همیشه کم میارمت
نمیشه ک ندارمت...
ن می شه
می فهمی نمیشه آدمک
.
.
.
خاص بودنتو نگه دار واس خودت
ب من ک میرسی مثل خودم باش نه مثل بقیه
نشو مثل...
درسته که همون خاص بودنتو دوس دارم ولی اینجوری دست نیافتنی میشی
.
.
.
امروز اونقدر عصبی شدم ک خودم از خودم بدم اومد
رفتم کتاب فروشی علامه
چند بار با احترام ب خانومه گفتم کتاب فلانو می خوام میشه کمکم کنید
دیدم سرش ب کار خودش بود و اصلا انگار دارم با دیوار حرف می زنم
ک یهو چنان عصبانی شدم ک داد زدم : خانم با شما اماااا
پس شما وظیفت چیه ک زیر لب واس من غرغر می کنی؟
ملت همه چنان نگاهم کردن ک...
تا اومد ی چیزی بگه خودکارا و کاغذایی ک برداشته بودمو پرت کردم رو میزو اومدم بیرون "
اونقدر عصبانی بودم ک نزدیک بود ی پسر بچه رو تو راه له کنم
خدا رحم کرد...
.
.
.
رفتم نون بگیرم واس افطار
از قضا آشناس با خانواده ی ما
کلی تحویل گرفت گفت بیا توو و..
کلی حرف زد اصلا حوصلشو نداشتم
گفتم آقای محمدی بذار توو صف وایستم حوصله ی حرف و کنایه ی مردمو ندارم
گفت نه بابا این همه مردم حق ما رو خوردن حالا دو تا نون که به جایی بر نمی خوره
اومدم بیرون مرد و زن و بچه همه فحشم دادن !
گفتم دیگه این طرفا پیدام نمیشه ماه رمضونی
.
.
.
نکوهش مکن چرخ نیلوفری
برون کن ز سر باد خیره سری را
بری دان ز افعال چرخ برین را
نشاید ز دانا نکوهش بری را