امروز هم بدتر از دیروز
ی دکتر مشاور دیگه
چند دقیقه حرف زدیم
مهربون بود انگار
چندتا سوال ازم پرسید و گفت مشکل چیه و منم جواب دادم
ک یهو گفت عاشق بودی؟
هیچی نگفتم و سرمو پایین انداختم و فقط با انگشتام بازی می کردم
چند ثانیه گذشت و گفت قرار نیست جواب منو ندی !
اگه منو قبول داری پس باید سوالمو هم قبول داشته باشی و جواب بدی
گفتم خب آره بودم
گفت باهاش حرفم زده بودی یا همین جوری فکر می کنی بهش نرسیدی ؟
گفتم حرفم زده بودم
مفصلم حرف زده بودم...
ی آزمونو بهم داد ک 120تا سوال بود و گفت بدون فکر کردن روو سوالا پرش کن
منم همین کارو کردم
آخرش تو نتیجه آزمون و منحنی صعودی اینو نوشت:
بیمار فوق دچار افسردگی خفیف است، علائم دلزدگی و بی تفاوتی نسبت به کار و اطرفیانش بیش از حد معمول بوده، اختلال تمرکز پیرامونی و دامنه ی تحریک پذیری بسیار پایین در آزمون فوق نمایان است، فراموشی موقتی و تمایل ب تخیل پردازی و تفکرات انتزاعی و نشانه های خفیف اختلال هیجانی تشخیص داده می شود. دکتر علی عبادی.مهر.امضاء.
.
.
.
ب ی روانپزشک معرفیم کرد و گفت باید دارو مصرف کنی وگرنه ممکنه بدتر بشه و مثل همه ی دکترا ی خرده مزخرف گفت و ب فکر خودش بهم روحیه داد...
صد سال سیاه پیش روانپزشک نمیرم
دیگه همینمون کم بود ب خاطر این چیزا هم دارو بخوریم
وقتی خانواده آدم هیچی نمی دونن از دیگران چ انتظاری میره
فقط باید روبروی بقیه نیشتو باز کنی ک مبادا کسی فک کنه ک ی چیزیت شده
نمی رم
من مریض نیستم
اصلا لج کنم خدا ام نمیتونه جلومو بگیره
گور بابای همشون اصلا می خوام بدتر شم
آب ک از سر گذشت....
درد را از هر کدامین سو نگاشتن باز درد است
آری درد است...