پلان چهل و دوم

داره میشه پلان رفتن انگار پلان چهل و دوم

کم کم باید بار و بندیلمو جمع کنمو و بیام

به شهر مزخرف ها 

ب شهر پر از شلوغی ها

و ب شهر پر از بی چارگی ها

ب کلان شهر زیمل شاید 

به ساختار پر از مزخرفی ک فردیناند تونس می گفت

به جایی ک روزگاری رابرت پارک و برگس روزگارشان را در آن گذاردند

آری به شهر و واژگان پر از بیهودگی اش

چنان ک مارکس و دورکیم به واژگان زشت نگاشتند

باز هم کانون شهر را به کانون کلان شهر ترک گفتند گویی ترک دهکده است به همان جایی ک فکر می کنم عده ای می گویند متروپولیتن !

بگذریم 

دیگر مجالی نیست

باید امتحان بیهودگی ها را به کناری وانهاد

و بایست امتحان کامیابی ها را ب سرودی خوش باز هم از سر داد...

.

.

.

و چه تقارن زشتی!

پلان رفتن امروز من شد مقارن با سه صد چرکنویس بی حاصل

رفتنی ک نه امیدی ب خود باشد و نه به راه و نه ب آدمک هایش!