با این غروب از غم سبز چمن بگو
اندوه سبزه های پریشان به من بگو
اندیشه های سوخته های ارغوان ببین
رمز خیال سوختگان بی سخن بگو
شوق جوانه رفت یاد درخت پیر
ای باد نوبهار ز عهد کهن بگو
از ساقیان بزم طرب خانه سبو
با خاموشان غم زده انجمن بگو
زان مژده گو که صد گل صوری به سینه داشت
وین موج خون وین موج خون وین موج خون که می زندش بر دهن بگو
.
.
.
امروز بعد مدت ها داشتم سیمای استانی رو می دیدم نزدیکی های اذان ک از ی محقق و مخترع قزوینی دعوت کرده بودن
آقای بختیاری مبدع تونیکی ک باعث جلوگیری از ریزش مو رویش مو در حداکثر شش ماه می شود
حرفهایش به نسبت جالب بود
دائم از وطن و ایرانیتش می گفت و بهش افتخار می کرد منم ب این فکر می کردم که این حرفها واقعا در بین نسل سوم انقلاب دیگه خریداری نداره
این روزا ک کلاس آلمانی می رم همه بجز من فقط می خونن ک هرچه زودتر از ایران برن
وقتی باهاشون حرف می زنم تنها چیزی ک نمیبینم تعلق واقعی ب ملیتشونه
من خودمو تافته ی جدا بافته نمی دونم چون که خودمم می خوام برم اما نه آلمان
ملبورن گزینه ی بهتریه واس من
پروسه ی طولانیه اما بالاخره می رم
اینجا قابل تحمل نیست
می گفتم این آقای محقق با این فورمیلاسیونی ک کاملا گیاهی باشه و این که یکی از کشورهای اروپایی حاضر بوده چندین میلیارد بعلاوه ی کلی تسهیلات اقامتی و تسهیلاتی برای مبدع اون ارائه کنه ب نام ایران در مجامع بین المللی ثبت شده
خب خوشحال کننده بود بالطبع مخصوصا این ک ایشون همشهری من بود...
آخر برنامه خنده دار بود
مجری مرد و زنی که برنامه رو اجرا می کردن اصلا توو موقعیته برابری نبودن
ب خانمو اصلا اجازه حرف زدن داده نمیشد یعنی معلوم بود ک...
صندلیش دو متر از مهمونا و مجری مرد فاصله گرفته بود و حتی موقع گرفتن عکس یادگاری کنار اونا قرار نگرفت
واقعا تحجره نگا !!!
ی قسمت دیگه با ی خانومی تلفنی حرف می زدن هم مضحک بود
آخر سر مجری خانوم ب خانومه میگه اگه الان بخوای ی چیزی از خدا بخوای چی می خوای ؟
خانومه میگه این که شوهرم از زندان آزاد شه و این بچشو ببینه و...
ی دفه مجری خانوم سوتی ای میده در حد...
میگه خوب دعاتون مستجاب شد چون ی خیری همین آلان حاضر شده جریمه ی نقدی زندان شوهرتونو پرداخت کنه !!!
یارو مجریه خدا بود چون ی دفه دعای خانومرو اجابت کرد !
.
.
.
کانای یک از یکی از چهره های ماندگار دعوت کرده بودن و توو صحنه هایی ک از چهره های ماندگار نشون می دادن چ آدمایی ب چشم می خوردن
آدمایی ک حقشون بود و آدمایی حقشون نبود و آدمایی ک موضع سیاسیشون طردشون کرده بود و آدمایی دو بهم زنی توو ذاتشونه انگار
تصویری از پروفسور رفیع پور خاطرات تلخی هم راجع ب ایشون و هم گروه و هم بعضی از اساتید رو واسم تداعی کرد....
آدم های ساده ب یک سلام دو هجی شادمان می شوند
نمی خواهد سلام های چهار حرفی ات را زحمت لب هایت کنی و امتنان گوش های من
اما رد ک می شوی نگاهم کن
بگذار بی هوا فکر کنم هنوزم الانم با الانم فرق دارد
بگذار بی هوا فکر کنم هنوزم پلکان گیسوان تو را درست آمده ام
بگذار کلنجار زمزمه های بی فایده ی مغزم را با تو سرابی سهمگین نبینم
بگذار دست هایم،سرد بودنشان را
نبض هایم، سکوتشان را
و خاطراتم، دلتنگی هایشان را واو ب واو برایت تعریف کنند و تعریف کنند و تعریف کنند تا...
تا شاید این همه تمنای بودنت هماسان تمنای هیچ پر از دغدغه های زندگی ام نباشد
بگذار نگاهت کنم
بگذار نگاهم کنی...
برام هیچ حسی شبیه تو نیست
کنار تو درگیر آرامشم
همین از تمام جهان کافیه
همین که کنارت نفس می کشم
برام هیچ حسی شبیه تو نیست
تو پایان هر جستجوی منی
منو از این عذاب رها نمی کنی
کنارمی ب من نگاه نمی کنی...
رمضان امسال...
فقدان معنویتی ک دیر زمانیست دیگر نیست
.
.
.
نگاهم کن شاید شرمساری این سالها ک گذشت کمی دلم را بلرزاند
نگاهم کن شاید یاد بگیرم روزگاری ست بیهوده درگیرم در این هیاهو
نگاهم کن شاید باور کنم "کریمان جان فدای دوست کردند..."
نگاهم کن شاید روزهای مسجد الحرام باز هم ب یادم بیاید
نگاهم کن شاید حرف های آن شب مسجد شجره یادم بیاید
نگاهم کن شاید گام های از روی غرور بی هیچ معنایم واکنده شود
نگاهم کن شاید یادم بماند برای تو ام و نه برای این و آن
نگاهم کن شاید باز گردم از این کویر تکه تکه شده ی دنیا
نگاهم کن شاید این بار...
امشب ی شب لعنتی بود
واقعا لعنتی بود
لعنت ب این امین احمق
آخ من ترسو رو چ ب شهربازی و رنجر و این مزخرفات
داشتم می مردم
اولیش زیاد ترسناک نبود
دومیشم ی سفینه بود ک بد نبود ی خرده هیجانش زیادتر بود
اما سومیش افتضاح بود
باورم نمیشه
اصلا استاندارد نبود
ب هیج جا بند نبودم
فکرشم نمی تونم بکنم ک توو فاصله بیست متری زمین کله پا می شدم
مثل این گوسفندای سلاخی شده
از ی طرف باید خودمو نگه می داشتم ک رو میله های جلویی نیوفتم و هم باید وزن خودمو تحمل می کردم و هم جاذبه ی زمین
واقعا آرنجام داشت بعلاوه مچای دستم خرد می شد
خاک بر سر هر الاغی ک ب اونا مجوز داده
آخ این مملکته ما داریم؟!
اون بیست ثانیه ک ب حالت عمود ب زمین همونجوری وایستاده بود تصور نکردنیه
وقتی وایستاد احساس کردم تمام وزنم رو سرم جمع شده
سرم واقعا گیج می رفت
یکی دو دقیقه نتونستم از جام پاشم
هرچی پوله خرد توو جیبام بود ریخت
شانس اوردم موبایل نیوفتاد
در مجموع اندروفینم زیادی مترشح شده انگار
پیاده ک اومدیم خونه واقعا تعادلم دست خودم نبود
مثل این آدمای مست
خدا لعنت کنه این پسر خاله ی نفهممو
بعد از این که هشت سالم بود و با دختر عممو و خواهر برادرم سوار اون سفینه لعنتی توو تهران شدیمو و دیگه در حد مرگ ترسیده بودیم ،توبه کرده بودم دیگه چنین غلطی نکنم
خاک توو سرم کنن ک انقدر زود همه چی یادم میره
آخ اینم شد هیجان
هیجان بخوره توو سرم وقتی...
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
تا آنکه ناگه ز یکدیگر نمانیم
کریمان جان فدای دوست کردند
سگی بگذار ما هم مردمانیم
غرض ها تیره دارد دوستی را
غرض ها را چرا از دل نرانیم
.
.
.
کنون پندار مردم
آشتی کن
ک در تسلیم ما چون مردگانیم....
.
.
.
"باز هم صدای دیوانه کننده ی شهرام ناظری کمی دورتر برد خیال آشفته ام را از این پوچ هیاهوی بی فرجام"
امروز هم بدتر از دیروز
ی دکتر مشاور دیگه
چند دقیقه حرف زدیم
مهربون بود انگار
چندتا سوال ازم پرسید و گفت مشکل چیه و منم جواب دادم
ک یهو گفت عاشق بودی؟
هیچی نگفتم و سرمو پایین انداختم و فقط با انگشتام بازی می کردم
چند ثانیه گذشت و گفت قرار نیست جواب منو ندی !
اگه منو قبول داری پس باید سوالمو هم قبول داشته باشی و جواب بدی
گفتم خب آره بودم
گفت باهاش حرفم زده بودی یا همین جوری فکر می کنی بهش نرسیدی ؟
گفتم حرفم زده بودم
مفصلم حرف زده بودم...
ی آزمونو بهم داد ک 120تا سوال بود و گفت بدون فکر کردن روو سوالا پرش کن
منم همین کارو کردم
آخرش تو نتیجه آزمون و منحنی صعودی اینو نوشت:
بیمار فوق دچار افسردگی خفیف است، علائم دلزدگی و بی تفاوتی نسبت به کار و اطرفیانش بیش از حد معمول بوده، اختلال تمرکز پیرامونی و دامنه ی تحریک پذیری بسیار پایین در آزمون فوق نمایان است، فراموشی موقتی و تمایل ب تخیل پردازی و تفکرات انتزاعی و نشانه های خفیف اختلال هیجانی تشخیص داده می شود. دکتر علی عبادی.مهر.امضاء.
.
.
.
ب ی روانپزشک معرفیم کرد و گفت باید دارو مصرف کنی وگرنه ممکنه بدتر بشه و مثل همه ی دکترا ی خرده مزخرف گفت و ب فکر خودش بهم روحیه داد...
صد سال سیاه پیش روانپزشک نمیرم
دیگه همینمون کم بود ب خاطر این چیزا هم دارو بخوریم
وقتی خانواده آدم هیچی نمی دونن از دیگران چ انتظاری میره
فقط باید روبروی بقیه نیشتو باز کنی ک مبادا کسی فک کنه ک ی چیزیت شده
نمی رم
من مریض نیستم
اصلا لج کنم خدا ام نمیتونه جلومو بگیره
گور بابای همشون اصلا می خوام بدتر شم
آب ک از سر گذشت....
درد را از هر کدامین سو نگاشتن باز درد است
آری درد است...