دسترسی ب اینترنت نیس ژی معلوم نیس کی بشه چرکنویس منتشر شده!
.
.
.
منو از این عذاب رها نمی کنی
کنارمی ب من نگاه نمی کنی...
.
.
.
امشب نمی دونم چندمه
الان توو بالکن نشستمو دارم این مزخرفاتو تایپ می کنم
هوا این جا سرد و طوفانی و ی کم هم بارونیه...
این روزا داره اعصابم داغون میشه
رزومم اصلا جالب نیست
چند تا مقاله ک چیزی برای گفتن نداره مخصوصا این ک جای ب درد بخوری هم چاپ نشده
از رکامندیشن هم ک خبری نیست
یدونه شه شه سرش ب تنش می ارزه ک اونم ب درد کار من نمی خوره
با بقیشونم نه خوبم و نه...
معدلمم ک گنده
نمره های دو ترم اول همه چیو انگار واس همیشه داغون کرد
موندم توو دو راهی
یا باید واس ارشد بخونم
یا تمام هم و غممو بذارم واس اپلای
دو تاش با هم نمیشه
وقت کم میارم چون دائم سنگ بزرگ بر می دارم
نمیشه هم انگلیسی رو تا تافل توو یک سال بست
هم آلمانی رو تا ب س و ی ! اونم توو یک سال
و نمیشه بیست و چهار واحد رو هم نمره خوب گرفت
اونم با این عتیقه هایی ک من می بینم !
نمی خوام ب آلمان فکر کنم اما تمام مزایای دانشگاهاشم رو نمی تونم نادیده بگیرم
دکتر ایکس می گفت آلمانو بی خیال شو ازون جا خشک تر و مزخرف تر جایی تو دنیا ندیدم!
رفتنش زیاد سخت نیست
فقط امتحان های بین المللیش رو باید جم کرد توو این زمان کم
دانمارکم عالیه اونجور ک حساب کردم با اون پولی ک میدن سالی سه هزار تا هم زیاد میاری!
اما فعلا ب نظرم باید بی خیال این حرفا شم
ب نظرم تا تابستون شروع نشده باید بچسبم ب نمره هام و رزومه مزخرفم و پیدا کردن ی ایده نو !
این روزا دائم مقاله می خونم
می خوام ی حرف جدید پیدا کنم
ی چیزی ک هیشکی در موردش مزخرف نگفته باشه
ی چیزی ک بتونم توو این شهر لعنتی و هفت هش ماه سر و تهشو هم بیارم!
دائم پیش خودم فکر می کنم در مورد چی؟!
تمام خلاء ذهنم انگار پر کرده
شده ی پا کابوس واسم!
فقط باید رفت
اگه بمونی میشی ی احمق دگم
ی کسی ک تا آخر عمرش یا باید اسیر شکم گرسنش باشه یا اسیر سرکوب قالب های جنسیتی کثیف این آشغالای...
.
.
.
بگذریم
اگه نمی خوای بهم نگاه کنی باشه حرفی نیست
نگاه نکن
توو تمام این مدت آرزو کردم ی بار بهم نگاه کنی
حالم بهم می خوره وقتی توو چشای هم نگاه می کنیمو بهم سلام نمی دیم
تو رو نمی دونم اما خودم ته دلم دوست دارم سلام بدم و ی جوری دو کلمه باهات حرف بزنم اما...
خودت دیدی ک همون اول تا آخرشو اومدم اما تو...
وقتی نه ی تو انگار تا ابدالدهره من دیگه چیکار می تونم بکنم؟!
.
.
.
ب قول معین:
بی تو من خرابم
در رنج و عذابم
قرار نبود اینجوری شه
یهو بشی همه کسم...
.
.
.
خب دیگه مغزم بیش از حد هوا خورد
پاشم برم توو
مامان اگه بفهمه کنار این دیوارچه میشینم و هر آن ممکنه بیفتم پایین و ب قول دکتر ایکس ... ام با ...ام یکی بشه ! سکته می کنه
خرم دیگه چ میشه کرد !
اگه خر نبودم حواسم ب این مزخرفات نمی رفت ک چای کنار دستم بشه مثل آب خنک!
خب از کجا شروع کنم
نمی دونم
این روزا سعی می کنم در عین نداشتن فکر کنم دارم
امید رو می گم
دلم لک زده واس خودم
اونقدر خودمو درگیر کردم ک...
ک دیگه حتی فرصت فکر کردن واس خودمم ندارم
دلم می خواد امشبو دیگه بیخیال آلمانی شمو و تا نیمه های شب فکر کنم
ببینم آخ چی می گم ب خودم ک خودمم نمی دونم !
دلم می خواد توام باشی
می فهمی آدمک...
خب خسته شدم
از تنهایی
از این ک محبتات واس خودت باشه گریه هات واس خودت باشه
ما آدمیمااا!
می فهمی آدمیم؟!!
ولش کن بابا حوصله نوشتنو ندارم
بذار فعلا بجنگیم تا بینیم تو از خر شیطون میای پایین یا نه...
خفم کردی با حرفای خفته در دلت
با فریاد پنهان در هیاهوی سکوتت...
.
.
.
ضمنا حالا فاطیما نه فیطا!
چرا می زنی؟!!!
من دوست دارم بگم فاطیما تو دوست داری بگو فیطا !
بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که بیش از این مپسندی به کار عشق
آزار این رمیده سر در کمند را
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمری است در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم آنچنان ک اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چو کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب
بیمار خنده های تو ام بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی گرم تر بتاب
.
.
.
آری
خورشید آرزوی منی، گرم تر بتاب...
این بارآلبوم خورشید آرزو از همایون شجریان افسونم کرد
شاید چون تمام حرفهام رو ب آواز خوش سر داد
خوندیش و شنیدیش مگه نه؟
با تمام احساسم نوشتمش
با تمام وجودم حرفای عقده شده توو دلمو بهت گفتم
می فهمی آدمک؟!
با تمام وجود رو
با تمام وجود بخون
شاید...
چقدر خسته ام
دیشب دیر خوابیدم
تولد مهدی بود
همون پسره بالینیه
قیافرو ببینی میگی اسگوله اما مخه
واقعا مخه
همشون ب اپلای فکر می کنن
این ب کانادا
وحید آلمان
من احمق هم فقط ب ملبورن
نشدنی نیست
اما سخته
همین قدر خوشحالم ک الان دیگه واس ی مشت توهم نمی جنگم
اونقدر می رم این راهو تا بالاخره برسم ب خواسته هام
و می رسم شک ندارم ک می رسم
پاشم برم تا باشگاه برمو و دوش بگیرم میشه یازده
دیگه مث جنازه دارم میشم...
ooooooooooooooooooooooooooooooops
خدای من
باورم نمیشه
چیکار کردی تو؟
بگو چیکار کردی تو آدمک؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تو از من...؟!!!!!!!11
تو از من تشکر کردی؟!!!!!!!!!
باورم نمیشه !!!!
البته در پاسخ باید بگم :خواهش میشه ما همیشه حضورمون پر رنگ
شما ندیدی یا این که نخواستی ببینی!!!
.
.
.
البته بعید نمی دونم مثل همیشه ی اسگولی خواسته باشه بام شوخی کرده باشه
ولی الا ایهال
ی خواهش اگه خودت بودی ی بار دیگه بگو
ی جوری ک باورم بشه خودت بودی ک واس من...
واس من ک ا م ن ت ...
یعنی بازم شوخیه یا نه راستی راستی خودت بودی ک...
.
.
.
خیلی خوشحال شدم یهو
اما الان ی جوریم احساس می کنم
تو از حرفت معنایی نداشتی هیچ معنایی ک من فکر می کنم بهش
همش شدی کابوس ک :
نه من واس همیشه ست...
واس همیشه!!!
یادش ک می افتم کلی غصه وجودمو می گیره
اگه خودت بودی ی چیزی بگو
بگو چون خسته شدم
خسته شدم فاطیما
خسته شدم...
.
.
.
امروز و این روزا عالیه اما پارازیتی های انگل وار همیشه جلوی آدم وول می خورن
سرم ب کار خودمه
اما اگه کاسه صبرم لبریز شه جلوی تمام بچه ها ب اندازه ی تمام عصبانیتم کتکش می زنم
به همون خدایی ک می دونم هست کاری می کنم ک دیگه روش نشه پاشو بذاره توو گروه...
الدنگ بی شعور لاس زن...
.
.
.
کلاس دکتر شکر واقعا قشنگ و دوست داشتنیه
به اندازه ی همشون می فهمه ب جز تنها اساد تماممون...
الان آی تی می ترجمم
وقتم کمه خیلی هم کم
دیگه بی خیال
فعلا.
دیروز اومدنی از همه چی دیدم و شنیدم
فاصله قومیتی و نژادی رو توو ته میشه ب راحتی دید
درون گرایی مفرط شهری و جایگزینی علایق بشردوستانه ب انزوای پر از هیچ
نمی دونم اما انگار ظاهرشه ک انسجام اجتماعی هست
نه انگار همه از هم دورن و شاید ب تعبیر فروید حتی از خودشون هم دور شدن
انگار همه دارن سرکوب می کنن چیزایی ک نباید سرکوب شن
خواه آگاهانه خواه ناآگاهانه...
.
.
.
ب چیزایی ک نباید فکر کنم بازم دارم فکر می کنم
انگار پستوی ذهنم پر از ویروس شده ک هیچ آنتی ویروسی نمی تونه پاکش کنه !
دوست دارم همشونو بریزم بیرونو ی نفس راحت بکشم
اما...
.
.
.
دیروز رفتم موسسه ک هم بچه ها رو دیده باشم هم با استاد بحرفم و هم جزوه ی درسایی ک توو این مدت نبودمو بگیرم
خوب بود
زیادم عقب نیستم
ی خرده توو خیابونا راه رفتم
هیچ چیزی عوض نشده بود
هیچ چیزی برام تازه نبود
هنوز همون آدما
هنوز همون مشکلات
و هنوز...
توو بازارچه سپه بعد چند سال راه رفتم
خاطرات بچگی هام داشت زنده می شد
یادش بخیر
گفتم چی بخرم چی نخرم بلال خریدم!
دیشب ک همه بودیم خوردن بلال هم قشنگ بود و هم...
.
.
.
سرما خوردم
حال و حوصله ندارم
نمی دونم اصلا چرا پاشدم بعدازظهر اومدم ک حالا باید پاشم برم
ای بابا...
امان از مامانی ک گیر بده ،دیگه کاریش نمیشه کرد!