پلان سی و پنجم

horen sie meine wiederholung von deinen  name?!

aber

wieviel zeit habe ich fur besuchen sie

ich weiss nicht 

ich libe ihren schon name

aber 

ich weiss nicht 

gibt es etwas fur du und ich 

ich weiss nicht

ب قول انگلیسی ها:

it dosent matter run away as much as you can....

.

.

.

منظور من تو نبودی !
عید تو هم مبارک 

پلان بیست و نمی دونم چندم خطاب ب آدمی بود ک بهترین واژه ای ک تونستم واسش پیدا کنم همون عقده ای بود

.

.

.

من هر قدر هم ک گنده دماغ بوده باشمو و باشم اما همیشه در قبال لبخند دیگران و محبت دیگران اخم نکردم و...

حداقلش می تونم ب دیگران همیشه احترام گذاشتم تا جایی ک شده 

چون ادب جزء لاینفک تربیت خانوادگیم بوده 

ی جوری استریک پرینسیپل بوده انگار 

اما همه اینجوری نیستن 

آدمایی هم هستن ک ب لبخند تو اخم می کنن 

جواب سلامتو نمی دن و...

مهم نیست 

عادیه خب...

.

.

.

اعصابم خرد شد امروز 

نتونستم برم نماز عید 

اصلا من کلا از ماه رمضون از همه بیشتر نماز آخرشو دوست داشتم و دارم 

امسال بدجور خرد توو ذوقم 

ولی بهونه ی احمقانه ای دارم و اونم انن ک خواب موندم 

.

.

.

راجع ب کمک و...

نمی دونم من خسته شدم 

واقعا بریدم 

نمی خوام حتی بهش فکر کنم چ برسه تلاش کنم 

دیگه کسی ک باید شروع کنه من نیستم

خودش می دونه و خدای خودش 

من چشم آب نمی خوره 

اون هنوز همون آدمه 

گفته بود حرفم عوض نمیشه 

من تمومش نکردم چون تکلیفم با خودم روشنه 

تمومشم نمی کنم 

اما هیچ کاری نمی تونم بکنم جز این ک واگذارش کنم ب زمانی ک می گذره

.

.

.

دل را خراب کرد و به گنج هنر رسید 

عشق خراب کار تو آبادی آورد...