سکانس سی ام

خسته شدم از این دانشگاه مزخرف 

عجب غلطی کردم ته رو انتخاب نکردم

گروه نیست 

حتی روستا هم نیست ب خدا 

همش زیراب زنی 

همش چشم و همچشمی 

حالم بهم میخوره از این گروه

اون از اون سفر اینم از این یکی 

واقعیت اینه ک تا جایی می تونی پیشرفت کنی ک محیط بهت اجازه بده

تو این دانشگاه این محیط کم و بیش هست اما زیر لوای ی عده احمق کاملا بی فایده شده 

.

.

.

آدم گاهی وقتا حالش از دوستی های این دوره زمونه بهم می خوره 

واقعا ک بخدا ! (فعلا سکوت تا بعد)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد