آدمیزادگان...

آدمیزادگان گاهی آنقدر ابله می شوند ک پاک فراموش می کنند انگار نه انگار روزی خواهش می کردند روزی نگاه می کردند و گاهی تمنا می کردند...

.

.

.

آدمک خوشحالم 

می دونی چرا ؟

چون جمع بودنت را اختراع کردم:

آدمیزادگان !

قشنگه؟ 

مگه نه؟

بهت میاد انگار وقتی ک میشی چند نفر 

.

.

.

جمع العلما در فیس بوک گاهی چقدر خنده دار است 

گروه بچه های جامعه شناسی 

نگاه ک می کنی می بینی چقدر وضع ما ب عنوان دانشجو تاسف آوره 

بخدا خنده آوره 

سالیانه صدها نفر از این رشته فارغ التحصیل میشن اما باردهی کو؟

تولید علمی کو؟

اثبات حقانیت کاربردی جامعه شناسی در این گیر و دار سیاسی کو؟

طرف چند ماه دیگه ارائه پایان نامشه هنوز موضوعش معلوم نیس!

آخه اون چه پایان نامه ای می شه!

دوستم می گفت توو آلمان دانشجو جماعت با دانشجوهای ایرانی زمین تا آسمون فرق دارن 

می گفت اصلا اینجا دانشجو لحظه ای وقت پرداختن ب کار غیر علمی نداره

می گفت انگار سختکوشی توو خون ایناست

ب قول دکتر مجدالدین توو ژاپن اون کارگر یا کارمند از شیش صبح ک پا میشه از میله ی مترو آویزونه تا برسه ب کارش نیم ساعت می خوابه موقع برگشتنم از میله مترو آویزونه تا برسه نیم ساعت می خوابه 

بله!

اینه ک پیشرفت می کنن!

اما توو این فرهنگ ایران بگرد همه چی انگار تشویقت می کنه ب اسلو موشن بودن 

از موسیقی درونگرا بگیر تا روابط اجتماعی محدود تا نگاه سنتی ب مقوله پیشرفت تا تاکید بر نظم بیش از تحول تا نظام آموزشی واپس گرا تا خانواده ی ارزش گرا و در عین حال واپس گرا تا نظام سیاسی چرخشی اما نه از نوع نخبه گراش تا خلاصه اش کنم فرهنگ منفعل و 4نهاد بی خاصیت دیگر بدون انطباق منطقی با امروز ما ایرانیان...