جامعه ی من
کسی مرا نساخت خدا ساخت

جنگ واژگان(1)

سی مهر ۱۴۰۰ کلیپی کوتاه از ریس فرهنگستان ادب و زبان فارسی منتشر شد که معتقد بود هر کلمه بی معنایی که به ( الف) ختم شود،اسم دختر می شود.

انتشار این کلیپ با موجی از تعجب و حیرت همراه بود، اما بنظر نگارنده، این گفتار، آغاز جنگ واژگان است .
اما چرا جنگ واژگان؟

یکی از ایراداتی که منتقدان به حاکمیت بیان می کنند ، بی ارزش کردن کلمات است.
برای بیان دقیق تر این نقد ،می‌توان گفت،
در چهل و اندی سال گذشته، یکی از اقدامات حاکمیت تقسیم بندی کلمات به ۳ گروه واژگان مصادره ای ، واژگان تغییر معنای یافته و واژگان بی معناشده ، است.

این گروه بندی کلمات ،مبتنی بر عملکرد حاکمیت ایجاد شده است ، دسته اول یعنی کلمات مصادره ای ، گروهی از کلمات است که حاکمیت از طریق با ارزش نشان دادن این کلمات نسبت به سایر کلمات، زمینه را برای مصادره ی آن ،جهت رسیدن به اهداف خود فراهم کرده است .
مانند کلمات اسلام، شهدا، منافع، نظام ،دفاع مقدس و.... .
بگونه ای که با تکیه بر این کلمات، اعمال قدرت کرده ، مخالفین خود را از سر راه بر می دارد ، و از طرف دیگر برای حفظ این واژگان، ردیف بودجه هایی تعریف می‌کند که از کنار آن می‌توانند ثروت اندوزی کند .


این اعمال قدرت و ثروت اندوزی زمینه را برای تغییر معانی و بی معنی کردن کلمات دیگر هموار می‌کند.
برای مثال
کلماتی چون پیشرفت، امنیت ، زن ، ارشاد، صیانت و... در گروه کلماتی که دچار تغییر معنا شدند ،قرار می‌گیرد.
و درسویی دیگر گروه بزرگی از کلمات وجود دارندکه با گذر زمان بی معنا می شوند، مثل زندگی، رفاه، آرامش،آزادی..... .

این دسته بندی ها در طول زمان، دایره لغات حاکمیت را محدود می کند و زمینه را برای برقراری ارتباط میان حاکمیت و شهروندان مخدوش می کند.

این عدم ارتباط، زندگی عادی را برای شهروندان دشوار می کند و باعث می شود شهروندان به دنبال دستیابی به حقوق اولیه ی خود باشند و شهروندان ایرانی به خوبی دریافتند که برای رسیدن به این حقوق اولیه لازم است ابتدا گروه بندی لغات و تبعیض میان آن از میان برداشته شود .
می‌توان گفت شعار زن زندگی آزادی در واقع پتکی بود که بر زنجیر اسارت کلمات کوبیده شد و حالا در زمانی به سر می‌بریم که کلمات هم تراز یکدیگر و هر کلمه ای با معنای واحد خود شناخته و معرفی می‌شود.

و این پتک در دستان دخترانی ست که نامهایشان به الف ختم شده است.

(مهسا ، ژینا،سارینا، نیکا، آرنیکا، لینا، پریسا، نادیا،دیانا،ماریا،مونا،و .........
این لیست همچنان باز است.

[ جمعه چهارم آذر ۱۴۰۱ ] [ 2:13 ] [ لعیا خاکی ]

آبان ۱۴۰۱.

.

نخ موم زده سیاه را می پیچم دور بند اول انگشت اشاره ام و بعد آرام با انگشت شستم حلقه های نخ را به سر انگشتم می‌رسانم و شروع می کنم به گوله کردنش.

<<اه، مال من، گره ش بزرگ میشه مامان >>

سوزن نخ شده را به دستش می دهم<< تمرین کنی یاد می گیری>>

سوزن را که توی سر روباه شازده کوچولو فرو می‌برد میبینم که روباه میان دستان ایلیا می خندد.

<<ایلیا مامان ، اول وسایل شمع سازی ت جمع می کردی ، بعد میرفتی سراغ چرم دوزی>>

<<جمع می کنم ماااماان، بزار بابا بیاد شمع های جدیدم رو ببینه >>

فقط دو فاکتور دیگر مانده تا برایش سند صادر کنم.

صدای دیرینگ دریافت پیام از گوشی ام بلند می‌شود . گروه خانوادگی را باز می کنم ، یک ویدئو کوتاه ست ، اینترنت در حال جان کندن است تا ویدئو را دانلود کند.

از ترس صدای شلیک گلوله ، روزهاست که گوشی موبایلم بی‌صدا شده است .

ویدئو پخش می‌شود ،

پسرک جوانی با چشم و ابرویی مشکی و موهایی افشان ، در حالی که خمیر پیتزایی در هواست می‌چرخد و می‌رقصد وبا سر انگشتانش به خمیر شکل می دهد.

بعد از روزها لبخند به لبم می‌آید، زیر لب میگویم: ماشاالله پسر.

<< تموم شد تموم شد اولین جا کلیدی چرم دست دوز من>>

ایلیا جاکلیدی را به بالا پرت می کند.

روباه شازده کوچولو در هوا به من می‌خندد.

ایلیا دور خودش می‌چرخد و جاکلیدی را در هوا میقاپد ، جاکلیدی را از این دست به آن دست پرت می‌کند. روباه کوچولو میان سر انگشتان پسرک می‌چرخد و می‌خندد.

<< آفرییین پسرم. خیلی خوشگل شده>>

<< بزار عکس بگیرم برای خاله بفرستم بگم سفارش شما آمادست خاله خااانومم>>

کالای بعدی فاکتور ، کاسه رنگی لبه کوتاه طرح لبخند است، سرچ می کنم کاسه ی لبخند کوتاه.

<< مامان، عمو زهیر می گه الان که ۹سالمه ،شمع می سازم ، جاکلیدی می دوزم و می فروشم، وقتی ۱۹ ساله شدم، هم کلی پول دارم، هم کلی کار و مهارت بلدم که آدم های همسن من بلد نیستن>>

<< آره مامان عمو راست می گه>>

آن پسر جوان ،چشم و ابرو مشکی مو افشان همچنان با خمیرش در حال رقصیدن است در صفحه ی موبایلم.

آرام می گویم:

تو از چند سالگی شروع کردی که حالا اینقدر هنرمندی پسر؟ چه کیفی می کنه مامانت از تماشا کردنت.

از کلیپ خارج می شوم.

خواهرم پیام گذاشته مهرشاد شهیدی ۱۹ساله از اراک هم کشته شد.

قلبم مچاله می‌شود، نفسم بند می آید ،

ایلیا جا کلیدی را کنار شمع های رنگی اش گذاشته و عکس می‌گیرد نگاهم به فاکتور می افتد

آخرین کالای فاکتور خرید ،رنگ زرد ایران ۲۹۸ عدد ..

پی نوشت:تمرین کلاس نویسندگی

[ جمعه چهارم آذر ۱۴۰۱ ] [ 2:12 ] [ لعیا خاکی ]

یادداشت اعترافی، حالا که بازار اعتراف گرم است.

دیگر لازم است اعتراف کنیم.

اگر اعتراف کنیم ،راحت می شویم.

هم مای مردم، هم شمای حاکمیت.

ما دقیقا در یک نقطه ای از تاریخ معاصر ، از شمای حاکمیت جدا شدیم.

از همان جایی که شعار ها، ماو شما را اسیر خودکردند ،

می گویم اسیر ، چون از همان زمان، زندگی پنهانی ما وشما شروع شد .

لفظ مذهبی این زندگی پنهانی چه بود ؟ آهان ریا.

ما و شما ریاکاریم.

شما ریاکارید چون برخلاف شعارهایتان ، زندگیتان بر پایه ی دین جریان ندارد .

شما به راحتی دروغ می گوید.

شما شعار ساده زیستی می دهید،اما عاشق زندگی لاکچری هستید.

عاشق سفره های رنگارنگ، سفرهای لذت بخش، لوازم زندگی مدرن ،لباس های مارکدار،عطر های سفارشی خوشبو، ساعت ها و کیف و کفش های نشاندار و سیسمونی های بروز ، دارو و درمان های پیشرفته ،

و داشتن کارت اقامت در غرب و...

شما عاشق پول و زندگی دنیایی هستید

و آنچه برای خود می پسندید را برای مای مردم نمی پسندید.

البته

ما هم ریا کاریم.

البته گناه ریا کاری ما، از گناه شما کمتر است.

زیرا نان ما در دست شماست

و ما برای آنکه به نانمان برسیم مجبوریم آن مردمی باشیم که شما دوست دارید.

و شما مردم مطیع دوست دارید و بله قربانگو و البته شعارزده ی بی زبان و بی فکر.

اما راستش ما هم مثل شما عاشق پول و زندگی دنیایی هستیم ما هم لذت های دنیایی را دوست داریم اما بخاطر همان یک تکه نانمان که در دست شماست مجبوریم چهره ای دیگر از خودمان را به شما نشان دهیم.

مثلا عده ای از ما زنان ،دهه ها ست که در جمع های خصوصی مان بی حجاب هستیم. اما در محل کار و درسمان و وقت گزینش مقنعه های چانه دار سر می کنیم.

دهه هاست دستگاه ویدئو داریم و اجرای همه ی خواننده های لس انجلسی را دیده ایم ،بابعضی هایشان رقصیده ایم با بعضی دیگر عاشقی کرده ایم و یا حتی با بعضی هایشان اشک ریخته ایم ، و در کل همه ی آن آهنگ ها را از بریم.

راستش را بخواهید مای مردم دهه هاست که ماهواره داریم و با آن از خبرها و فیلم ها ، آهنگ های روز دنیا باخبر می شویم.

راستش برخی دیگرمان مشروب هم می خوریم ، حتما خبر بستری شدنمان بخاطر مشروبات تقلبی را شنیده اید، وای از ساقی بد طینت.

برخی دیگر از مای مردم ،کتاب های ممنوعه را خوانده ایم و آن را به دیگران هدیه می‌دهیم.

فیلترشکن داریم و همه ی سایت ها و اپلیکیشن های فیلتر شده را رصد می کنیم.

راستش مای مردم کم یا زیاد عاشق همه ی کارهای ممنوعه هستیم . همه ی این دهه ها عاشق بودیم اما به شما نمی گفتیم .

اما

حالا که به لطف فضای مجازی زندگی شما هم عیان شده ، فکر کردیم چه کاریست ادامه دادن این زندگی پنهانی چه از طرف ما چه از طرف شما.

پس شروع کردیم به اعتراف کردن و خود واقعی مان را رو کردیم و حالا کمی تا قسمتی عیان زندگی میکنیم.

کاش شما هم اعتراف کنید و خودتان را بکنید از این پوسته ی ظاهری زشت.

بخدا مرگ برای همه است.

هم مای مردم هم شمای حاکمیت.

حیف زندگی نیست که اینگونه می گذرانیم؟

#اعتراف_اجباری#سپیده_رشنو

[ جمعه چهارم آذر ۱۴۰۱ ] [ 2:10 ] [ لعیا خاکی ]

سه فیلم در یک پست.

مجبوریم، علفزار و تی تی

هر سه فیلم در اکران عمومی ست.

از نگاه من ،در سه فیلم ,مشترکاتی وجود داشت که دوست دارم با مخاطبانم به اشتراک بگذارم.

.

- هرسه فیلم ،مخاطب را معلق، میان دنیای خیر و شر قرار می دهد.

و نشان می دهند هیچ شر مطلق و هیچ خیر مطلقی وجود ندارد و همه چیز در جهان کنونی ما نسبی ست .

و این نسبی نگاه کردن به جامعه و اعضای آن، انسان را از مطلقگرایی نجات داده او را جستجوگر تربیت می کند ،تا راه بهتر زیستن را پیدا کند.

- هر سه فیلم ،به حفظ روابط و عواطف انسانی تاکید دارند و افراد منفعت طلب را درتقسیم بندی نقش ها در دسته ی سیاه و منفی قرار می دهند.

- نقش های هر سه فیلم، خواهان عبور از شرایط اکنون اند . شرایطی همراه با رنج ، اضطراب، آشوب ، ناامنی.

و هر سه خواهان رسیدن به زمان آینده اند . آینده ای که بنظر روشن می آید و زندگی در معنای واقعی کلمه اش در آن جریان خواهد داشت.

-هر سه فیلم از مخاطب خود می خواهند به زن فارغ از جنسیتش نگاه انسانی داشته باشد .

انسانی که از حقوقی بایدبرخوردار باشد مثلا آنکه امنیت داشته و آن را احساس کند و یا آنکه حق تصمیمگیری در خصوص زندگی خود را داشته باشد،و یا در پی عدالت برای خود، حق شکایت و دادخواهی داشته باشد. چه در محضر دادگاه و قانون چه در برابر چشم و وجدان جامعه.

- هر سه فیلم بصورت واضحی ، زنان و کودکان را عاملان تغییر شرایط موجود معرفی می کنند.

آنجا که زنان، دیگر نمی خواهند مظلوم باشند و مورد سو استفاده قرار گیرند .

آنجا که زنان و کودکان می توانند مراقب خود جسمانی و روانی شان باشند و مراقب دنیای پیرامونشان .

و این مراقبت حاصل نمی شد جز در پرتوی علم و دانش و آگاهی.

آشکارا در هر سه فیلم به این موضوع پرداخته می شود که اگر آگاهی در بین اعضای جامعه باشد آسیب هایی چون فقر اعتیاد و فحشا در آن جامعه کمتر رخ می نماید .

بعلاوه اینکه آگاهی، زمینه ساز حذف خرافات ، و تعصبات بی اساس است.

آگاهی، این اجازه را فراهم می کند که به افراد از بعد انسانی شان بنگریم و نه آنکه آنها را در قالب جنسیتشان تعریف کنیم.

-از نکات مشترک دیگر این سه فیلم، فقری ست که در جامعه جریان دارد فقری که سرچشمه ی نکبت های دیگر این جهانی ست با توجه به اینکه این سه فیلم در سالهای مختلف ساخته شده و فقط زمان اکرانشان همزمان است.

_ سه فیلمی که یکی از مخاطبان مهم اش بی شک حاکمیت است .

حاکمیتی که دردهای جامعه اش هیچ وقت ، جز مسائل اساسی حکومتی اش نبوده و نیست.

#تی_تی#علفزار#مجبوریم

[ جمعه چهارم آذر ۱۴۰۱ ] [ 2:5 ] [ لعیا خاکی ]

آزادی را بیاموز، این است کلاس امروز.
.
چرا.
 این کلمه بزرگترین گنج بشر است. 

دریچه ای ست برای آشنایی با دنیایی فراتر از زاویه ی دید ما. 

چرا،پله ای است به سوی آگاهی . 

و این آگاهی وقتی بدست می آید که باور کنی حقیقت هیچ گاه مطلق نیست. 

برای رسیدن به این باور ، فقط کافی ست به اول هر جمله ای، کلمه ی پرسشی (چرا )را اضافه کنی و دوباره جمله را با صدای بلند بخوانی، آنگاه می توانی شاهد قدرت کلمه ی چرا باشی. 

زیرا بعد از بیان آن جمله ی پرسشی ست، که تغییر آغاز می شود .
 حتی اگر پاسخی به آن پرسش داده نشود ، همان  تک کلمه ی چرا، دنیای فرد را دگرگون می کند. 

چرا، واژه ی قدرتمندی است که توان تغییر حقیقت را در نگاه و فکر افراد دارد.
 به آدمی ثابت می کند آنچه می بینی و می شنوی مطلق نیست.
در واقع نتیجه ی پرسش چرا می شود، اثبات مطلق نبودن حقیقت . 
و اثبات مطلق نبودن حقیقت می شود،مرگ تعصب ها . ( تعصب دینی، نژادی، قومیتی،....)
چرا، کلید واژه ی آزادی است .
چرا ،همان آزادی ست. 
زیرا چرا، همان واژه ی مجازی است که به تو اجازه می دهد افکارت را به زبان آوری و در مقابل سخن و افکار دیگران را هم بشنوی.
چرا، آدمی را هر لحظه آماده ی پذیرش تغییر می کند  و پذیرش این تغییر،فاصله ی میان نسل ها را کم و کمتر می کند.

امسال پنجمین سالی بود که نقش معلمی را پذیرفتم و احتمالا آخرین سال( بدلیل تغییر شهر محل زندگی مان)
در این سالها ،تمام تلاشم این بود که به دانش آموزانم بیاموزم ،آب حیات یک جامعه کلمه ی چراست 
و تا وقتی دانش آموزان یک کشور با این کلمه بیگانه باشند آن کشور در اسارت جهل وتاریکی باقی میماند . 
که چرا همان دانش است. 
 که چرا همان نور است 
که چرا همان آزادی ست.
 

[ سه شنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۴۰۱ ] [ 23:57 ] [ لعیا خاکی ]

آی بری باخ،بری باخ. 
به اینجا نگاه کن. 
این تک مصراع که دیشب در این کلیپ از سوی مردم حاضر در خیابان جمال زاده تهران همخوانی می شود را می توان  پیامی دید از سوی مردم به حاکمیت.
 
که این ماییم. مای مردم. مای شهروندان. 
این ماییم که فرهنگ را تعریف می کنیم و خودمان حافظش هستیم. 
بری باخ ،بری باخ.
ممکن است در پیچ و خم روزگار از مسیر خارج شویم، اما از اصالت و گذشته مان دور نمی شویم و دوباره باز می گردیم به مسیر اصلی. 
این بازگشت به مسیر با قدرت و دقت بیشتری همراه است آنقدر که حاکمیت را مجبور به پذیرش می کنیم. 

همانگونه که در ۴۰ سال گذشته،و با پافشاری عمومی در برگزاری دورهمی های شب چله، کاری کردیم که حالا رسانه های حکومتی برنامه های ویژه شب یلدا می سازند و آن شب را به خودشان و مردم تبریک می گویند. 
و حالا این رویداد در انتظار چهارشنبه ی آخر سال است. 
 نمی توان نادیده گرفت از شدت جنگ های چهارشنبه اخر این سالها کاسته شده است. و دیگر همه ی بخش های شهر، درگیر آن انفجار های سهمگین نیستند.

نمی توان در کاهش این جنگ ها و آسیب ها حضور طبقه ی متوسط جامعه را نادیده گرفت، آنگاه که این طبقه به این آگاهی رسید، که نمی توان جامعه ای سالم داشت، در حالی که هیجان و نشاط جمعی آن را سرکوب می کنیم. 
پس برای تامین هیجان و نشاط جامعه و دوری از آسیب های اجتماعی به دنبال جایگزینی دورهمی های خانوادگی و دوستانه و حتی محله ای به جای جنگ های خیابانی چهارشنبه سوری رفت.

طبقه ی متوسط با وجود انواع فشارهای اقتصادی اما با تمام توانش در حال جبران کم کاری و کج کاری حاکمیت در زمینه ی فرهنگ است . 
آنگاه که حاکمیت مقوله ی فرهنگ را امری دستوری می پندارد و با نظارت و ممیزی  درصدد کنترل شاخص های فرهنگی جامعه بر می آیدو عملا با این کار خود زمینه را برای خلق ضدهنجارها فراهم می آورد.
در حالی که فرهنگ ریشه در داستان و اسطوره دارد و در بطن جامعه جاریست و هیچ حکم و دستوری را بر نمی تابد. 

حقیقت آن است که ضدهنجارهای خلق شده در چهارشنبه سوری با اقدامات مردمی در حال رفع شدن است. درست است که زمان بر است اما با خانوادگی شدن مراسمات و تامین شادی و هیجان جمعی از میزان آسیب های اجتماعی آن در طول سالها کم می شود. 

آقای حاکمیت!!بری باخ، بری باخ.
وقتی در حال حاضر توان بهبود شرایط اقتصادی کشور را ندارید، پس بهتر نیست کلاهتان را بالاتر بگذارید تا بتوانید بهتر و زودتر جامعه را ببینید ؟ 
وقتی قرار است  در دهه های آینده، روزی برسد که شما چهارشنبه سوری را به عنوان یک جشن ایرانی به رسمیت بشناسید و در رسانه هایتان برایش برنامه تدارک ببینید پس چرا حالا نه ؟  
نگذار خیلی دیر شود ، نگذار چند دهه بگذرد ، مانعی برای گسترش فرهنگ و شادی جمعی نباش. 
با مردم همراه شو . 
بری باخ .بری باخ.

[ یکشنبه بیست و نهم اسفند ۱۴۰۰ ] [ 1:56 ] [ لعیا خاکی ]

خلاصه ی داستان این است،

ما گرفتار هم شدیم. 


برچسب‌ها: سری یادداشت های ما
[ جمعه نوزدهم شهریور ۱۴۰۰ ] [ 23:11 ] [ لعیا خاکی ]

و من دیدم,

ارام نفس کشیدن تو را ،

درست در لحظه ای که بی نفس شده بودی.


برچسب‌ها: سری یادداشتهای مرگ
[ جمعه بیست و پنجم تیر ۱۴۰۰ ] [ 13:34 ] [ لعیا خاکی ]

روایتی از نقش شهروندان مدنی در سیل سال ۱۳۹۸ استان گلستان .

تکرار یک واقعه ،در یک محدوده  ی زمانی و مکانی مشخص،سبب می شود  آن واقعه از حالت طبیعی خود خارج و به عنوان یک مسله مدیریتی مطرح شود.
 
سیل درگلستان خودرا نه تنهابه عنوان مخاطره ای طبیعی که بصورت مسله ای مدیریتی ،اجتماعی و اقتصادی به نمایش  می گذارد.

تکرار چندین بار یک مسله  ،سبب کاهش اعتماد اجتماعی در میان مردم آن منطقه می شود، حال آنکه کاهش اعتماد زمینه ساز افزایش فشار اجتماعی خواهد بود.
 
این درحالی ست که اعتماد یکی از ستون های اصلی مدیریت بحران است و کاهش و فقدان اعتماد و افزایش فشار اجتماعی ضربه ای شدید به فرایند مدیریتی در زمان بحران خواهد زد. 

بنظر می رسد یکی از راه های حفظ اعتماد اجتماعی میان بخش مدیریتی حاکمیت و مردم ،حفظ ارتباطات متقابل است و این  ارتباطات می تواند توسط لایه های میانی مانند سازمان های مردم نهاد و یا شهروندان مدنی برقرار گردد.
در اینجا می خواهیم به اهمیت نقش شهروندان مدنی در سیل گلستان  بخصوص، اوج این حضور که در شهرستان گمیشان بود، بپردازیم.

اما پیش از این باید تعریفی از شهروند مدنی ارائه بدهیم.
شهروند مدنی ،شهروندی آگاه و مسول است که درمورد وقایع زندگی اطرافش واکنش نشان  داده و عملکردهایش بیشتر بر اساس منافع عمومی بدون درنظر گرفتن منافع شخصی و یا گروهی است.
 شهروندان مدنی اصولا نقش دیدبان را ایفا می کنند، آنان آگاهی دهنده و اخطار دهنده  و منتقدان منصفی هستند که به کمک فضای مجازی و آشنایی شان با فرهنگ بومی منطقه ی خود، قدرت وسیع و قوی در شبکه سازی ارتباطی دارند .
همانطور که در  بررسی پدیده  ای چون سیل و مدیریت آن ،لازم است این پدیده ها را درسه مرحله ی، پیش ازوقوع،هنگام وقوع و پس از آن مورد ارزیابی قرار دهیم ،
نقش شهروند مدنی را  هم می توانیم در این سه حالت مورد ارزیابی قرار دهیم .

از انجا که سیل، برخلاف زلزله ،پدیده ای ست که قبل از وقوع، علائم و نشانه های آشکاری از خود بروز می دهد  و زمانی هرچند محدود، در اختیار انسان قرار می دهد  تا بتوان میزان خسارت آن (چه جانی و چه مالی ) را کاهش دهد، زمینه را برای نقش آفرینی شهروندان مدنی هم فراهم می کند.
همانطور که در جریان سیل گلستان شاهد  به میدان آمدن شهروندان مدنی ازهمان  ابتدای راه و درمرحله پیش از وقوع  و چند روز قبل از حادثه  بوده ایم.
بدین گونه که آنها ،به باز نشر اطلاعیه های سازمان های هواشناسی در فضای مجازی پرداخته و بر اساس دانش های محلی خود ،افزایش ناگهانی دما ی هوا را به عنوان نمونه ای از اخطار تلقی کرده و پیام های هشدار خود را از طریق صفحات شخصی شان درفضای مجازی به دوستان و همشهریانشان می رساندند.

و با  توجه به  نزدیکی تعطیلات عید نوروز و احتمال حضور مسافران در منطقه  با ارسال پیام های هشدار از مسافران گذری می خواستند از نزدیک شدن به رودخانه ها خودداری کنند و یا در صورتی که مقصد سفرشان گلستان است از آنان درخواست می کردند که به مکان های امن جهت اسکان مراجعه کنند.

شاید بتوان اهمیت فضای مجازی و کارکرد آن و نقش شهروندان مدنی را به عنوان دیده بان  در مدیریت بحران به راحتی در ماجرای سیل استان گلستان دید.
بگونه ای که در ساعات اولیه ی وقوع سیل در شهرستان گنبد ،شهروندان مدنی  شروع به باز نشر تصاویر سیل در شهر کرده و با هشتگ #گلستان_فقط_گرگان_نیست، به رسانه ای نشدن خبر سیل در شبکه ی استانی صدا و سیما اعتراض کرده و با انتشار فیلم ها و تصاویر مربوط به جریان سیل از مسولین درخواست آگاهی رسانی به مردم را داشتند.
آنان  همچنین در پیامهایشان  به شهرها و روستاهای درمسیر سیل هشدار می دادند.
 این پیام های هشدار  از سوی شهروندان مدنی شهرهای گنبد و آق قلا ، زمینه ی پیش آگاهی جهت برنامه ریزی و مدیریت بحران رابرای اهالی  شهرو روستاهای در مسیر سیل  فراهم کرد.

در واقع اهمیت حضور شهروندان مدنی در آنجاست که اولین حاضران و کمک کنندگان به آسیب دیدگان حوادثی چون سیل،اجتماعات محلی و یا همان شهروندان مدنی اند.
و ما در سیل گلستان شاهد این حضور بوده ایم بگونه ای که تا زمان رسیدن نیروهای امداد و حتی سازمان ها ی مردم نهاد در ساعت و روزهای اولیه ی حادثه  ،این شهروندان مدنی بودند که  به کمک آسیب دیدگان شتافته و آب و غذا و سرپناه امن برای آنان را تامین کرده و با تقسیم بندی آسیب دیدگان سیل به گروه های زنان و کودکان و سالخوردگان ،زمینه ی خروج آنان از منطقه را فراهم آوردند.
ادامه 👇👇👇


ادامه مطلب
[ شنبه هفتم فروردین ۱۴۰۰ ] [ 1:40 ] [ لعیا خاکی ]

همه ی بدن گوش شده بود، حتما .

هر بار که تماس می گرفت ، دم و بازدمش را با صدای بوق تلفن هماهنگ کرده بود، حتما.

تا نکند در ثانیه ی اول ارتباط، از صدای نفس خود ، فرصت شنیدن صدای نفس او را از دست بدهد .

شاید در این ۱۴۲ بار تماس، ۴۲ بارش به خیال برقراری ارتباط ،با نفس حبس شده گفته باشد: الو الو .

و بعد از ۱۴۲ بار تماس بی پاسخ،

آن پیام که: جان پدر کجاستی؟

و من هر بار که ان پیام را می خوانم ، صدای مردی را در گوشم می شنوم که با بغض و با همه ی بی جانی اش می گوید:

جان منست او هی مزنیدش.

 

 پی نوشت:برای همه ی پدران بی جان از کابل تا تهران.

[ دوشنبه نوزدهم آبان ۱۳۹۹ ] [ 23:10 ] [ لعیا خاکی ]
درباره وبلاگ

طفلی به نام شادی،دیریست گمشده ست
با چشمهای روشن براق
با گیسویی بلند به بالای آرزو
هرکس از او نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما:
این سو خلیج فارس
سوی دگر خزر.

( دکتر شفیعی کدکنی )