانی داریم ولی اون فقط مایله ک نقاط ضعفو ببینه و ب ی چیز اصلا فکر نمی کنه ک بودنش و خواستنش همه تفاوت ها مونو ب شکل درستش در میاره
نمی دونم اما از خودم راضی نیستم در مورد شما
فکر می کردم بعد اون ماجرا اونقدری ک می بایست از لطفی ک در حقم کردید ازتون تشکر نکردم
حتی وقتی یادم میفته گاهی وقتا ب چشاتون نگاه می کردم سلام نمی دادم ناراحت تر میشم
ولی ب حساب بی ادبی یا نمک نشناسی نذارید
آدمایی مثل من ته دلشون هیچی نیست
این ظاهرشونه ک دوست داره غوغا ب پا کنه و بخواد اون آدم بهش توجه کنه
من حتی ساده ترین رفتارا و حرفای اون از ذهنم بیرون نمیره
حتی ی خودکار خوستن !
منی ک یادم میره ناهار چی خوردم حتی خنده های اونو یادم نرفته و حتی اخم هاش
گاهی از خودم بدم میاد از این ک از کنارش رد شدمو و سلام ندادم بهش
بگذریم...
جالبه ناظر عینی محترم
اصلا فکر نمی کردم شما این بلاگو بخونید
یعنی فکر می کردم کنایه ی تلخ حرفام شاید شما رو هم ناراحت کرده باشه
من خاص نیستم یعنی ی جورایی مثل بقیه نیستم اما دلم خیلی گرفته از همه
توو زندگیم هیچ وقت اینقدر گوشه گیر نبودم
من ی دلیل محکم واس خودم دارم ک بهش میرسم بالاخره
مطمئنم
نمی تونید حتی تصورشم کنید
در مورد اونم آره خاصه خیلی هم خاصه
اون روزا بهش گفتم مغرور اما الان فکر می کنم نه مغرور نیست بلکه...
خیلی دوست دارم راجب این مدتی ک گذشت باهاتون صحبت کنم
امیدوارم ک ی روز بشه
البته خیالتون راحت باشه من نمی خوام زیر قولم بزنم هنوزم سر حرفم هستم اما من توو دانشگاه بهشتی فقط دو سال دیگه خواهم بود بعدش منمو خدایی ک بهشم ی قولایی داده
ممنون از لطفتون
ب قول آلمانی ها :viel erfolg fraulein

س .سمیعی دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:24 ب.ظ

سلام مجتبی...
نمی دونم این کامنت رو کی گذاشته شایدم می دونم!
بزرگترین اشتباه از من بود!(آدمی که حتی نمی تونه خودش رو معرفی کنه چطور می تونه به تو کمک کنه)
ساده می نویسم :
مجتبی جان همه چیز روبه دست تقدیر بسپار من هم مثل تو فکر می کردم و خوشبختی و رسیدن رو فقط در این خیالات بوچ می دیدم!
خوشحالم که به خواست خداوند از گرفتار شدن در باتلاق بدبختی و فلاکت و ... دور شدم.
و حالا احساس خوشبختی می کنم .
امیدوارم خدا برای تو هم بهترین ها رو بخواد........
خدا نگهدار

سلام !!!
این جا جای عریضه نوشتن واس این و اون نیست یعنی تریبون هیچکسی نیست جز خودم اونم برای خودم نه برای هیچ کسی !
من فکر نمی کنم ب خیالات پوچ پرداختم
راهم معلومه و اگه خدا بخواد ی روزی اونم بدست می آرم و اگرم نتونستم ملالی نیست
ب قول دکتر شریعتی :
اگر عاشق شدی و اگر عشقت ب سوی تو نیامد پس بدان او برای تو نبوده از اول هم برای تو نبوده پس بهتر ک فراموشش کنی
من مطمئنم ب خودم چون ک زیرا !
ممنون از لطفت !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد