جامعه ی من کسی مرا نساخت خدا ساخت
| ||
جنگ واژگان(1) سی مهر ۱۴۰۰ کلیپی کوتاه از ریس فرهنگستان ادب و زبان فارسی منتشر شد که معتقد بود هر کلمه بی معنایی که به ( الف) ختم شود،اسم دختر می شود. انتشار این کلیپ با موجی از تعجب و حیرت همراه بود، اما بنظر نگارنده، این گفتار، آغاز جنگ واژگان است . یکی از ایراداتی که منتقدان به حاکمیت بیان می کنند ، بی ارزش کردن کلمات است. این گروه بندی کلمات ،مبتنی بر عملکرد حاکمیت ایجاد شده است ، دسته اول یعنی کلمات مصادره ای ، گروهی از کلمات است که حاکمیت از طریق با ارزش نشان دادن این کلمات نسبت به سایر کلمات، زمینه را برای مصادره ی آن ،جهت رسیدن به اهداف خود فراهم کرده است .
این دسته بندی ها در طول زمان، دایره لغات حاکمیت را محدود می کند و زمینه را برای برقراری ارتباط میان حاکمیت و شهروندان مخدوش می کند. این عدم ارتباط، زندگی عادی را برای شهروندان دشوار می کند و باعث می شود شهروندان به دنبال دستیابی به حقوق اولیه ی خود باشند و شهروندان ایرانی به خوبی دریافتند که برای رسیدن به این حقوق اولیه لازم است ابتدا گروه بندی لغات و تبعیض میان آن از میان برداشته شود . و این پتک در دستان دخترانی ست که نامهایشان به الف ختم شده است. (مهسا ، ژینا،سارینا، نیکا، آرنیکا، لینا، پریسا، نادیا،دیانا،ماریا،مونا،و ......... [ جمعه چهارم آذر ۱۴۰۱ ] [ 2:13 ] [ لعیا خاکی ]
آبان ۱۴۰۱. . نخ موم زده سیاه را می پیچم دور بند اول انگشت اشاره ام و بعد آرام با انگشت شستم حلقه های نخ را به سر انگشتم میرسانم و شروع می کنم به گوله کردنش. <<اه، مال من، گره ش بزرگ میشه مامان >> سوزن نخ شده را به دستش می دهم<< تمرین کنی یاد می گیری>> سوزن را که توی سر روباه شازده کوچولو فرو میبرد میبینم که روباه میان دستان ایلیا می خندد. <<ایلیا مامان ، اول وسایل شمع سازی ت جمع می کردی ، بعد میرفتی سراغ چرم دوزی>> <<جمع می کنم ماااماان، بزار بابا بیاد شمع های جدیدم رو ببینه >> فقط دو فاکتور دیگر مانده تا برایش سند صادر کنم. صدای دیرینگ دریافت پیام از گوشی ام بلند میشود . گروه خانوادگی را باز می کنم ، یک ویدئو کوتاه ست ، اینترنت در حال جان کندن است تا ویدئو را دانلود کند. از ترس صدای شلیک گلوله ، روزهاست که گوشی موبایلم بیصدا شده است . ویدئو پخش میشود ، پسرک جوانی با چشم و ابرویی مشکی و موهایی افشان ، در حالی که خمیر پیتزایی در هواست میچرخد و میرقصد وبا سر انگشتانش به خمیر شکل می دهد. بعد از روزها لبخند به لبم میآید، زیر لب میگویم: ماشاالله پسر. << تموم شد تموم شد اولین جا کلیدی چرم دست دوز من>> ایلیا جاکلیدی را به بالا پرت می کند. روباه شازده کوچولو در هوا به من میخندد. ایلیا دور خودش میچرخد و جاکلیدی را در هوا میقاپد ، جاکلیدی را از این دست به آن دست پرت میکند. روباه کوچولو میان سر انگشتان پسرک میچرخد و میخندد. << آفرییین پسرم. خیلی خوشگل شده>> << بزار عکس بگیرم برای خاله بفرستم بگم سفارش شما آمادست خاله خااانومم>> کالای بعدی فاکتور ، کاسه رنگی لبه کوتاه طرح لبخند است، سرچ می کنم کاسه ی لبخند کوتاه. << مامان، عمو زهیر می گه الان که ۹سالمه ،شمع می سازم ، جاکلیدی می دوزم و می فروشم، وقتی ۱۹ ساله شدم، هم کلی پول دارم، هم کلی کار و مهارت بلدم که آدم های همسن من بلد نیستن>> << آره مامان عمو راست می گه>> آن پسر جوان ،چشم و ابرو مشکی مو افشان همچنان با خمیرش در حال رقصیدن است در صفحه ی موبایلم. آرام می گویم: تو از چند سالگی شروع کردی که حالا اینقدر هنرمندی پسر؟ چه کیفی می کنه مامانت از تماشا کردنت. از کلیپ خارج می شوم. خواهرم پیام گذاشته مهرشاد شهیدی ۱۹ساله از اراک هم کشته شد. قلبم مچاله میشود، نفسم بند می آید ، ایلیا جا کلیدی را کنار شمع های رنگی اش گذاشته و عکس میگیرد نگاهم به فاکتور می افتد آخرین کالای فاکتور خرید ،رنگ زرد ایران ۲۹۸ عدد ..
پی نوشت:تمرین کلاس نویسندگی [ جمعه چهارم آذر ۱۴۰۱ ] [ 2:12 ] [ لعیا خاکی ]
یادداشت اعترافی، حالا که بازار اعتراف گرم است.
دیگر لازم است اعتراف کنیم. اگر اعتراف کنیم ،راحت می شویم. هم مای مردم، هم شمای حاکمیت.
ما دقیقا در یک نقطه ای از تاریخ معاصر ، از شمای حاکمیت جدا شدیم. از همان جایی که شعار ها، ماو شما را اسیر خودکردند ، می گویم اسیر ، چون از همان زمان، زندگی پنهانی ما وشما شروع شد . لفظ مذهبی این زندگی پنهانی چه بود ؟ آهان ریا.
ما و شما ریاکاریم.
شما ریاکارید چون برخلاف شعارهایتان ، زندگیتان بر پایه ی دین جریان ندارد . شما به راحتی دروغ می گوید. شما شعار ساده زیستی می دهید،اما عاشق زندگی لاکچری هستید. عاشق سفره های رنگارنگ، سفرهای لذت بخش، لوازم زندگی مدرن ،لباس های مارکدار،عطر های سفارشی خوشبو، ساعت ها و کیف و کفش های نشاندار و سیسمونی های بروز ، دارو و درمان های پیشرفته ، و داشتن کارت اقامت در غرب و... شما عاشق پول و زندگی دنیایی هستید و آنچه برای خود می پسندید را برای مای مردم نمی پسندید.
البته ما هم ریا کاریم.
البته گناه ریا کاری ما، از گناه شما کمتر است.
زیرا نان ما در دست شماست و ما برای آنکه به نانمان برسیم مجبوریم آن مردمی باشیم که شما دوست دارید. و شما مردم مطیع دوست دارید و بله قربانگو و البته شعارزده ی بی زبان و بی فکر. اما راستش ما هم مثل شما عاشق پول و زندگی دنیایی هستیم ما هم لذت های دنیایی را دوست داریم اما بخاطر همان یک تکه نانمان که در دست شماست مجبوریم چهره ای دیگر از خودمان را به شما نشان دهیم.
مثلا عده ای از ما زنان ،دهه ها ست که در جمع های خصوصی مان بی حجاب هستیم. اما در محل کار و درسمان و وقت گزینش مقنعه های چانه دار سر می کنیم. دهه هاست دستگاه ویدئو داریم و اجرای همه ی خواننده های لس انجلسی را دیده ایم ،بابعضی هایشان رقصیده ایم با بعضی دیگر عاشقی کرده ایم و یا حتی با بعضی هایشان اشک ریخته ایم ، و در کل همه ی آن آهنگ ها را از بریم. راستش را بخواهید مای مردم دهه هاست که ماهواره داریم و با آن از خبرها و فیلم ها ، آهنگ های روز دنیا باخبر می شویم.
راستش برخی دیگرمان مشروب هم می خوریم ، حتما خبر بستری شدنمان بخاطر مشروبات تقلبی را شنیده اید، وای از ساقی بد طینت.
برخی دیگر از مای مردم ،کتاب های ممنوعه را خوانده ایم و آن را به دیگران هدیه میدهیم. فیلترشکن داریم و همه ی سایت ها و اپلیکیشن های فیلتر شده را رصد می کنیم. راستش مای مردم کم یا زیاد عاشق همه ی کارهای ممنوعه هستیم . همه ی این دهه ها عاشق بودیم اما به شما نمی گفتیم .
اما حالا که به لطف فضای مجازی زندگی شما هم عیان شده ، فکر کردیم چه کاریست ادامه دادن این زندگی پنهانی چه از طرف ما چه از طرف شما. پس شروع کردیم به اعتراف کردن و خود واقعی مان را رو کردیم و حالا کمی تا قسمتی عیان زندگی میکنیم. کاش شما هم اعتراف کنید و خودتان را بکنید از این پوسته ی ظاهری زشت. بخدا مرگ برای همه است. هم مای مردم هم شمای حاکمیت. حیف زندگی نیست که اینگونه می گذرانیم؟ #اعتراف_اجباری#سپیده_رشنو [ جمعه چهارم آذر ۱۴۰۱ ] [ 2:10 ] [ لعیا خاکی ]
سه فیلم در یک پست.
مجبوریم، علفزار و تی تی
هر سه فیلم در اکران عمومی ست.
از نگاه من ،در سه فیلم ,مشترکاتی وجود داشت که دوست دارم با مخاطبانم به اشتراک بگذارم. .
- هرسه فیلم ،مخاطب را معلق، میان دنیای خیر و شر قرار می دهد. و نشان می دهند هیچ شر مطلق و هیچ خیر مطلقی وجود ندارد و همه چیز در جهان کنونی ما نسبی ست . و این نسبی نگاه کردن به جامعه و اعضای آن، انسان را از مطلقگرایی نجات داده او را جستجوگر تربیت می کند ،تا راه بهتر زیستن را پیدا کند.
- هر سه فیلم ،به حفظ روابط و عواطف انسانی تاکید دارند و افراد منفعت طلب را درتقسیم بندی نقش ها در دسته ی سیاه و منفی قرار می دهند.
- نقش های هر سه فیلم، خواهان عبور از شرایط اکنون اند . شرایطی همراه با رنج ، اضطراب، آشوب ، ناامنی. و هر سه خواهان رسیدن به زمان آینده اند . آینده ای که بنظر روشن می آید و زندگی در معنای واقعی کلمه اش در آن جریان خواهد داشت.
-هر سه فیلم از مخاطب خود می خواهند به زن فارغ از جنسیتش نگاه انسانی داشته باشد . انسانی که از حقوقی بایدبرخوردار باشد مثلا آنکه امنیت داشته و آن را احساس کند و یا آنکه حق تصمیمگیری در خصوص زندگی خود را داشته باشد،و یا در پی عدالت برای خود، حق شکایت و دادخواهی داشته باشد. چه در محضر دادگاه و قانون چه در برابر چشم و وجدان جامعه.
- هر سه فیلم بصورت واضحی ، زنان و کودکان را عاملان تغییر شرایط موجود معرفی می کنند. آنجا که زنان، دیگر نمی خواهند مظلوم باشند و مورد سو استفاده قرار گیرند . آنجا که زنان و کودکان می توانند مراقب خود جسمانی و روانی شان باشند و مراقب دنیای پیرامونشان . و این مراقبت حاصل نمی شد جز در پرتوی علم و دانش و آگاهی. آشکارا در هر سه فیلم به این موضوع پرداخته می شود که اگر آگاهی در بین اعضای جامعه باشد آسیب هایی چون فقر اعتیاد و فحشا در آن جامعه کمتر رخ می نماید . بعلاوه اینکه آگاهی، زمینه ساز حذف خرافات ، و تعصبات بی اساس است. آگاهی، این اجازه را فراهم می کند که به افراد از بعد انسانی شان بنگریم و نه آنکه آنها را در قالب جنسیتشان تعریف کنیم.
-از نکات مشترک دیگر این سه فیلم، فقری ست که در جامعه جریان دارد فقری که سرچشمه ی نکبت های دیگر این جهانی ست با توجه به اینکه این سه فیلم در سالهای مختلف ساخته شده و فقط زمان اکرانشان همزمان است.
_ سه فیلمی که یکی از مخاطبان مهم اش بی شک حاکمیت است . حاکمیتی که دردهای جامعه اش هیچ وقت ، جز مسائل اساسی حکومتی اش نبوده و نیست.
#تی_تی#علفزار#مجبوریم [ جمعه چهارم آذر ۱۴۰۱ ] [ 2:5 ] [ لعیا خاکی ]
آزادی را بیاموز، این است کلاس امروز. دریچه ای ست برای آشنایی با دنیایی فراتر از زاویه ی دید ما. چرا،پله ای است به سوی آگاهی . و این آگاهی وقتی بدست می آید که باور کنی حقیقت هیچ گاه مطلق نیست. برای رسیدن به این باور ، فقط کافی ست به اول هر جمله ای، کلمه ی پرسشی (چرا )را اضافه کنی و دوباره جمله را با صدای بلند بخوانی، آنگاه می توانی شاهد قدرت کلمه ی چرا باشی. زیرا بعد از بیان آن جمله ی پرسشی ست، که تغییر آغاز می شود . چرا، واژه ی قدرتمندی است که توان تغییر حقیقت را در نگاه و فکر افراد دارد. امسال پنجمین سالی بود که نقش معلمی را پذیرفتم و احتمالا آخرین سال( بدلیل تغییر شهر محل زندگی مان) [ سه شنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۴۰۱ ] [ 23:57 ] [ لعیا خاکی ]
آی بری باخ،بری باخ. همانگونه که در ۴۰ سال گذشته،و با پافشاری عمومی در برگزاری دورهمی های شب چله، کاری کردیم که حالا رسانه های حکومتی برنامه های ویژه شب یلدا می سازند و آن شب را به خودشان و مردم تبریک می گویند. نمی توان در کاهش این جنگ ها و آسیب ها حضور طبقه ی متوسط جامعه را نادیده گرفت، آنگاه که این طبقه به این آگاهی رسید، که نمی توان جامعه ای سالم داشت، در حالی که هیجان و نشاط جمعی آن را سرکوب می کنیم. طبقه ی متوسط با وجود انواع فشارهای اقتصادی اما با تمام توانش در حال جبران کم کاری و کج کاری حاکمیت در زمینه ی فرهنگ است . حقیقت آن است که ضدهنجارهای خلق شده در چهارشنبه سوری با اقدامات مردمی در حال رفع شدن است. درست است که زمان بر است اما با خانوادگی شدن مراسمات و تامین شادی و هیجان جمعی از میزان آسیب های اجتماعی آن در طول سالها کم می شود. آقای حاکمیت!!بری باخ، بری باخ. [ یکشنبه بیست و نهم اسفند ۱۴۰۰ ] [ 1:56 ] [ لعیا خاکی ]
[ جمعه نوزدهم شهریور ۱۴۰۰ ] [ 23:11 ] [ لعیا خاکی ]
[ جمعه بیست و پنجم تیر ۱۴۰۰ ] [ 13:34 ] [ لعیا خاکی ]
روایتی از نقش شهروندان مدنی در سیل سال ۱۳۹۸ استان گلستان . تکرار یک واقعه ،در یک محدوده ی زمانی و مکانی مشخص،سبب می شود آن واقعه از حالت طبیعی خود خارج و به عنوان یک مسله مدیریتی مطرح شود. تکرار چندین بار یک مسله ،سبب کاهش اعتماد اجتماعی در میان مردم آن منطقه می شود، حال آنکه کاهش اعتماد زمینه ساز افزایش فشار اجتماعی خواهد بود. بنظر می رسد یکی از راه های حفظ اعتماد اجتماعی میان بخش مدیریتی حاکمیت و مردم ،حفظ ارتباطات متقابل است و این ارتباطات می تواند توسط لایه های میانی مانند سازمان های مردم نهاد و یا شهروندان مدنی برقرار گردد. اما پیش از این باید تعریفی از شهروند مدنی ارائه بدهیم. از انجا که سیل، برخلاف زلزله ،پدیده ای ست که قبل از وقوع، علائم و نشانه های آشکاری از خود بروز می دهد و زمانی هرچند محدود، در اختیار انسان قرار می دهد تا بتوان میزان خسارت آن (چه جانی و چه مالی ) را کاهش دهد، زمینه را برای نقش آفرینی شهروندان مدنی هم فراهم می کند. و با توجه به نزدیکی تعطیلات عید نوروز و احتمال حضور مسافران در منطقه با ارسال پیام های هشدار از مسافران گذری می خواستند از نزدیک شدن به رودخانه ها خودداری کنند و یا در صورتی که مقصد سفرشان گلستان است از آنان درخواست می کردند که به مکان های امن جهت اسکان مراجعه کنند. شاید بتوان اهمیت فضای مجازی و کارکرد آن و نقش شهروندان مدنی را به عنوان دیده بان در مدیریت بحران به راحتی در ماجرای سیل استان گلستان دید. در واقع اهمیت حضور شهروندان مدنی در آنجاست که اولین حاضران و کمک کنندگان به آسیب دیدگان حوادثی چون سیل،اجتماعات محلی و یا همان شهروندان مدنی اند. ادامه مطلب [ شنبه هفتم فروردین ۱۴۰۰ ] [ 1:40 ] [ لعیا خاکی ]
همه ی بدن گوش شده بود، حتما . هر بار که تماس می گرفت ، دم و بازدمش را با صدای بوق تلفن هماهنگ کرده بود، حتما. تا نکند در ثانیه ی اول ارتباط، از صدای نفس خود ، فرصت شنیدن صدای نفس او را از دست بدهد . شاید در این ۱۴۲ بار تماس، ۴۲ بارش به خیال برقراری ارتباط ،با نفس حبس شده گفته باشد: الو الو . و بعد از ۱۴۲ بار تماس بی پاسخ، آن پیام که: جان پدر کجاستی؟ و من هر بار که ان پیام را می خوانم ، صدای مردی را در گوشم می شنوم که با بغض و با همه ی بی جانی اش می گوید: جان منست او هی مزنیدش.
پی نوشت:برای همه ی پدران بی جان از کابل تا تهران. [ دوشنبه نوزدهم آبان ۱۳۹۹ ] [ 23:10 ] [ لعیا خاکی ]
|