چرا اینا اینجوری می کنن
ای بابا درسم می خونیم یکی باید پیدا شه بهمون گیر بده
" بدبخت کور میشی
بیچاره بیچاره میشی
نفهم اینقدر نخون
بی شعور چرا انقدر کم می خوری
نکبت..."
اصلا بابا این خانواده نوستالژی گیر پیچ بودنو دارن بخدا
.
.
.
نمی دونم چرا این روزا حوصله ی نوشتنو ندارم
تو ام ک نشستی ی گوشه درد رو هی واس خودت می نویسی
هی هم می گی درد از هر طرف بنویسی درد است
ای بابا امروز ک توو کتابخونه پدربزرگ راه می رفتم از سر کنجکاوی یا شاید خستگی در ب در کردن طول روز دانشنامه امام علی (ع) رو برداشتمو همین ک باز کردم این اومد " در بیان نقصان عقل زنان" !!!
هی خوندم دیدم چقدر نزدیک این حرفها ب حرفای من الدنگ
انتظار وفاداری از زن محال است"
بی وفایی
حساس بودن ک من البته توو زنای این دوره زمونه ندیدم!
.
.
.
دیروز امتحان آلمانی عالی بود
استاد کلی تشویقم کرد
بالاترین نمره کلاس 94.5
فوق العادست این استاد ولی حیف ک فقط ی ترم دیگه می تونم باهاش بردارم
البته بعدش کانون زبان تهران ادامه میدم
مهم نیس
.
.
.
نشسته ای برای خودت انار دانه می کنی و هر از چندگاهی نگاهی ب چشمان خیره ی من می کنی
تا می آیم حرفی بگویم زاویه ابروانت چنان در هم می آمیزند ک گویی منصرف می شوم:
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت به قصد جان من زار ناتوان انداخت...
ولی ای بی آرام صدایی ک در نهاد آدمی باشد تو خود گو ب آن بی وفا یار چنین:
رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ ک خانه خانه ی توست....