شهرستان شدن : مساله جدید کلاردشت

 شهرستان شدن : مساله جدید کلاردشت

کلاردشت از سرمایههای اکولوژیکی ملی و جهانی منحصر به فردی برخوردار است که در سالهای اخیر در معرض تخریب و مرگ تدریجی قرار گرفتهاست. جنگلهای پهنبرگ، گونههای گیاهی و جانوری متنوع و منحصر به فرد، چشمههای آب معدنی با خاصیت درمانی و دریاچه بینظیر ولشت از جمله مهمترین سرمایههای طبیعی منطقه هستند که در معرض تاثیرات ناشی از توسعه ملی و منطقهای قرار گرفتهاند. واضح است آنچه تحت لوای توسعه ملی و گاه با نام توسعه توریسم رقم میخورد علاوه بر تخریب زیستمحیطی منطقه طی این سالها، جنبههای دیگر حیات ساکنان را نیز تحت تاثیر قرار دادهاست.

چنانچه طبق سرشماری مرکز آمار ایران در سال 1375، جمعیتی برابر 23097 نفر در بخش کلاردشت واقع در 20 کیلومتری غرب شهرستان چالوس زندگی میکردند. این جمعیت در کل منطقه کلاردشت شامل سه دهستان کلاردشت، بیرون بشم و کوهستان پراکنده بود و به لحاظ میزان سواد و دارا بودن مهارتهای حرفهای در سطح پایینی قرار داشتهاست. عمدهترین راههای تامین معیشت مردم کشاورزی و دامداری بود. بنا به اظهار نظر مردم محلی نرخ آسیبهای اجتماعی از جمله اعتیاد، دزدی و فحشا پایین بوده، ناامنی اجتماعی به شکلی که امروز رایج است وجود نداشت و ارتباطات اجتماعی مردم در سطح مناسبی برقرار بودهاست. مردم ازحداقل امکانات شهری بیبهره بودند ولی آلودگی محیطزیست را تجربه نمیکردند. آب آشامیدنی منطقه از چشمههای ارتفاعات بالادست که هنوز بکر و عاری از آلودگیهای محیطی بود، تامین میشد. حجم تولید زباله بسیار پایین بود ولی از همان ابتدا سیستم مناسب و منسجمی برای جمع آوری زباله وجود نداشت و زبالهها در جنگل رها میشدند. شهرها و روستاهای منطقه قبل از دوران شکوفایی توریسم(!) فاقد خیابانکشی و همه کوچهها فاقد آسفالت بوده است. جاده ارتباطی نیز فاقد پوشش مناسب آسفالت بوده است.

امروزه با گذشت کمتر از 20 سال جمعیت دائم منطقه از مرز 40 هزار نفر گذشته و هر سال با آغاز فصل بهار و اضافه شدن ساکنان غیردائم و سرازیرشدن گردشگران شمار جمعیت به بیش از 200 هزار نفر نیز میرسد (بر اساس اظهارات آقای دراسرای، عضو شورای شهر کلاردشت). بر اساس شواهد مهمترین آسیبی که این افزایش ناگهانی جمعیت به همراه دارد، افزایش آلودگی محیط است. طبق اظهارات پزشکان منطقه، شیوع بیماریهای میکروبی که از طریق آب آلوده منتقل میشود، بارزترین آسیب اجتماعی ناشی از آلودگی محیطزیست منطقه است. منافع اقتصادی کوتاه مدت حاصل از فروش زمینها شاید منافع فردی به دنبال داشته اما نقشی در شکوفایی اقتصاد محلی، ایجاد اشتغال، ایجاد رفاه و امکانات ایفا نکردهاست و در عوض مسائل و مشکلات اجتماعی ساکنان را فزونی بخشیده است.  وضعیت جادهها و کوچهها با تغییرات اندکی به شکل سابق باقی ماندهاند.

با وجود همه کاستیهایی که از وضعیت موجود منطقه قابل لمس است، همواره شاهد بودیم که مسئولین محلی در پاسخ به هر شکوایه و سوالی از وضع موجود عدم بودجه کافی و عدم رسیدگی مسئولین ملی و غیره را بهانه میکردند و شهرستان شدن را تنها راه حل میدانستند. (با مراجعه به مصاحبههایی که گاه و بیگاه از مسئولین در خبرگزاریها منتشر میشد این مساله به خوبی قابل برداشت است. ضمن اینکه شخصا در گفتگوهایی که بارها با مسئولین مختلف منطقه داشتهام به این مهم اشاره داشتهاند.) سوال اساسی این است که آیا صرف شهرستان شدن مشکلات منطقه که گوشه کوچکی از آنها در بالا ذکر شد، قابل حل و فصل است؟ مگر نه این است که شهرستان شدن در عمل مساوی است با ایجاد ادارهها و نهادهای رسمی بیشتر و بنابراین ایجاد جاذبه جدید برای افزایش جمعیت؟

شهرستان شدن کلاردشت در حالی در آخرین ساعات ریاست جمهوری دولت احمدی نژاد اعلام و نهایی شد که بطورحتم گزینههای ضروری دیگری مثل رسیدگی به وضعیت جنگلهای عباس آباد-کلاردشت، ساخت و سازهای افسارگسیخته در دامنهها و در حریم رودخانه سردآبرود، آلودگی آب و مسائلی از این دست همواره مطرح بوده است. مشکلاتی که برای حلشان نیاز به مدیریت عاقلانه بحران بود و نه ایجاد اداره و فرمانداری و صدور برچسب «شهرستان». در حالیکه اروپاییها با افتخار از  مناطق ییلاقی کشورهایشان به عنوان روستا و دهکده یاد میکنند، ما در تلاشیم از طبیعت هم به نفع شهر سهمی برداریم. کوه و رود و درهها را به جای محافظت، شهرستان میکنیم و طبقه بر طبقه خانهها میگذاریم و اداره در کنار اداره بنا میکنیم تا شهری باشیم.

این هم بماند برای «روز مبادا»

این هم بماند برای «روز مبادا»

این یادداشتم امروز در شماره 358 روزنامه قانون منتشر شده است.

کسی نمی‌داند «روز مبادا» چه روزی است. اصولا در هیچ تقویمی هم قید نشده‌است که مثلا فلان روز «روزمبادا» است. اما این روز در فرهنگ سنتی ما خوب جا خوش کرده است. قدیمی‌‌ترها ارزش و جایگاه ویژ‌ه‌ای برای این روز بی‌تاریخ قائل بودند. دقیقا همان‌طور که مناسبات و تدارکات عید نوروز و عروسی و عزا مشخص بود، الزاماتی هم برای رویارویی با روز مبادا وجود داشت. در فرهنگ سنتی ایران روش‌های بسیاری برای نگهداشت بهینه و ذخیره آب و آذوقه برای روز نامعلومی در آینده که شاید اوضاعش مثل امروز رو به راه نباشد، وجود دارد. اصلا این ورد زبان قدیمی‌ها بود که«هر چیز که خار آید، روزی به کار آید.» شاید در بین دور و آشنا پدربزرگ‌هایی را سراغ داشته باشید که آرشیوی قطور از قبض‌های پرداخت شده را در گنجه و کمد برای کاربرد احتمالی‌شان در روز مبادا، نگهداری می‌کنند و مادربزرگ‌هایی که لباس‌ها و ظروف و میخ خم شده را حتی، می‌گذارند در انبار و زیر شیروانی بماند تا شاید روزی به کار آید. اما امروزه شاید به مدد پیشرفت‌ها و امکانات تکنولوژیکی که وجود دارد یا محدودیت‌های فضایی و زمانی که انسان‌ها در زندگی مدرن با آن‌ها در گیر هستند، کمتر کسی به فکر روز مباداست. همه گمان می‌برند که در هر زمان و هر موقعیتی می‌توان مشکلات و مسائل را با پول حل کرد. نانوایی‌ها که کل روز باز هستند، آب لوله‌کشی که داریم، دزد آمد زنگ می‌زنیم به پلیس، حوصله ناهار درست کردن نداشتیم به رستوران سر کوچه‌مان سفارش دو پرس چلو کباب اعلا می‌دهیم، هر وقت بیمار شدیم یا همسرمان دچار درد زایمان شد، فوری با خودروی شخصی به نزدیک‌ترین بیمارستان شهرمان میرسانیم‌اش و خلاصه همین‌طور تا به آخر. درست است که دوره زمانه تغییر کرده و کارها به آسانی آب خوردن حل می‌شود. اما آیا «روز مبادا» هم رخت بربسته و از سرنوشت ما حذف شده است؟ بی‌شک اگر این سوال را از هموطنان شمال کشور که روزهای اخیر را به سختی گذرانده‌اند و از امکانات اولیه و شاید بدیهی زندگی روزمره‌شان محروم شده‌اند بپرسیم، پاسخ‌شان منفی باشد. بارش بی‌سابقه برف در شهرها و روستاهای ساحلی خزر به‌ویژه در مناطقی از غرب مازندران و استان گیلان، روز مبادایی ساخت که برای هیچ شهروندی در این نقاط قابل پیش‌بینی نبود. راه‌های ارتباطی بسته، آب و برق قطع و نان نایاب شد، در شهسوار برای رساندن زائویی از خانه به بیمارستان هیچ خودرويي قادر به حرکت در مسیرها نبود و شیرخشک و پوشک بچه و چکمه پلاستیکی جزو اجناس کمیاب بودند. خلاصه روز، روز مبادا بود و چون کسی به آن فکر هم نکرده بود به تشویش و نگرانی همگانی منجر شد. سوپر مارکت‌ها همان روز اول خالی شدند و آناني که در صف معدود نانوایی‌های باز شهرها می‌ایستادند چندین برابر نیازشان نان می‌خریدند. همه نگران بودند که اگر گاز قطع شود، بدون بخاری و نفت و هیزم چگونه باید با سرما مقابله کرد. این قصه داستان پریشانی همان آدم‌هایی است که در جیبشان پول بود و می‌دانستند امروز به کارشان نمی‌آید. باور به «روز مبادا» یک فرهنگ آینده‌نگر است که در آن یاد می‌گیریم چگونه در روزهای معمول زندگی صرفه‌جو باشیم، برای جلوگیری از برخی از آسیب‌ها همین امروز تلاش کنیم و برای آسیب‌هایی که ممکن است فردا و به هر دلیلی به سراغمان بیاید عاقلانه و همدلانه برنامه‌ریزی و اقدام کنیم.

معرفی کتاب:تجربه مدرنیته به روایت فضاهای تجاری شهر تهران

تجربه مدرنیته به روایت فضاهای تجاری شهر تهران

این مطلب را حدود یک ماه پیش برای سایت انسان شناسی و فرهنگ نوشتم.

آذری، نرگس (1392)، تجربه مدرنیته به روایت فضاهای تجاری شهر تهران، انتشارات تیسا، به سفارش معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران. 176 صفحه

اولین خاطرات جمعی ما در لحظه رویارویی با مدرنیته، بی شک طیف وسیعی از تجربه مباحثات و پدیده هایی را شامل می شود که همگی بازنمای مدرنیته یا دست کم قسمی از تجربه آن بوده اند. شعرها، رمان ها، فیلمها و اما ملموستر از همه اینها، خیابانها، بزرگراهها، سینماها، پاساژها و فضاهای مصنوعی از این دست که اساس امکان حضور و لمس تجربه هایی از نوع مدرنیته را در شهرها فراهم آورده اند (آذری. 1392: 17).

تجربه مدرنیته به روایت فضاهای تجاری شهر تهران

 

نویسنده با ذکر این مقدمه سعی دارد در این اثر به بیان چند و چون تجربه مدرنیته در شهر تهران از خلال روایتهای چندگانه ای از کالبد و کاربرد فضاهای شهری در 4 دوره تاریخی بپردازد. بنابراین هدف عمده در این نوشتار پژوهش محور، مطالعه امکان شناخت تاریخ مدرنیته ایرانی -تهرانی به واسطه شناخت تاریخ تحولات فضاهای تجاری شهر تهران است. در اینجا سعی شده است، رویکرد جدیدی نسبت به تحولاتی از نوع مدرنیته ایرانی آزمون شود. رویکردی که در آن، تحولات و تغییرات فضاهای شهری، بیانگر نوع و میزان تاثیرگذاری اندیشه های مدرنیستی در شهر تهران دانسته می شود. بر این مبنا و به زعم صاحب اثر، تهران از زمانی که تبدیل به شهر می شود، بستر تاریخی تحولاتی قرار میگیرد که امکان روی دادن مدرنیته و تجربه همگانی آن را فراهم می سازد. در گفتار یکم، شرحی نظری پیرامون «پیوند تاریخ و فضا در روایت مدرنیته» بیان شده است. نویسنده با تاکید بر نظریه هایی از فوکو، ادوارد سوجا، مارشال برمن و پیتر برگر مفاهیم اساسی این نوشتار، یعنی مکان، فضا، شهر و آگاهی را در حیطه معرفت شناختی عمدتا انتقادی طرح و تشریح می کند. طرح نظری کلی این کتاب اما بیشتر مبتنی بر آرایی تلفیقی از مارشال برمن و پیتر برگر است و این چنین توسط نویسنده توضیح داده می شود: «مارشال برمن، تجربیات مدرن را بر مبنای تکثر آنها در زمینه تاریخی شان، متفاوت می داند و بنابراین از مدرنیسم های گوناگونی سخن می گوید که تجارب تاریخی متفاوتی را برای مردان و زنان مدرن به وجود آورده است. روایت برمن از این تجربیات، نقطه شروع مناسبی برای ورود به بحث مدرنیته است؛ زیرا ما نیز در این سرزمین با تجربه هایمان مدرنیته را درک می کنیم و آن را می سازیم... ما طرح نظری خاصی را در ذهن داریم که مدرنیته را در تاریخ شکل گیری فضاهای تجاری شهر تهران بررسی می کند و البته نسبت به طرح برمن جزیی تر است و قادر به دیدن کلیاتی نیست که او توانایی ترسیم آن را داشت. طرح ما با مفاهیم، فضا، شهر و نوعی از مدرنیته پیوند دارد که مدرنیزاسیونی تحمیلی در گفتمان توسعه، آن را به وجود آورده است؛ بنابراین راهی از برمن به برگر باز کرده ایم و مفاهیم نظریات برگر را در امتداد و در توضیح آنچه آورده ایم که برمن توصیف می کند» (همان:51). اساسی ترین مقوله ای که در این فصل سعی شده مورد مداقه قرار گیرد، تاکید بر «خصلت فضایی تحولات اجتماعی است که روی دیگر سکه فضامندی تاریخ شهر است» (ص 62). به بیان دیگر به لحاظ نظری نشان داده شده که بین فضاهای شهری و تاریخ توسعه و مدرنیته ارتباط وجود دارد. در گفتار دوم به تشریح منطق روش شناختی شناخت تجربه تاریخ مدرنیته با سود جستن از تاریخ فضاهای شهری پرداخته شده است. در این فصل، ابتدا به حیطه های شناختی پژوهش پرداخت شده است. در تشریح حیطه های تاریخی چهار دوره 1) عصر صفویه و شکل گیری و توسعه بازار تهران تا دوران ناصری، 2) عهد ناصری و مرحله ای از تغییرات کالبدی شهر تهران، 3) دوران اصلاحات رضاشاه و امتداد آن در دوره دوم پهلوی، و 4) دوران پس از جنگ هشت ساله تحمیلی و تغییرات کالبدی گسترده در شهر تهران از هم متمایز شده اند. نویسنده همچنین شهر تهران را در دو بخش بازار سنتی و مراکز تجاری به مثابه حیطه جغرافیایی پژوهش مشخص ساخته است. در ادامه این فصل، شرح مفصلی از رویکرد روایتی از منظر جامعه شناسی تاریخی بیان می شود و منابع داده های تاریخی مورد استفاده در این پژوهش مبتنی بر منابع دست دوم معرفی می گردد. در گفتار سوم، «چند روایت از بازار تا فضاهای تجاری تهران مدرن» ارائه شده است. این فصل با پیش روایتی از تاریخ توسعه شهر تهران ذیل محورهایی مثل «تاریخ شهرنشینی در تهران»، «توسعه تهران در فرازهایش» و «تهران در بستر تداوم و تحول» آغاز می شود. در ادامه چهار روایت؛ 1) بازار تهران (از ابتدا تا پایان قاجاریه)، 2) جریان مویرگی بازار در شهر (پهلوی اول و دوم)، 3) بزرگراه و مجتمع های تجاری (پس از جنگ تحمیلی) و 4) در جستجوی سرزمینهای تازه بیان می شود. در این بخش و در پیگیری شکل گیری و تغییرات فضایی بازار تهران، روایتی تاریخی از احداث بازار در دوران شاه تهماسب در سال 1553م تا توسعه آن در اواخر دوران قاجار مطرح می شود (روایت نخست). به زعم نویسنده، با وجود پشت سر گذاشتن مراحل رشد کالبدی، فضایی و فرهنگی بازار تهران در دوران قاجار و به ویژه عهد ناصری و همچنین علیرغم نقش با اهمیتی که بازار در تحولات سیاسی و اجتماعی ایفا می نمود، شاهد دوره افول بازار هستیم. این چرخش از دوره طلایی به دوره افول به ویژه در روایت دوم و با پرداختن به برنامه های اصلاحات پهلوی تشریح شده است. تاکید می شود که اگرچه «در دوره پهلوی اول، خواست مدرنیزاسیون بر بستری سنتی، با مشکلات و مقاومتهای بسیاری روبه رو بود؛ ولی در دوره پهلوی دوم، به فراخور جاگیری فضاهای مدرن در شهر و جایگزین شدن آنها با فضاهای پیشین، خو کردن شهروندان با ساختار کالبدی جدید شهری و از همه مهمتر، پیدایش و گسترش طبقه متوسط شهری است که غالبا حاملان آگاهی های مدرن بوده و با همین واسطه مدرنیزاسیون، موقعیت فعلی خود را یافته بودند» (همان؛ 125). در روایت سوم، تغییرات کالبدی شهر تهران و شکل گیری فضاهای تجاری نو پدید در امتداد تحولات پیشین دانسته شده و یک به یک از نظر گذرانده می شود. اما این بخش بیش از پیش بر تغییر معنایی فضاهای تجاری و ابداع سنت فرهنگی جدید در آنها متمرکز است. در واقع تاکید بر نوعی مدنیت اجتماعی و حتی سیاسی در پاساژها و مجتمع های تجاری که به نرمی ایجاد شده و به ایماژهای مخصوصی ترویج می شود و این در حالی است که در مقایسه، بازار به صورت سنتی توانایی بیشتری در بسیج نیرو و فعالیتهای مدنی مبتنی بر گروه های اجتماعی و سازمان یافته را داشت. در روایت چهارم، ضمن تاکید بر پیدایش فرمهای جدید کالبدی و فضاهای نوین زندگی، تشدید فرایندهای ظهور فضاهای تجاری جدید و افول مراکز قدیمی، به ظهور نامکان خرید و چگونگی پر رنگ شدن ایماژ خرید فرای همه کارکردهای دیگر آن پرداخته شده است. بر اساس مبانی نظری و روشی ارائه شده در گفتار نخست و دوم، در گفتار آخر «تجربه مدرنیته به روایت تاریخ» ممکن شده است. در این فصل، به رابطه کالبد و معنا یا فرم و محتوا طبق روایتهایی که از تحولات فضاها (کالبدها)ی تجاری در فصل سوم ارائه شد، پرداخته شده است. به طور کلی نویسنده معتقد است «فرمهای جدید در فضاهای تجاری از یکسو، اقتضای تغییرات وسیع تری بود که در شهر تهران و جهان پیرامونش روی می داد و از سوی دیگر، خود آفریننده انسان شهری جدیدی بود که برخی از ناب ترین تجربه های مدرن خود را در این فضاها تجربه می کرد. تجربه هایی که وجود سرمایه و منطق سرمایه داری جدید در فضاهای تجاری، امکان آن را فراهم می ساخت» (ص 171). برای دیدن فهرست و خواندن مقدمه کتاب، فایل پیوست را دانلود کنید.

application/pdf icon مدرنیته به روایت فضاهای تجاری شهر تهران.docx_.pdf

افزایش جمعیت و چالش‌های پیش روی مد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یریت شهری

افزایش جمعیت و چالش‌های پیش روی مد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یریت شهری

این یادداشت را  ۸ بهمن برای روزنامه قانون نوشتم و پیش از این در شماره 349 این روزنامه منتشر شده است.

شهرها به مثابه کانون رشد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ جمعیت و مراکز فعالیت‌های تجاری و صنعتی، به مصرف هر چه بیشتر انرژی و منابع متکی هستند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. واضح است که مصرف بیشتر به تولید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ زوائد‌‌‌‌‌‌‌ افزون‌تر و کمبود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ منابع بیشتر می‌انجامد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. به‌این ترتیب توانایی بالایی د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر تنزل ظرفیت سامانه‌های طبیعی و انسان‌ساخت که کیفیت شرایط زیست شهری را ساماند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هی می‌کنند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، حاصل می‌شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر همه جای د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نیا، فزونی جمعیت شهرها با مصرف آب و عرضه فاضلاب بیشتر، تولید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ زباله افزون‌تر، آلود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گی هوا، مصرف بیشتر انرژی، ساخت‌وساز وتغییرکاربری گسترد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه همراه است. همین ناگزیر بود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ن مسائل زیست محیطی‌ای از این د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست موجب می‌شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ تا مد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یریت شهری به مسئله پیچید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه‌ای د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نیا تبد‌‌‌‌‌‌‌یل شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. از آنجا که امکان مد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یریت یکپارچه و همه جانبه‌ای‌ براي تامین و کنترل همه آسیب‌های زیست شهری تقریبا وجود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ارد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، اکثر محیط‌های شهری تهد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه حیات د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر جهان به‌شمار می‌روند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. با این همه آنچه مد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یریت شهری د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر کشورهای د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر حال توسعه‌ای چون ایران را به غایت پیچید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه‌تر می‌كند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، فقد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ان سیاست‌ها و زیرساخت‌های مناسب و متناسب با افزایش نرخ جمعیت است. د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر بررسی روند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شهرنشينی كشور طی د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هه‌های اخیر با د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و ویژگی جمعیتی عمد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه یعنی افزایش نرخ شهرنشینی از یک سو و تراکم جمعیتی د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر واحد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ سطح از سوی د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یگر مواجه می‌شویم. د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر واقع چنانچه گزارش‌های مركز آمار نشان می‌د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، جمعیت شهرنشین ایران از 31 د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر سال 1335 به 72 د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر حال حاضر رسید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه است. از سوی د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یگر بيشترين تمركز جمعيت د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر شهرهاي بالاي 250 هزار نفر وجود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ارد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، به گونه‌اي كه تراكم جمعيت د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر شهرهاي بزرگ هر روز بيشتر و د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر شهرهاي كوچك و زير 100 هزار نفر كمتر مي‌شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. با وجود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ این تغییر شگرف جمعیتی، د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر تجهیز زیرساخت‌های شهری و سیاست‌های مد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یریتی تغییر قابل ملاحظه‌ای مشاهد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه نمی‌شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. چنانچه تامین آب مناسب برای نیازهای خانگی و صنعتی، کنترل آلود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گی‌های آب و هوا، حل مسئله فاضلاب، مد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یریت بارش باران و رواناب (از جمله فاضلاب‌های سطحی) و پیشگیری از جاری‌شد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ن سیل، استفاد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه پاید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ار از منابع انرژی، کنترل و نظارت بر ساخت و سازهای غیر اصولی و همکاری با سازمان‌های د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اخلی و خارجی د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رباره نظارت و کنترل بر اشتراک‌گذاری منابع و غیره از جمله مسائل زیست محیطی د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر مد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یریت شهری هستند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ که به شد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ت مغفول ماند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه‌اند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. اين مسائل به مرور زمان و با افزایش جمعیت به مسائل کلان اجتماعی شهرها و حتی د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ولت منجر می‌شوند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. شد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ت آسیب‌های زیست‌محیطی، هزینه‌هایی که صرف آن‌ها می‌شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، اثراتی که بر سلامت و کیفیت زند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گی شهروند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ان بر جای می‌ماند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و پیامد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی چون ناامنی تغذیه و مهاجرت که بر اثر مصرف منابع برای استمرار تولید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بر مناطق پیرامونی وارد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، کلانشهرها را به جذام زیست‌محیط‌ها و د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر عین حال قربانی محیط‌زیست‌های ناامن خود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ساخته مبد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ل می‌سازد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. بنابراین اگر همچنان با مشکلاتی مثل تامین و مد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یریت بهینه کمیت و کیفیت آب د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر فصول گرم سال و افت فشار گاز یا آلود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گی هوا د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر زمستان به مثابه چالش‌های فصلی برخورد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و اراد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه مد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یران و سیاستگذاران محد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به هشد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ار و تهد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ قطع آب و گاز و طرح زوج و فرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و از این د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست باشد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، بحران را به بد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین شکل تجربه خواهیم کرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.

راهی که از روزمره به اخلاق گشوده می‌شود

این یادداشت  پیش از این در شماره 344 روزنامه قانون منتشر شده است.

راهی که از روزمره به اخلاق گشوده می‌شود

شاید بیراه نباشد اگر ادعا شود که برای خیلی از ما ایرانی‌ها و لااقل برای بسیاری که در دهه‌های 50 و 60 به دبستان می‌رفتند، درک مفهوم «مسئولیت نسبت به همنوع»با نام ریزعلی خواجوی، دهقان فداکار آذری گره خورده است. مردی که با برافروختن مشعلی که از پیراهنش ساخته بود، جان مسافران قطاری را نجات داد. این داستان از کتاب درسی نسل جدید حذف شد، همچنان‌ که شواهد از روح باختن اخلاق‌گرایی در جامعه خبر می‌دهد. اينكه چه شد که روزمر‌گی‌های بزرگسالی‌مان از ستایش دهقان فداکار و نکوهش چوپان دروغگو تهی شد و به کودکانه‌های دیروزمان پیوست، حتما مستلزم بحث چندوجهی و پیچیده‌ای درباب عوامل موثر بر زوال اخلاق مسئولانه در جامعه است و از حوصله این متن خارج است. ضمن اینکه به نظر می‌رسد پرداختن به اینکه چگونه می‌توان و باید بارقه‌های اخلاقی را به عرصه عمومی کشاند، ضروری‌تر باشد.
هفته گذشته گزارش رفتار انسان دوستانه معلم دبستان شیخ شلتوت مریوان، محمد علی محمدیان، از طریق طرح در شبکه‌های اجتماعی به محافل رسانه‌ای راه یافت. معلمی که می‌توانست بی‌تفاوت از کنار شاگرد بیمارش بگذرد، نوع‌دوستی را انتخاب کرد. تحت تاثیر قرار گرفتن عرصه عمومی چنان قوت گرفت که مسئولان را هم به نوعی درگیر ماجرا ساخت و این تاثیر همگانی بسیار بیشتر از رسالت یک معلم کردستانی می‌تواند باشد. داستانی مشابه از توجه عمومی به اخلاق ماه پیش و به واسطه رفتار زیست محیطی مسئولانه نوروز حیدری، دامدار لرستانی اتفاق افتاد، جوانی که از کشتن پلنگی که ده‌ها راس از دام‌هایش را دریده بود با وجود امکان انتقام، امتناع کرد. معلم مریوانی و دامدار لرستانی به‌سان دهقان فداکار آذری، آدم‌های معمولی این جامعه‌اند که درس انسانیت و نوع‌دوستی می‌دهند. راهی فرارو قرار می‌دهند که از ایمان و عدالتی که به‌واسطه متون و آموزه‌های مقدس اسلامی می‌دانیم و گاها عمل نمی‌کنیم، سرشار است. مشعلی که هر کدام از این آدم‌ها بر افروختند، می‌تواند مسافران زیادی را در قطار زندگی این سرزمین از خشونت طلبی، علاقه مفرط به جست‌وجو در زندگی محرمانه اشخاص، توهین و تمسخر قومیت‌ها، افغانی‌ها و صفحه اجتماعی ليونل مسی حتی، نجات دهد.
بی‌شک نمونه‌های اخلاق‌مداری در گوشه و کنار ایران کم نیستند و همان‌طور که گفته شد، هر کدام می‌تواند محرک توجه عمومی به اخلاق و انجام رفتارهای مسئولانه در بین عموم مردم باشد. کار سختی نیست که از عمل هر انسان مسئول این چنینی، محور یک داستان برای درج در کتاب درسی کودکان، سوژه یک فیلم سینمایی یا سریال تلویزیونی، تندیسی در میدان یا بیلبوردی در یک شهر بسازیم. بنابراین اگر مکانیسم‌های لازم را برای الگوسازی از آدم‌های مشهور نداریم و همچنان سعی می‌کنیم قباحت قلیان کشیدن ورزشکاران تیم ملی را با هزار ترفند، معمول نشان دهیم، می‌توانیم به برجسته ساختن کنش‌های اخلاق‌مدار امثال محمدعلی محمدیان و نوروز حیدری همت گماریم. شاید این وجهی مهم از مسئولیت رسانه‌ها باشد که مردم را با سوی دیگر گفتمان عمومی، یعنی اخلاق آشنا سازند. تنها جامعه‌ای که در گفتمان مردم کوچه و بازارش به جای بلوتوث کردن عکس‌ها و ویدئوهای شخصی افراد، لبخند دانش‌آموز مریوانی و ویدئوی تاخت و تاز پلنگ ایرانی به اشتراک گذاشته شود، می‌تواند به همگانی شدن رفتارهای مسئولانه امید داشته باشد.

حیات انسانی تهران در محاصره دودهای تیره

حیات انسانی تهران در محاصره دودهای تیره 

 این یادداشت امروز در  روزنامه قانون شماره 330 منتشر شده است.

کلانشهرهای ایران و البته د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر راس همه آن‌ها تهران، به‌مثابه کانون رشد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ جمعیت و مراکز فعالیت‌های تجاری و صنعتی، به مصرف هر چه بیشتر انرژی و منابع متکی هستند‌‌‌‌‌‌‌‌‌. واضح است که مصرف بیشتر به تولید‌‌‌‌‌‌‌‌‌ زائد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ات و آلود‌‌‌‌‌‌‌‌‌گی‌های افزون‌تر می انجامد‌‌‌‌‌‌‌‌‌. به این ترتیب توانایی بالایی د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر تنزل ظرفیت سامانه‌های طبیعی و انسان‌ساخت که کیفیت شرایط زیست شهری را ساماند‌‌‌‌‌‌‌‌‌هی می‌کنند‌‌‌‌‌‌‌‌‌، حاصل می‌شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌. از میان انواع مسائل زیست‌محیطی که حیات انسانی کلانشهر تهران را نشانه گرفته‌اند‌‌‌‌‌‌‌‌‌، کارشناسان به آلود‌‌‌‌‌‌‌‌‌گی هوا رتبه یک را می‌د‌‌‌‌‌‌‌‌‌هند‌‌‌‌‌‌‌‌‌. تنفس د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر هوای آلود‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه نه تنها باعث افزایش فشارخون و مشکلات چشمی می‌شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌، بلکه به مشکلات جد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی تنفسی، آسم، خطر ابتلا به سند‌‌‌‌‌‌‌‌‌رم مرگ ناگهانی نوزاد‌‌‌‌‌‌‌‌‌، افزایش میزان خطر سقط جنین و نوزاد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ان ناقص نیز منجر می‌شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌. نتایج مطالعات مختلف نشان می‌د‌‌‌‌‌‌‌‌‌هند‌‌‌‌‌‌‌‌‌ که مرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌م تهران بالا‌ترین میزان ابتلا به آسم د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر کشور را به خود‌‌‌‌‌‌‌‌‌ اختصاص د‌‌‌‌‌‌‌‌‌اد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه‌اند‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ﻣﻴﺰﺍﻥ ﺁﻻﻳﻨﺪﻩﻫﺎﻯ ﺳﺮﻃﺎن‌زﺍﻯ ﺷــﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷــﺪﻩ ﺑﻨﺰﻳﻦ د‌‌‌‌ﺭ ﻫﻮﺍﻯ ﺗﻬﺮﺍﻥ د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست‌کم ﺑﻴش ﺍﺯ 10 ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﺳــﺘﺎﻧﺪﺍﺭد‌‌‌‌ﻫﺎﻯ ﺍﺗﺤﺎد‌‌‌‌ﻳﻪ ﺍﺭﻭﭘﺎﻳﻰ ﺍﺳــﺖ. همچنین سقط جنین د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر مناطق آلود‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه هوای تهران، 40 د‌‌‌‌‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بیشتر از سایر شهرهاست و منوکسید‌‌‌‌‌‌‌‌‌کربن موجود‌‌‌‌‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر هوای آلود‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه باعث عصبانیت شهروند‌‌‌‌‌‌‌‌‌ان می‌شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌. د‌‌‌‌‌‌‌‌‌هشتناک‌تر اینکه با وجود‌‌‌‌‌‌‌‌‌ آلایند‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه‌هایی مانند‌‌‌‌‌‌‌‌‌ NOx و PM10 د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر هوای تهران، میزان مرگ و میر ناشی از آلود‌‌‌‌‌‌‌‌‌گی نیز د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر حال افزایش است و سالانه حد‌‌‌‌‌‌‌‌‌اقل 4 هزار نفر به کام مرگ می‌روند‌‌‌‌‌‌‌‌‌. د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر کنار همه این یافته‌ها که گاه تکذیب می‌شوند‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و گاه اغراق و ابزار وحشت عمومی تلقی می‌شوند‌‌‌‌‌‌‌‌‌، تجربه زیسته یک چهارم از کل جمعیت شهرنشین ایران یعنی شهروند‌‌‌‌‌‌‌‌‌ان تهرانی است که بیش از پیش کتمان جنبه‌های تلخ واقعیت مسئله آلود‌‌‌‌‌‌‌‌‌گی هوا و تهد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ید‌‌‌‌‌‌‌‌‌ سلامت جامعه را غیرممکن می‌سازد‌‌‌‌‌‌‌‌‌. علاوه بر سلامت، آلود‌‌‌‌‌‌‌‌‌گی هوا مسئله‌ای است که کار، تحصیل و فراغت همه ساکنان ماد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر شهر تهران را تحت تاثیر قرار د‌‌‌‌‌‌‌‌‌اد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه است. واضح است که قشرهای کم توانا مانند‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بیماران، سالمند‌‌‌‌‌‌‌‌‌ان، کود‌‌‌‌‌‌‌‌‌کان و همچنین افراد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی که د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر مرکز و حاشیه شهر و د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر نزد‌‌‌‌‌‌‌‌‌یکی مراکز تجاری و صنعتی شهر زند‌‌‌‌‌‌‌‌‌گی، کار و تحصیل می‌کنند‌‌‌‌‌‌‌‌‌، بیشتر از سایرین با آن د‌‌‌‌‌‌‌‌‌رگیر هستند‌‌‌‌‌‌‌‌‌. بنابراین د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر پرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌اختن به موضوع آلود‌‌‌‌‌‌‌‌‌گی هوا باید‌‌‌‌‌‌‌‌‌ از نوعی تبعیض د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر توزیع اثرات اجتماعی مسئله آلود‌‌‌‌‌‌‌‌‌گی سخن به میان آوریم. تحت مفهوم «تبعیض زیست‌محیطی» می‌توان به نابرابری‌ها و رابطه د‌‌‌‌‌‌‌‌‌رآمد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و مشکلات زیست‌محیطی پرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌اخت. چنانچه نتایج تحقیقات د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر سراسر د‌‌‌‌‌‌‌‌‌نیا نیز نشان می‌د‌‌‌‌‌‌‌‌‌هد‌‌‌‌‌‌‌‌‌، جمعیت‌های حاشیه شهرها، فقرا، زنان، سالمند‌‌‌‌‌‌‌‌‌ان و کود‌‌‌‌‌‌‌‌‌کان بیشتر د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر معرض مشکلات و خطرات زیست‌محیطی و از آن جمله مشکل آلود‌‌‌‌‌‌‌‌‌گی هوا قرار د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ارند‌‌‌‌‌‌‌‌‌. د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر همین زمینه و د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر رابطه با تجربه ساکنان شهر تهران می‌توان اذعان کرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ که نتیجه منطقی چنین تبعیضی تثبیت نابرابری‌هاست. به این معنی که ناتوانان جسمی، کود‌‌‌‌‌‌‌‌‌کان و افراد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کم‌د‌‌‌‌‌‌‌‌‌رآمد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ تهرانی که د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر یک محیط نامناسب از نظر کیفیت هوا زند‌‌‌‌‌‌‌‌‌گی می‌کنند‌‌‌‌‌‌‌‌‌، امکان کمی برای برون رفت از آن وضعیت حتی به‌صورت موقت پید‌‌‌‌‌‌‌‌‌ا می‌کنند‌‌‌‌‌‌‌‌‌، به د‌‌‌‌‌‌‌‌‌لیل موقعیت فضایی محل زند‌‌‌‌‌‌‌‌‌گی یا وضعیت جسمی بیشتر د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر معرض آلایند‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه‌هایی مانند‌‌‌‌‌‌‌‌‌ آزبست و غیره قرار می‌گیرند‌‌‌‌‌‌‌‌‌. آنان سال‌ها با مشکلات سلامتی و رفتاری مرتبط با آلود‌‌‌‌‌‌‌‌‌گی د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست و پنجه نرم می‌کنند‌‌‌‌‌‌‌‌‌. همچنان که عمد‌‌‌‌‌‌‌‌‌تا از عهد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه مخارج د‌‌‌‌‌‌‌‌‌رمان و پیشگیری بیماری‌ها بر نمی‌آیند‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر نتیجه مد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر حال تجربه و د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر محاصره د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ود‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تیره تبعیض هستند‌‌‌‌‌‌‌‌‌.

نگاهی جامعه شناختی به مهم ترین مشکل زیست محیطی استان مازندران

 این گزارش تحلیلی در شماره 327 روزنامه قانون منتشر شده است.

نگاهی جامعه شناختی به مهمترین مشکل زیستمحیطی مازندران

در نگاهی کارکردی، جامعهشناسان زیستمحیطی مطالعاتشان را بر اساس سه کارکرد عمده محیطزیست یعنی انبار آذوقه، فیلترینگ و فراهم آورنده فضای زندگی استوار ساختهاند. بنابراین معتقدند، مشکلات زیست محیطی در اشکال آلودگی، کمبود منابع و مشکلات ناشی از ازدحام یا افزایش جمعیت، زمانی بوجود میآید که انسانها بیش از حد توانایی محیطزیست برای تامین این سه کارکرد از آنها استفاده میکنند و اصطلاحا باعث ناسازگاری یا اختلال کارکردی محیطزیست میشوند. از طرفی اختلال در یکی از کارکردها تامین دو کارکرد دیگر را دچار آسیب میکند یا به مشکلات زیستمحیطی پیچیدهتری منجر شود. برای مثال ممکن است بین فضای زندگی و کارکرد پاکسازی زباله، ناسازگاری کارکردی ظاهر شود. به این معنی که، مکانی که برای زباله استفاده میشود دیگر برای زندگی نامناسب است.  یا اگر مواد خطرناک تحت پاکسازی محیط قرار نگیرند و آب و خاک را آلوده کنند، آن منطقه نمیتواند برای مدت طولانی آب شرب را تامین کند یا دیگر برای رشد محصولات کشاورزی مناسب نیست. همینطور وقتی زمینها و جنگلها تغییر کاربری داده میشوند مسلما فضای زندگی بیشتری برای سکونت مردم خلق میشود اما به این معنی است که سرزمین برای مدت طولانی نمیتواند کارکردش را به عنوان انبار آذوقه یا زیستگاه حیوانات حفظ نماید.

با این مقدمه که ممکن است بسیار بدیهی و ساده به نظر برسد، در این نوشتار نگاهی خواهیم کرد به وضعیت زباله در ایران و به ویژه مازندران به مثابه یکی از استانهای استراتژیک کشور  (از نظر انبار آذوقه-برنج و حتی خانه دوم شهروندان کلانشهرها) تا شاید به فاصله بین تلخی واقعیات موجود و منطق ساده مفاهیمی که گاه به زبان نظریه و گاه به زبان هشدار  یا دغدغه فعالان زیستمحیطی مطرح میشود و همه راحت از کنارش میگذریم پی ببریم.

آمارها درباره میزان سرانه تولید زباله در ایران و مازندران چه میگویند؟

آمارها نشان میدهند در حالیکه نورم جهانی تولید زباله حدود 600 کیلوگرم برای هر فرد است، میزان سرانه تولید زباله هر ایرانی به طور میانگین حدود 800 کیلوگرم است. بطوریکه برای مثال و طبق آمارهای منتشر شده در خبرگزاریهای مختلف،  هر شهروند مشهدی روزانه 600 تا 640 گرم (جام جم آن لاین)، هر شهروند سمنانی 700 تا 800 گرم زباله در روز (خبرگزاری ایسنا) و شهروندان بوکانی در آذربایجان غربی روزانه بیش از یک کیلوگرم زباله تولید میکنند (محمد احمدی، ریس اداره حفاظت از محیط زیست بوکان، در وبلاگ فردای بوکان). در یک نگاه کلی، در حال حاضر روزانه حدود 35 تا 40 هزار تن زباله تولید میشود و این رقم برای شهر تهران روزانه 7500 تن (خبرگزاری پانا، 1391)، مشهد تا 2400 تن، شیراز روزانه950 تن زباله عادی و 13 تن زبالههای عفونی بیمارستانی (خبرگزاری فارس)، زنجان 500 تن زباله در روز (خبرگزاری فارس) و برای شهر سمنان 100 تن (خبرگزاری ایسنا، 27/6/92) اعلام شدهاست.

این آمارها در حالی مطرح میشود که تا کنون هیچ سیاستگذاری کلان قابل اجرایی در رابطه با تبدیل، تصفیه و پاکسازی زبالههای ایران وضع نشده است و طرحهای منطقهای عموما الکن باقی ماندهاند. در ایران زبالهها رها سازی یا دفن میشوند و پیداست که گازهاي حاصل از دفن بي‌هوازي در سايت دفن به‌طور دائم در حال افزايش است، شیرابهها در حال نفوذ به منابع آبی است و بهداشت محیط در حال تهدید است. با این همه باید توجه داشت که آلودگی ناشی از رهاسازی و دفن زباله در برخی نقاط کشور به دلیل موقعیت جغرافیایی ویژه منطقه بر شدت تاثیر مساله زیست محیطی میافزاید. در این میان شاید بیراه نباشد به استان مازندران به عنوان بحرانیترین منطقه متاثر از اثرات این مشکل اشاره داشته باشیم. از آنجایی که بیشتر مناطق این استان در فاصله نزدیکی به‌هم، از شمال به دریا و از جنوب به جنگل وصل می‌شوند و سطح خاک این مناطق مرطوب و جلگه‌ای است، محلی برای دفن زباله‌ها باقی نمانده و از جنگل برای دفن زباله استفاده میشود. انباشت زباله‌های‌ تر در این مناطق موجب می‌شود شیرآبه‌های تولیدی به سطح رودخانه‌ها و سفره‌های آب زیر زمینی وارد شود و از طرف دیگر باعث آسیب به پوشش گیاهی جنگل شده و بوی تعفن آزار‌دهنده‌ای را به ‌دنبال دارد.

آمارها نشان میدهد که سالانه یک‌میلیون و 500 هزار تن و روزانه 3150 تن زباله ( 1450 تن در محدوده روستایی و 1700 تن در محدوده شهری) در مازندران تولید میشود (مازندنومه). سهم هر مازندرانی در تولید زباله 800 گرم در روز است. از کل زبالههای تولیدی استان 68 درصد زباله‌های ‌تر هستند و بقیه زباله‌های استان شامل 9 درصد کاغذ، 5 درصد شیشه، 7 درصد پلاستیک، 3 درصد فلز، 3 درصد چوب و 5 درصد منسوجات است. حدود 90 درصد از زباله‌های تولیدی به‌صورت غیراصولی و غیربهداشتی دفع می‌شوند و تنها 3 درصد زباله‌ها به‌صورت بهداشتی دفن شده و 7 درصد مابقی کمپوست می‌شوند (محمودی‌راد مدیرکل حفاظت محیط‌زیست مازندران، همشهری آن لاین).

مشکل زباله در مازندران به مثابه فاجعه زیستمحیطی

حال واقعیت این آمارها را در کنار شواهدی قرار دهیم که حاکی از دفن و رها سازی بخش اعظم زبالههای تولیدی مازندران در جنگلها است. آنگاه باید پذیرفت که دفع غیر اصولی 90 درصد زبالههای تر (68 درصد کل زبالهها) در جنگل "فاجعه زیستمحیطی" محسوب میشود. شاید هنگامی که ابعاد مساله روشن شود، خواننده به تساهل نگارنده در فاجعه نامیدن آن پی ببرد.

جنگلهای مازندران روزانه 753 هزار لیتر شیرابه را در خود جای میدهند در حالی که به لحاظ سیستمی قدرت خودپایی خود را از دست دادهاند. تغییر کاربریها، تخریب و بهرهبرداریهای بیرویه از جنگلهای شمال، باعث بریده بریده شدن جنگل و بر هم زدن اکوسیستم یکپارچه آن شدهاند و در نتیجه امروزه جنگلهای ناپایداری باقی ماندهاند که کارکرد تصفیه طبیعی ندارند. بنابراین عمده شیرابهها بدون گذشتن از فیلتر طبیعی جنگل وارد منابع آب زیرزمینی که تامین کننده آب شرب شهروندان مازنی است، میشوند. کارشناسان معتقدند شیرآبه‌ها به‌مراتب خطرناک‌تر از فاضلاب در آلوده کردن منابع آب عمل میکنند. شیرابه حاصل از زباله‌ها می‌تواند با گرفتن آلودگی‌های دیگری که در اطرافش قرار دارد به کانون قابل‌توجهی از باکتری‌ها و سایر میکروب‌های مضر تبدیل شود.

فاجعه زیست محیطی زباله به مثابه مساله اجتماعی

گرچه باید تصریح کرد که واقعیت مشکل زباله در مازندارن به مراتب عمیقتر از آمارهای عموما غیردقیقی است که اعلام میشود و ما در اینجا مهمترین آنها را از نظر گذراندیم، اما تا همین جا هم وخامت ابعاد مساله به وضوح  قابل شناسایی است. از نقطه نظر جامعهشناختی و در بازگشت به زاویهدیدمان در مقدمه این نوشتار میتوان بر  بعد اجتماعی مساله متمرکز شد. در هر حال، به نظر میرسد توافق عمومی بر سر اینکه عمدتا فرایندهای اجتماعی از مصرفگرایی و خوشنشینی گرفته تا عدم نظارت و کنترل ساختاری بر  جمعآوری و  تصفیه زباله در مازندران، همچون سایر نقاط کشور، باعث بروز مشکلات آلودگی میشوند، وجود دارد. اما نکتهای که غالبا مغفول میماند این است که  در یک چرخه تخریب، متقابلا  تشدید آلودگیها خود به تاثیرات اجتماعی منجر میشوند. تاثیراتی که از مهمترین آنها میتوان 1)به پیامدهای مختلف نفوذ شیرآبهها به منابع آبی اشاره کرد.  پیداست که شیوع بیماریها، بخصوص بیماریهای انگلی ناشی از آب آلوده و تهدید سلامت اجتماعات انسانی بدیهیترین و البته مهمترین پیامد اجتماعی این ضایعه است. در حال حاضر نتایج مطالعات انجام شده و نیز شواهد موجود حاکی از شیوع بیماریهای گوارشی و انگلی در نواحی جلگهای و جنگلی مازندران  میباشد.  2)علاوه بر این آلودگی زبالهای و شیرآبهها منجر به آلودگی خاک و مزارع کشاورزی و دریاها میشوند که نه نتها سلامت جامعه بلکه امنیت غذایی ساکنان منطقه و در برخی موارد (همچون تولید محصول استراتژیک برنج و ماهی) کل کشور را هدف آسیبها قرار خواهد داد. 3)آلودگیها علاوه بر تهدید سلامت و امنیت غذایی جامعه باعث ایجاد مشکلاتی در بحث مدیریت شهری فضای زندگی اجتماعی نیز شده است.  چنانچه نازیبایی، آلودگی و بوی تعفن فضاهای زندگی (محل زندگی، کار و بازی و تفریح)  باعث پیشروی سکونتگاهها به مناطق بالادستی و بکر تر میشود و هم اکنون نیز در بسیاری نقاط مازندارن شیوع یافته است و همچنین مشکلاتی که در بحث اداره عاقلانه مسائل شهری به دلیل چیرگی مشکلات زیستمحیطی رخ مینماید از جمله این نوع معضلات است.4) اما شاید بهتر باشد در اشارهای کلیتر به تاثیراتی که آلودگی زبالهای در  برهم زدن تعادل سامانههای جنگل و آب و خاک میگذارد و باعث تغییرات شدید در تنوع زیستی منطقه میشود پرداخت. علی رغم آنچه غالبا تصور میشود تنوع زیستی یک مساله صرف زیستمحیطی نیست چراکه تنظیم حیات اکوسیستمها بسته به آنهاست و پیداست خلل در اکوسیستم یعنی خلل در حیات همه جاندارن و من جمله انسانها.

مساله اجتماعی نیاز به راه حل اجتماعی دارد

 در پرداختن به علل اجتماعی بروز فاجعه زبالهای (مصرف گرایی مفرط و عدم کنترل مناسب ساختاری) و همچنین تاثیرات مستقیم و منفی که آلودگی زبالهای بر حیات اجتماعات در معرض اثرات بر جای میگذارد و در بالابه چهار مورد آنها اشارهشد، جامعهشناسان از شق دیگر بحث یعنی حل مساله نیز  سخن به میان میآورند. در واقع صحبت بر سر این است که مسالهای که به لحاظ دلایل وقوع و نوع تاثیرات اجتماعی است، پس رفع آن نیز به حل اجتماعی نیاز دارد. در اینجا لازم است یادآور شوم که دامنه کلان اثرات بحران زباله در مازندران ما را از پرداختن به انواع راهحلهای رفتاری و فردی که وجود دارد منصرف میکند و  بهتر است در یک چشمانداز کلی توجه خواننده را به مثالی از  یک راهحل ساختاری جلب نماییم.  در سوئد به عنوان کشوری پیشرو در زمینه حفظ محیطزیست، تنها یک درصد زباله‌های خانگی قابل بازیافت نیست. در این کشور از طریق سوزاندن زباله توانستهاند 20 درصد از برق مورد نیاز دستگاه‌های گرمازای کشور و نیز ذخیره برق برای 250 هزار خانوار از 4 میلیون و 600 هزار خانوار را تامین نمایند. جالب تر آنکه، سود حاصل از این عملیات به قدری است که این کشور اقدام به واردات زباله میکند.  بنابراین تصور کنید که اگر ما هم قادر به تصفیه و بازیافت زبالهها میبودیم آنگاه به زباله نه به چشم یک خطر که آن را فرصتی برای توسعه پایدار منطقه میدانستیم.

به بهانه احتمال راه یابی نمادین یوزپلنگ ایرانی به جام جهانی

به بهانه احتمال راه یابی نمادین یوزپلنگ ایرانی به جام جهانی

دورهای طولانی در جامعهشناسی استفاده از رویکردهای روانشناسی مرتبط با «نگرش» برای تحلیل رفتار زیست محیطی غالب بود. اما امروزه توجه خاصی به نقش متغیر جامعهشناختیتر «هویت» در تعیین رفتارهای مسئولانه و حتی نگرشهای زیستمحیطی میشود. هویت، مجموعهای از معناهای مرتبط با «خود» است که استاندارد یا مرجع راهنمای رفتار در موقعیتها را فراهم میکند. به این معنی که وقتی در موقعیتی مشخص عملی از ما سر میزند، حلقه بازخوردی از سوی دیگران (اجتماع) ایجاد میشود که پایداری رفتار در آینده را تعیین میکند. مکانیسم هویت را میتوان به یک سیستم شبیه کرد که در آن هر رفتار ورودی قابل تکرار در آینده نیست، چراکه ممکن است مورد تایید اطرافیان (اجتماع) قرار نگیرد. از آنجایی که مبدا هویت از طریق تعلق به گروههای اجتماعی شکل میگیرد بنابراین جایی که فرد در معرض گروههای غیر متجانس است با فقدان احساس انسجام درونی رو به رو میشود و دچار تعارض نقشی یا بحران شخصیت میگردد. جامعهای غیرمنسجم با افرادی که به شدت از فقدان یکپارچگی شخصیت رنج میبرند، جامعهای است که به تعبیر جامعهشناسان با بحران هویتی رو به رو ست.

در بذل توجه به مفهوم «هویت»، میتوان از انواع آن مثل هویت فردی، هویت قومی، هویت جنسیتی و (البته آنچه در اینجا مورد نظر است) هویت زیستمحیطی بحث کرد. با توجه به مقدمهای که درباب هویت و مبدا آن (اجتماع) گفته شد، آیا بیراه است که از نوعی بحران هویتی در پرداختن به مسائل زیستمحیطی در جامعه ایرانی پرسش نماییم؟ درگروههای اجتماعی موجود، نهادها و سازمانهای اجتماعی بزرگ و کوچک ما، ارزشهای زیستمحیطی کافی برای هویتسازی سبز وجود ندارد. رفتارهای غیرمسئولانه ما در محیطزیست نه تنها با فشار اجتماعی اطرافیان (یا ترس از این فشار) کنترل نمیشود تا هویت زیستمحیطیمان را شکل دهد برعکس به هویتی ضد محیطزیست تبدیل میشود. ما به بحران هویت زیستمحیطی دچاریم چون گروههای اجتماعی حس وابستگی به محیطزیست و ارزشهای زیستمحیطی را به افراد القا نمیکنند.  

 

از این منظر شاید یوزپلنگ ایرانی به عنصری هویتساز تبدیل شود. به باور فعالان زیستمحیطی در ایران یوزپلنگ نمادی از محیطزیست ایران است. بخصوص هنگامی که بدانیم خطری که حیات هفتاد یوز باقیمانده را نشانه گرفته است، حیات زیستی ما هفتاد میلیون انسان را نیز تهدید میکند. انقراض گونهها نشانه بارزی از تنزل زیستمحیطی در ایران است و همین کافی است که یوزپلنگ را به نمایندگی از همه محیطزیستهای در حال خطر در ایران به رسمیت بشناسیم. راه یافتن نمادین یوزپلنگ ایرانی به جام جهانی فوتبال بیش از هر چیز آغازی است برای شکلگیری ارزشهای زیستمحیطی در بین گروههای ایرانی. مسلما فقط افتخار نمیکنیم، میپرسیم و بحث میکنیم و در جریان این فرایند آگاه و حساس میشویم. باید امیدوارم باشیم که یوزپلنگ ایرانی نقشی فراتر از کوالا و پاندا ایفا کنند چون ما فقط نماد نمیخواهیم، عنصری هویتساز میخواهیم. موجودی که پای ارزشهای زیستمحیطی را به جامعه باز کند.

سوسیس چوریزو : غذایی که اعتراض میکند

این یادداشت امروز در روزنامه قانون منتشر شده است.

سوسیس چوریزو : غذایی که اعتراض میکند

انسانشناسان بر این باورند که غذاها معنی و مقبولیتشان را از بافتهای فرهنگی اخذ میکنند، بنابراین با مطالعه آنها میتوان به ویژگیهای فرهنگی جوامع پی برد. غذا از تاثیر فرهنگ بر طبعیت حاصل میشود (اشتروس)، معرف و متمایزکننده طبقات اجتماعی و سبکهای مختلف زندگی است (بوردیو)، تجلی نمادها و تابوهای قومیتی است (داگلاس)، حاصل انتخابهای محیطی است (هریس)،  همچون تابلوی نقاشی قابل تفسیر است (رولان بارت در توصیفی از میز غذای ژاپنی) و دارای بیشمار ویژگی اجتماعی- فرهنگی دیگر نیز میباشد. بهطور خلاصه و به پیروی از اشتروس باید گفت "غذا زبان جامعه است" و حرفهای زیادی درباره فرهنگ اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نمادین جوامع برای گفتن دارد. هرچند انسانشناسان معمولا با مطالعه و توجه به خوراکیها، نحوه انتخاب و رفتارهای اجتماعی مرتبط با آنها، درصدد کشف ماهیت فرهنگی جامعه بر میآیند اما زمانی را تصور کنید که خوراک خود لب به سخن گشوده از رازهای مهم جامعهاش پرده بردارد. اشارهام به سوسیسهایی است که در ماه اخیر در خیابانهای اسپانیا در اعتراض به سیاستهای فاسد اقتصادی به اهتزاز درآمدند.

Protesters carry a giant chorizo through the streets of Pamplona. Image: AP Photo, Alvaro Barrientos

 بی گمان در بین شاخصههای فرهنگ اسپانیا، غذا نقشی محوری حتی در تکمیل عناصر دیگر مثل موسیقی و رقص ایفا میکند. باز در بین خوراکیهای اسپانیایی، سوسیس چوریزو از محبوبیتی مثال زدنی بین مردم و حتی توریستهایی که به این سرزمین سفر میکنند برخوردار است. از گذشتههای دور در زبان عامیانه اسپانیا به فرد متقلب و کلاهبردار و اصطلاحا دلهدزد، چوریزو گفته میشد. احتمالا از آنجایی که برای عملآوری و خشک کردن این سوسیسهای تند و تیز آنها را مثل دزدان و خلافکاران به میخ و دار میآویختند نام چوریزو را برای این نوع خوراکی بکار گرفتند. سالهای سال چوریزو روی میز ناهار و شام اسپانیاییها بود تا اینکه اخیرا در نقشی کاملا نمادین به خیابانها آورده میشود و در اعتراض به سیاستهای ریاضت اقتصادی و از سوی دیگر فسادهای مالی دولت و نخست وزیر ماریانو به اهتزاز در میآید. چریزو اساس شعار اصلی این جنبش نیز هست. " نان کافی برای چوریزوهای زیاد وجود ندارد" شعار دو پهلو و استعاری جالب معترضان در خیابانهای اسپانیا است.

به نظر میرسد پرداختن به این رویداد از دو منظر قابل تامل است؛ نخست فرایند چرخشی که در تبدیل چوریزو از دال به مدلول و برعکس در حال رخ دادن است. دوم، فرایندرویدادی تبدیل چوریزو به نماد ملی یک اعتراض اجتماعی. درباره دیدگاه اول میتوان با استفاده از مفهوم "زبان غذایی" در انسانشناسی غذا نشان داد که چگونه در رویداد اجتماعی مذکور چوریزو (نوعی سوسیس=دال) بر چوریزو (به معنی دلهدزد=مدلول) دلالت دارد. احتمالا پس از این رویداد به کار بردن لفظ چوریزو یا اشاره کردن به سوسیس، سوالی در ذهن ایجاد میکند که منظور گوینده تعارف به میل کردن سوسیس بوده یا طعنه و تهمت مدنظر است. جالب توجهتر اینکه در طی این اعتراضات برخی اغذیهفروشیها نسبت به تهیه و معرفی یک نوع جدید ساندویچ سوسیس به نام ماریانو (نخست وزیر مورد اتهام مردم) اقدام کردهاند. بنابراین دوباره شاهدیم که جای دال و مدلول عوض شدهاست. بهطوریکه این بار ماریانو ( نام یکی از دلهدزدها= دال) بر مدلول (سوسیس چوریزو) دلالت دارد. به این معنیکه قبلا شخص وارد اغذیه فروشی میشد و میگفت: "آقا لطفا یک چوریو میخواستم." و حالا میگوید: "یک ماریانو لطف کنید."

اما اتفاق دیگری که در این بین رقم میخورد و میتواند مورد توجه قرار گیرد، تاثیر رویدادها در جهانی شدن فرهنگها است. حتما خیلیها هنوز جام جهانی فوتبال 2010 آفریقا را به یاد دارند که باعث جهانی شدن  "ووزولا" (بوقی سنتی که در تشویق بازیکنان درورزشگاهها نواخته میشد) گردید. در واقع یکی از کارکردهای مهم رویدادها تصویر کردن بخشی از فرهنگ مکان رویدادها برای جهانیان است. هرچند ممکن است این کارکرد اصلا جزیی از سیاستگذاری آن رویداد نیز نبوده باشد. در هر حال همانطور که ووزولا در یک رویداد ورزشی راهش را به ادبیات جهانی و تا حدود زیادی فرهنگ ورزشی گشود، چوریزو هم طی یک رویداد اجتماعی و بر اثر تبدلیش به یک نماد ملی، به ادبیات جهانی و تا حدود زیادی فرهنگ غذایی جهان راه خواهد یافت.

مرگ بهشت

یادداشت زیر که در نقد فقدان آگاهی زیست محیطی در بین مردم و مسئولین کلاردشت نوشته شده دیروز در روزنامه همشهری  و با عنوان "مرگ بهشتی به نام کلارشت " منتشر شد. 

مرگ بهشتی به نام کلارشت

منطقه خوش آب و هوا و زیبای کلاردشت که روزگاری ملقب به "بهشت ایران "بود گویی نفس هایش به شماره افتاده، به پیرمرد خسته ای می ماند که لحظه لحظه هایش را آبستن مرگ می بیند و بر تابلوی شهر که جاهلانه "مرکز اکوتوریسم ایران" می خواندش پوزخند می زند. انگار آنچه در این 20 سال آخر به سرش آمد از همه فراز و نشیب های 400 ساله عمرش کاراتر بود. زخم هایش آنقدر کاری و عمیق شد که فریاد زد، سیل شد و پشت هر دری گریست و باز دیده نشد. حالا انگار دهانش را بسته باشند نظاره گر کودکانی است که در کوچه های خاکی می دوند و هیچ نمی دانند فردا قرار است این آب و خاک آلوده چه بر سرشان بیاورد.

قصه از آغاط دهه 70 شروع شد.قصه یورش بی امان خریداران زمین، ساخت و ساز ویلاها و فوج گردشگرانی که در قاموسشان طبیعت شاید به اندازه دستمال کاغذی هم ارزش و تاریخ مصرف ندارد. دست اندازی به حریم منابع طبیعی و تخریب مناظر و چشم اندازهای طبیعی به جای خودش، تغییر کاربری های گسترده زمین های زیر کشت را هم قربانی می کرد. به طوري كه وسعت اراضي زراعي از 5700 هكتار در سال 1375 به كمتر از 1300در سال 1383 رسيد و به همين ترتيب تعداد بهره برداران زراعی از 1425 خانوار در سال 1375 به 325 خانوار در سال 1383 کاهش یافت (جهاد کشاورزی چالوس، 1385). شکنجه ها بر تن طبیعت و محیط زیست انسانی ادامه داشت و هیچکس نپرسید در عوض آن 700 هکتار جنگل پهن برگ کلاردشت که پای احداث آزادراه تهران شمال ضبح شد، مجریان پروژه چه چیزی جایگزین کردند . وقتی اداره کل منابع طبیعی استان مازندران در اواخر دهه 1370 با بوته زار تلقی کردن قسمت هایی از جنگل های کلاردشت 5 هکتار از آنها را به کارمندان دولت واگذار نمود، کسی بیدار نبود. هیچکس نخواست بداند که طرح خروج دام از جنگل که در اوایل دهه 80 کلید خورد، بر اساس چه منطقی به ازای مراتع تحت اختیار دامداران دوباره قسمت دیگر جنگل به آنها واگذار شد و منجر به تغییرات کاربری اساسی و ریشه کن شدن 40 هکتار از درختان پهن برگ منطقه شد.کسی به استخراج بی رویه و غیر اصولی سنگ های تزیینی رودبارک که بستر رودخانه سردآبرود را آبستن سیل های گاه و بیگاه می کند اعتراضی نکرد. و شاید کسی متوجه آسیب های احداث سد آب سیاه بیشه در منطقه نشد. در یک منطقه کوهستانی و جنگلی با منابع آبی محدود و تنوع گیاهی و جانوری رو به انقراض، تولید 10 تن زباله در روز اصولا نباید صدای کسی را دربیاورد؟ از طبیعت که بگذریم مهم نیست بدانیم که آلودگی ها و خسارت های ناشی از رها کردن و دفع زباله در جنگل های عباس آباد و زمین های منطقه با سطح نفوذ پذیری بالای خاک کدام ها هستند؟اصلا برای کسی اهمیت دارد که به ازای هر تن کاغذ، مقوا و سایر مصارف صنعتی دیگر، 17 درخت از جنگل های کاردشت قطع می شود.

و قصه شکنجه شدن های محیط زیست کلاردشت که جلوی چشمان مردمانش رغم می خورد حالا بعد از 20 سال، با ساخت مجتمع های تجاری و مسکونی بزرگ تسریع می یابد. به جزء مجتمع های تجاری و آپارتمان هایی که فراتر از ظرفیت تحمل حیات زیستی و اجتماعی منطقه ساخته می شود، به تازگی شاهد گودبرداری گسترده برای ساخت یک ابر مجتمع در کلاردشت هستیم. این گودبرداری در حالی صورت می گیرد که هیچ اطلاعاتی درباره جزییات طرح در اختیار مردم و حتی مسئولین کلاردشت قرار نگرفته است. تنها خبر منتشر شده درباره نام و شرکت سرمایه گذار اعلام شده است. با توجه به اینکه همین حالا هم بهشت سابق ایران با اشباع ظرفیتی اش رو به رو شده و در مواقع پیک گردشگری از 3 تا 10 برابر ظرفیت اش استفاده می کند و کماکان است که از پا بیافتد، شاید ساخت بزرگترین مجتمع بین المللی اقامتی، تفریحی و گردشگری کشور به صدا درآوردن سوت پایان قطار زندگی (لااقل حیات زیست محیطی )کلاردشت باشد. کاش آنان که در فاز مقدماتی طرح چنین ابرسازه ای را بر پهنه روستایی و اکولوژِیکی شکننده تصویر می کردند بر امکان سنجی آن مهر تایید نمی زدند. کاش مردمان و مسولین کلاردشت که به لحاظ تاریخ این دو دهه از همه آسیب ها چشم پوشی کرده اند از این خواب زدگی بیدار شوند.

 

زنگ ها برای نابودی کلاردشت به صدا در می آیند؟

 زنگ ها برای نابودی کلاردشت به صدا در می آیند

طبیعت زیبا و دیدنی کلاردشت؛ مازندران؛ عکس از علی مجدفر

 ...در منطقه ای که حدود 40 هزار نفر جمعیت دارد و در پیک گردشگری تا 3 و به گفته شهردار تا 10 برابر گردشگر می پذیرد واقعا چه نیازی به ایجاد جذابیت های جدید مثل مجتمع تجاری و تله کابین هست؟
توضیح: این یادداشت  پیش از این در پایگاه تحلیلی خبری مازندران (دریا نیوز) منتشر شده است.  
ادامه نوشته

ارومیه

 

تراژدی مرگ هزاران حیات

www.lakeurmia.org/

خواش یک متن: بزرگراه

خوانش یک متن : بزرگراه

در یک نگاه فنی، قطعه چهار بزرگراه تهران – شمال (حدفاصل مرزن آباد –چالوس) بخش کوچکی از یک طرح توسعه ای است که در پاسخ به نیاز تسهیل در حوزه حمل و نقل بین شهری اجرا و در حال حاضر به بهره برداری رسیده است. اما در یک برداشت انسان شناختی و بر اساس معیارهای رمزگانی متوجه می شویم که همین بزرگراه چگونه به گفتمان روزمره راه می یابد و به امری فرهنگی تبدیل می شود...

masirtsfc.jpg

 

این متن پیش از این در سایت انسان شناسی و فرهنگ انتشار یافته است.

ادامه نوشته

ششمین مسابقه انجمن جامعه شناسی

panet earth

 فراخوان ششمین مسابقه انجمن جامعه شناسی برای جامعه شناسان جوان  در آدرس زیر قابل دسترسی است. فرصت خوبی برای فارغ التحصیلان جامعه شناسی است که خودشان را به محک یک تجربه علمی جهانی بگذراند.

http://www.isa-sociology.org/wcys/index.htm

این بار زلزله در بوشهر

الهی سینه ای ده آتش افروز       در آن سینه دلی وان دل همه سوز

 

وفاداری به دنیا

خیلی می شنویم که می گویند:" این دنیا به هیچ کس وفا نکرده" ولی شاید یکبار هم شده باید از خودمان بپرسیم "ما چقدر به دنیا وفادار بودیم؟" چه کاری برای بهتر شدن دنیایمان کرده ایم؟ البته شاید برای دنیاهای شخصی مان خیلی تلاش می کنیم ولی دنیای واقعی؟دنیای همه آدم ها؟ دنیای همه موجودات زنده؟ دنیای واحد چه؟

امروز برای یکی از بهترین دوستانم  ناراحتم. برای دنیایی که به آن خیانت شده ناراحتم و می دانم هیچوقت منطق دنیاهای شخصی و نامردی نسبت به دنیای واقعی را درک نمی کنم. اصلا به نظرم این منطق نیست بی عدالتی است... یاد نظریه "هلوی رسیده" استاد پرستش افتادم (دوستان قدیم یادشان هست) و حالا بر طنز تلخ آن نظریه می گریم...

در خانه مازندارنی

به اشتراک گذاشتن تجربه و ایدههای شخصی درباره صرفه جویی انرژی، آلوده نکردن طبیعت، شکار نکردن حیوانات و در کل حفظ محیط زیست شاید مهم ترین کاری است که میتوان از طریق فضای مجازی انجام داد و فکر میکنم آقای مقدم با جدیت و دلسوزی تمام در پیشبرد این امر موفق عمل میکنند. چون با گفتار ایشان در" این خانه بزرگ است"  کاملا موافق هستم دوست دارم از زاویه دید خودم بر آن تاکید داشته باشم.

مردمان قدیم و تا حدود زیادی روستاییان امروز در همین مازندران به دلایل مختلف از جمله شرایط اقتصادی، باورها و عقاید و شرایط محل زندگی شان مواردی را در ساخت خانه ها، رفتارها و سبک زندگی شان رعایت میکردند و میکنند که موافق و هم جهت با رفتار مسولانه زیست محیطی است. شاید انتقاد کنید که اجبار یا ناخودآگاه بودن این کنش ها ....

ادامه نوشته

لوراکس: سخنگوی درختان

لوراکس: سخنگوی درختان

lorax.0325120156

انیمیشن لوراکس بر اساس داستانی با همین نام از دکتر سوئس و توسط کمپانی یونیورسال در 2012 ساخته شد.  هر چند منتقدان امریکایی آن را «یک انیمیشن شلوغ و آشغال و بی مصرف» می دانند ولی پرفروش ترین انیمیشن غیر دنباله دار هالیوود در سال گذشته شناخته شد.

لوراکس، داستان پسر بچه ای است که در شهری پلاستیکی و مصنوعی زندگی می کند و به دنبال پیدا کردن یک درخت واقعی با سرگذشت شهر و اینکه چگونه طمع آدم ها باعث سوء استفاده شدید از طبیعت شد و در نهایت به نابودی درختان و راه اندازی خط تولید پلاستیک  گشت آشنا می شود. انیمیشن رنگی و واقعا شلوغ لوراکس تنها حاوی یک  پیام  زیست محیطی درباره از بین بردن درختان  است و در سراسر فیلم تکرار می شود .  هر چند چهره ای که از شهر بدون طبیعت ارائه می کند به عقیده منتقدان بسیار غیرواقعی است ولی به نظر من چهره ای که از دنیای آن طرف دیوار شهر تصویر می کند آنقدر دلهره آور و تاثیر گذار است که بیننده خردسال را به فکر می اندازد که چرا ویران است و تا پایان داستان به جای اینکه عاشق شهر پلاستیکی شود همپای قهرمان داستان به فکر ساختن دنیای بیرون است.

نگاه من متاثر از واکنش هایی است که کودکم (پارسا) با تماشای این کارتون نشان می دهد. به لطف پارسا چندین بار این انیمیشن را دیده ام و هر بار با خودم فکر می کنم که چقدر زیبا می توان ایده ها و پیام ها را به کودک انتقال داد. پارسا این کارتون را به زبان اصلی می بیند و اصلا برایش مهم نیست که زبان قهرمانان را نمی فهمد. کودک زشتی ها و زبیایی ها، خوبی و بدی را به طرق مختلف درک می کند و به نظر من تاثیر گفتار از عمل و تصویر بسیار کمتر است. اولین باری که از پارسا خواستیم داستان را برایمان تعریف کند اشاره کرد به مردی که همه درختها را با اره برید و ... پرسیدم که به نظر تو کار خوبی که درختها را ببریم؟ جواب داد: «اگه سردمون بشه باید درخت باشه بریزیم تو شومینه».  فکر کردم تایید کرده که کار خوبی است. ولی در فیلم  قهرمان داستان درختها را برای تهیه سوخت به کار نمی گیرد و پارسا به فکر سردی هوای کلاردشت بوده و اینکه بارها دیده که پدربزرگش شومینه را روشن می کند و از همه برای گرم کردن خودشان  دعوت می کند. بعضی اوقات از اینکه پسربچه بازیگوش 4 ساله ام چنین تحلیل هایی از وقایع اطرافش دارد واقعا تعجب می کنم.

 

گزارش کوتاهی از جشنواره غذا کلاردشت

اولین جشنواره غذا در کلاردشت که از سوی دانشگاه گلدشت کلاردشت و در محوطه باز این دانشگاه برگزار شد خوشبختانه مورد توجه تعداد زیادی از گردشگران و ساکنان منطقه واقع شد. حضور نماینده محترم مجلس جناب آقای دکتر احمدی و شهردار کلاردشت جناب آقای سلیمان پور و سایر مسئولین منطقه باعث رونق جشنواره شد. خبرنگاران صدا و سیمای استان مازندران نیز زحمت زیادی برای پوشش خبری این برنامه متحمل شدند و واجب می دانم از همه عزیزان تشکر کنم. در ادامه خلاصه ای از گزارش جشنواره آمده است:

۱۵ غرفه در این جشنواره شرکت داشتند.

۱-غرفه های معرفی غذا و فرهنگ بومی کلاردشت به سرگروهی خانم ها: کاکاسلطانی (غرفه روستای کلنو)- حسنس مقدم (روستای اجابیت)- خاله گلپسند (روستای ژی قلعه)-  میردار

از جمله غذاهایی که در این غرفه ها ارائه شد: آش ترش کلاردشت. خورش های سنگ سیر و فسنجان ترش- لوبیا پلو کلاردشتی- چند نوع نان محلی- مرغ ترشی و غیره

غرفه های فوق ضمن معرفی و عرضه غذاها با نمایش ابزارها و وسایل زندگی و همچنین نوع پوشش سنتی قسمتی از فرهنگ بومی کلاردشت را نیز معرفی نمودند.

۲- غرفه هایی که توسط دانشجویان هتلداری دانشگاه گلدشت و شاغل در رستورانها و موسسات آشپزی منطقه و تهران اداره شد. شامل: غرفه رستوران آبو  به سرگروهی آقای مرادیان مدیر داخلی رستوران و دانشجو گلدشت.

غرفه موسسه مهمان یاران به سرگروهی آقای حقیقی مدرس موسسه و دانشجو گلدشت.

غرفه دختران دانشجوی هتلداری گلدشت و شاغلین هتل ها و رستورانهای مختلف تهران به سرگروهی خانم سمیعی

غرفه گیلان به سرگروهی خانم غلامی مدیر بوفه دانشگاه و دانشجو گلدشت

۳- غرفه فرش دستبافت کلاردشت- نمایشگاه فرش علیجانی

۴- غرفه معرفی و عرضه عسل کوهی و آویش کلاردشت به مدیریت آقای عسکر زاده

۳- غرفه عصرانه که توسط خانم مهسا جعفرصالحی تدارک دیده شد. ایشان با ۱۲ سال سن کوچکترین شرکت کننده جشنواره بودند

دبیر جشنواره: سحر جعفرصالحی

داوران بخش مسابقه آشپزی: خانم ها: آرزو یگانه و فاطمه ده بزرگی

همکاران اجرایی: آقای اصفهانی و صفاری . خانم ها:فروزان عزیزیان. مهشید حسنی مقدم. بهاره غلامی. مهناز شهوندی. محبوبه دلفان.

 

جشنواره غذا در کلاردشت برگزار شد

بدین وسیله از همه عزیزانی که در برگزاری این جشنواره با مرکز علمی کاربردی گلدشت و بنده حقیر همکاری نموده اند قدردانی می کنم. از حضور صمیمانه مسئولین منطقه /خبرنگاران /گردشگران و ساکنان محترم کلاردشت ممنونم. از همکاری بی دریغ همکاران اجرایی جشنواره و داوران محترم نیز سپاسگزاری می کنم.

 

 

سلام به همه دوستان خوبم

یه سایت پیدا کردم که مقالات و کتابهای خوبی داره و میشه دانلودشون کرد.

گفتم شاید به کار شما هم بیاد.

سایت اسکریبد


پ ن: از معصومه عزیزم عذرخواهی می کنم که اینقدر دیر شد.

تا پایان آفریقا

1-      هاپو بنجی پارسا و عمو مجید در یک حادثه دلخراش رانندگی قطع نخاع شده و روزهای سختی را تا مرگ تحمل می کند.حیوان بیچاره دل همه ما را بدرد آورده بود وقتی در چشممان ذل می زد. همیطور بی حرکت دراز کشیده ... از مجید خواستیم از این زجر مدام نجاتش دهد. دلش نمی آید.

کاش همه می دانستیم که جان عزیز برای همه موجودات زنده عزیز است. تعلق خاطر خانواده و حتی همسایه ها به بنجی در نوع خودش جالب توجه و تامل برانگیز است. با اینکه از کلاردشت برگشتیم ولی انگار دلمان پیش چشم های بیگناه آن حیوان مانده است.

2-      تقریبا اوایل مرداد رفته بودیم آبشار آبپری رویان. ناهار را در پارک جنگل  رویان خوردیم و پارسا مشغول بازی با تاب و سرسره شد. گهگاهی هم برای اسب‌ها ذوق می کرد. آنوقت هنوز به اسب می گفت اچو.

از شیوه نگهداری و سوء استفاده از این اسب‌های کرایه ای متنفرم. برای سود بیشتر دمار از روزگار حیوان بیچاره در میاورند. اکثر این اسب ها لاغر و زخمی و کثیف هستند. برای رضای خدا و خاطر حیوان نه، لااقل برای ادامه فعالیت‌شان هم شده به حال این زبان بسته ها رسیدگی نمی کنند. صحنه پای زخمی یکی از اسب ها در پارک جنگلی رویان و لنگ لنگان رفتن حیوان آنقدر در ذهنم پررنگ نقش بسته که از آنهمه زیبایی فقط یک تجربه تلخ به یادم مانده است.

3-      تازگی چند عکس از لاشه یک فیل در آفریقا و حجوم مردم برای غارت لاشه ایمیل شده بود که واقعا ساعت ها باید فکر می کردی و به آینده کره زمین بدبین می شدی. همه ما خیال می کنیم آفریقا پایان آفریقا است اما آفریقا، گوی پیشگوی پایان دنیا است.

 

 

خیال

imagin

پشت‌صحنه‌ در رودبارک

پشت‌صحنه‌ در رودبارک

یکی از ابعاد بسیار مهم طغیان رودخانه سردآبرود آشکار ساختن پشت‌صحنه هاست. الان قدم زدن در رودبارک مثل قدم زدن در حیاط مردم است. موضوعی که تا قبل از این اصلا قابل توجه نبود. آنقدر غرق زیبایی طبیعت و سرکشی رود می‌شدید که دیدن محوطه‌های شخصی برایتان جالب نبود. اما حالا دیوارها و دروازه‌ها ازبین رفته‌اند و بنا به موقعیت ویژه محل، دوست دارید به اطراف خیابان نظر بیاندازید و از حال و هوای خانه‌ها سر در بیاورید. رودخانه سرکش‌تر از همیشه با بیرحمی همه آنچه که سر راه داشت را نابود کرده است. حالا، محله عریان در برابر شما است و این موضوع بسیارجالب توجه‌تر از نگاه کردن به زیبایی ‌های کوه است.

جالب اما تکان‌دهنده...

برای دیدن زشتی‌های اینجا نیازی به تخصص ندارید.

·         خانه ها و زمین ها در بستر رودخانه.

·         فاضلاب‌های خانگی که به رودخانه می‌ریزند. سیل با از بین بردن جاده و محوطه‌ها، لوله‌های فاضلابی که به رودخانه می‌ریختند و همچنان می‌ریزند را عریان کرده است. آلودگی آب و شیوع اسهال در کلاردشت بیداد می‌کند.

·         آدم‌هایی که برای گرفتن پول دروغ می‌گویند. از دام‌های هرگز نداشته و حالا مرده سخن می‌رانند.

·         آدم‌هایی که برای سود بیشتر تا قبل از این دروغ می‌گفتند. برای جلوگیری از نابودی گونه‌های گیاهی در منطقه به دامداران محلی 2000 متر زمین داده شده بود و روز حادثه تعدادی از چوپانان را از قله‌ها نجات دادند!!

·         اینجا طبیعت پشیزی ارزش ندارد. نه برای مردم محلی، نه برای توریسم و نه برای مسولین. دوباره همه سرگرم دیوارکشیدن و لوله کشیدن شدند و انگار نه انگار که همه این اتفاقات نباید می‌افتاد اگر کمی عاقل‌تر بودیم و همه این اتفاقات نباید تکرار شود اگر...

غضب الهی، قهر طبیعت یا حماقت بشر؟

طغیان رودخانه سردآبرود؛

غضب الهی، قهر طبیعت یا حماقت بشر؟

1)     پنجاه سال پیش هم چنین سیلی جاری شد و طغیان رودخانه منطقه وسیعی از رودبارک کلاردشت را به نابودی کشاند. این قانون طبیعی رودخانه برای احقاق حق است. رودخانه هر پنجاه سال حریم خود را از انسان بازپس می‌گیرد.

2)      چنین حادثه‌ای قهر و غضب خداوند از اعمال و رفتار انسانها را نشان می‌دهد. این همه جاه‌طلبی، فساد و غفلت باید جایی متوقف شود. این حادثه تابلوی ایست است.

3)     تغییرات آب و هوایی و گرم شدن زمین که نتیجه مستقیم فعالیتهای ضد محیط‌زیستی انسانهای کره زمین است باعث آب شدن و جدا شدن قسمتی از یخچال طبیعی علم کوه شد. باران و صاعقه بهانه‌ی این جدایی را باعث شد و طغیان رودخانه و جاری شدن سیل آغاز گشت. علاوه بر آثار تخریبی گریز ناپذیر این حادثه، شاهد ویرانی‌هایی هستیم که نه طغیان رود بلکه انسان مسبب اصلی آن است. ساخت و سازهای غیر قانونی در حریم رودخانه مهم‌ترین دلیل افزایش میزان خسارت‌ها است. 

بازدید از ویرانه‌ی رودبارک

 

 بازدید از ویرانه‌ی رودبارک

دیروز یعنی پنجشنبه 10 خرداد، من و محمد رفتیم تا از نزدیک شاهد آثار منفی این حادثه باشیم. از آنجا که بخش قابل ملاحظه‌ای از جاده اصلی رودبارک از بین رفته به غیر از ساکنان محل، به افراد دیگر اجازه ورود با خودرو را نمی‌دهند. بنابراین ماشین را ابتدای جاده پارک کردیم و مثل خیلی‌های دیگر پیاده را ه افتادیم. بعد از گذشتن از دیوار انتظامی از اینکه می‌دیدم زندگی در رودبارک جریان دارد خوشحال بودم. مغازه‌ها باز بود، مردم در رفت و آمد بودند و ...

رودبارک به نوعی مهم‌ترین مرکز توریستی کلاردشت است. وجود رودخانه سردآبرود و مناظر بدیعی از علم کوه و جنگل‌های ون و همچنین آب و هوای خنک و بسیار تمیز این منطقه از دلایل اصلی جذب مسافران است. علاوه بر غریبه‌ها، ساکنان بومی کلاردشت و شهرهای اطراف هم علاقه زیادی به صرف اوقاتی خوش در کنار این رودخانه‌ی زیبا دارند. خنکای هوا و زیبایی و آسایش طبیعت بسیاری را به دامن علم کوه و منطقه رودبارک بخصوص در فصل تابستان می‌کشاند. مطمئنا قسمت عمده‌ای از حافظه جمعی کسانی که حتی ساعتی را در رودبارک گذرانده‌اند، لذت و خاطرات خوب و بیادماندنی است. معلوم نیست که تا چند وقت، سال یا دهه دیگر امکان تکرار تجربه صرف یک ناهار لذیذ زیر درختی بزرگ کنار رودخانه سردآبرود بوجود می‌آید.

با این فکر آزاردهنده سخت مشغول عکس گرفتن بودم. خانم میانسالی نزدیک شد و گفت: «دخترم بنویس کی این اتفاق افتاد و کی قرار است درست شود.» دیدن صحنه‌های ویرانی محل زندگی عده‌ای و محل تفریح تعداد بیشماری از هموطنان آنقدر ناراحت کننده نیست که فهمیدن ویرانی ذهنی‌شان. ناامیدی و بی‌اعتمادی نسبت به عملکرد مسئولان بسیار جدی مطرح است. اتفاقا فرماندار و هیئت همراه در محل حضور داشتند و جا به جا  با مردم حادثه دیده صحبت می‌کردند. حرف‌هایی که پشت سر و جلوی روی فرماندار از مردم می‌شد شنید همگی موید موج شدید ناامیدی بود. حتی صحبت‌هایی که درباره علت وقوع این حادثه به گوش می‌رسد نیز نشان دهنده مقصر دانستن مسولان است. صحبت‌هایی درباره بهره‌برداری بی‌رویه از معادن سنگ، حفر تونل، دادن مجوزهای ساخت و ساز غیرقانونی در حریم رودخانه و غیره.

عصبانیت و درگیری‌های لفظی ساکنان با یکدیگر با موضوعاتی مثل متحد نبودن و پی‌گیر نبودن برای احقاق حقوق منطقه و غیره نیز یکی دیگر از نشانه‌های ویرانی ذهنی است که شخصا شاهد آنها بودم. در روان‌شناسی و جامعه شناسی بحران این بحث بسیار حائز اهمیت است. اینکه هر حادثه جمعی پیامدهای روحی و روانی منفی بسیار عمیقی به جای می‌گذارد و در مدیریت بحران باید به این مهم هم پرداخته شود. در واقع جبران یا بهبود هزینه‌های ذهنی و روانی بیشتر یا لااقل به اندازه هزینه‌های مادی ضروری است. شخصا برای من جالب است که می‌بینم مردم با نگاه کارکرد دینی به این حادثه آن را توجیه می‌کنند و سعی دارند از نظر عاطفی بحران را حل کنند. مسلما این نگاه یک دید سنتی به بحرانهای زندگی است و ما بصورت ناخودآگاه و از روی عادت از این رویکرد برای حل مسائل مهم زندگی‌مان استفاده می‌کنیم. اما شاید دلیل اصلی این است که کماکان دین تنها راه حل موجود است. وقتی در دنیای عینی مرهم آلترناتیوی وجود ندارد ناچار هم تقصیر و هم درمان‌ می‌افتد به گردن خدا. آن کس که دندان دهد، نان هم دهد....

 پیاده‌روی دو ساعته ما تمام شده بود و حدودا دویست عکس گرفته بودیم. محمد پیشنهاد داد که هر چند وقت بیاییم و عکس‌های جدیدی بگیریم و یک آرشیو از پیشرفت و آبادانی رودبارک درست کنیم. در پست‌های بعدی تحلیل‌های دیگری از مشاهداتم را خواهم آورد.

چه خبر از جنگل عباس آباد؟

گوانگژو، چانگچون !!

و اما چه خبر از جنگل عباس آباد؟!

رابطه بین کارآفرینی و محیط زیست موضوع بررسی یک حوزه مطالعاتی جدید به نام کارآفرینی محیط زیست است. جدیدا یک مقاله خواندم که در آن، نویسنده طی یک مطالعه تطبیقی دو منطقه گوانگژو (واقع در جنوب شرقی چین) و چانگچون (واقع در شمال شرقی چین) را از نظر فعالیت های کارآفرینی، سیاست های حمایتی و در نهایت رشد اقتصادی با هم مقایسه می کند.

نتایج این تحقیق نشان می دهد که اگر چه این دو منطقه از لحاظ سخت افزاری یعنی از بعد زیرساختها تفاوت چندانی با هم ندارند اما از جنبه نرم افزاری یعنی پشتیبانی دولتی، سیاستها و برنامه های دولت ، آموزش و پرورش، انتقال تحقیق و توسعه، محیط تجاری، باز بودن بازار و فرهنگ کارآفرینی در دو سطح متفاوت بسر می برند  و گوانگژو در سطح بالاتری نسبت به چانگچون قرار دارد. نویسنده تاکید می کند که برای ارتقای وضعیت اقتصادی چانگچون لازم است موانع نرم افزاری محیط زیست منطقه را بهبود بخشید.

تم اصلی این مقاله همانطور که مشخص است، توجه به تفاوتهای محیط زیستی کارآفرینی است. در حقیقت با بهبود بخشیدن به محیط می توان انتظار داشت که روحیه شجاعت، ریسک پذیری، تمایل به انجام فعالیت های کارآفرینانه در بین افراد جامعه رشد یابد و شاهد اقتصاد شکوفاتر باشیم.

خیلی جالب است اگر وضعیت این متغیرها را در شهرها و حتی کشور خودمان بررسی کنیم و واقعا به کارآفرینان انگشت شمار این مرز و بوم دست مریزاد بگوییم. درست است که  طبق تعریف، کارآفرین کسی است که با وجود موانع و مشکلات با استفاده از خلاقیت و روحیه اقتصادی مثبت خود، کسب و کار راه بیاندازد و تولید کار و پول کند. ولی سوالاتی اینجا مطرح می شود؛ خلاقیت تا چه حد؟ با چه میزان مانع؟ چه تعداد انسان با این توانایی وجود دارند؟ با چند نفر از اینها می شود به رشد اقتصادی رسید؟ و غیره.

و از همه این سوالات مهم تر اینکه آیا فقط یک نفر خلاق در شهرداری های شهرهای مازندران وجود ندارد تا به وضعیت زباله های شهری سرو سامان دهد؟ واقعا کسی متوجه نیست که اگر جنگل های عباس آباد و چالوس (و بقیه شهرهایی که من حدس می زنم بهتر از اینجا نیستد) از بین برود چه فاجعه ای حیات وحش و  حیات انسانی را در منطقه نابود می کند؟ یکی نیست فریاد بزند پشتیبانی دولتی، سیاست، آموزش و فرهنگ پیشکش، لطفا دارایی های ما را نگیرید... به این جنگل ها ی بی گناه رحم کنید.

 

این جنگل های بی گناه

این جنگل های بی گناه

"بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد"

معلوم نیست تا کی باید این جنگل های بی گناه تاوان کارهای ما را پس بدهند؟! تا قبل از سرد شدن هوا که داشتند در آتش می سوختند و حالا هم با گران شدن و کمبود گازوییل در کلاردشت و کجور، درختان به عنوان سوخت به مصرف خانگی می رسند. تا آنجایی که باخبرم قیمت بخاری هیزمی از 5 هزار تومان ناگهان به 25 هزار تومان رسید و استقبال مردم از برپایی دوباره بساط این نوع بخاری در روستاهای منطقه که هنوز به سیستم گازرسانی مجهز نشده اند افزایش یافته است.

طبق آنچه از قدیمی ترها شنیده ام جمع آوری هیزم و به مصرف رساندن آن به مثابه سوخت (گرمایی و پخت و پز) در گذشته همراه با نهایت صرفه جویی انجام میشده است. سوزاندن درختان تر و قطع درختان جوان نوعی گناه محسوب می شد و افراد سعی می کردند از این کار اجتناب کنند. روشهای دقیقی به کار بسته میشد تا از هدر رفتن گرما در خانه جلوگیری شود.

 در حال حاضر با وجود اینکه خانه های کلاردشت مجهز به شوفاژ هستند اما در اکثر خانه ها یک شومینه وجود دارد که بیشتر تزیینی و تفننی است تا وسیله گرمایشی. ولی این روزها که درجه حرارت هوا افت شدیدی داشته و همزمان با آن سوخت هم نایاب شده، مردم به شومینه پناه برده اند و آنها که ناچارترند در تب و تاب علم کردن دوباره بخاری هیزمی. در نظر بگیرید که معماری خانه های جدید با این همه در و پنجره های بزرگ و از همه مهمتر فرهنگ استفاده از اتاقهای شخصی و غیره تا چه میزان به تلف کردن انرژی و در نتیجه غارت جنگل ها می انجامد.

نمی دانم پیش بینی شاعر گرانقدر فریدون مشیری مبنی بر اینکه  "بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد" در حال تحقق یافتن است یا وقتش که برسد جنگلی نمی ماند که به آن پناه ببریم؟ خدا آخر و عاقبت این زبان بسته ها را ختم به خیر کند.

 

تحقیق درس ارتباط با مشتری

شیوه انجام و نگارش تحقیق

(دانشجویان هتلداری دانشگاه گلدشت- درس ارتباط با مشتری)

برای نگارش یافته های تحقیق با موضوع  کلی «بررسی رضایتمندی مشتری» سعی کنید از ساختار کلی مقاله نویسی (مقدمه، متن و نتیجه گیری) پیروی کنید.  

در مقدمه ضمن بیان مساله و اهداف تحقیق، روش های مورد استفاده را هم نام ببرید. در متن مقاله یافته ها را در دو بخش مجزا بیان کنید.

فصل اول) توصیف مکان مورد مطالعه

(بهتر است این تحقیق در یک هتل صورت گیرد ولی برای رفاه حال شما و بنا به حوزه علاقمندی خود می توانید یک فروشگاه، شرکت، مکان توریستی و... را برای مطالعه انتخاب کنید). در بخش توصیف، هتلی را که انتخاب کرده اید را از جنبه محل جغرافیایی، شکل ظاهری ساختمان(معماری،بهداشت، زیبایی شناسی و...)، سرویس های ارائه شده، پرسنل (تعداد، جنسیت، شکل ظاهری، دانش و ...) و  موارد دیگر  توصیف کنید. این اطلاعات می تواند نتیجه مشاهدات و تجربه شخصی شما و نیز حاصل از مصاحبه های شما با کارکنان هتل باشد.

فصل دوم) توصیف  داده های جمع آوری شده از مصاحبه ها ی کیفی و نظرسنجی (این پرسشنامه به جزوه درسی شما ضمیمه شده است.) صورت گرفته از مشتریان

شما باید نظر مشتریان هتل را در مورد میزان رضایتمندی شان از کارکنان و خدمات هتل جویا شوید. و نتیجه مصاحبه ها و پرسشنامه ها را در این قسمت بیاورید. برای نگارش این بخش سعی کنید موارد مشابه صحبت های مشتریان را فاکتور کنید و ذیل آن توضیحات لازم را اضافه کنید. روشن است که توضیح نتایج داده های پرسشنامه با توجه به موردی بودن آن آسان تر است.

توجه) لطفا متن مصاحبه ها و همچنین فرم های نظرسنجی تکمیل شده توسط مشتریان را ضمیمه تحقیق  خود نموده و  به من تحویل دهید.

در آخر نیز به تجزیه و تحلیل با استفاده از داده های فصل 1 و 2 بپردازید.

توجه:

بارم در نظر گرفته شده برای این تحقیق 4 نمره است. اما دانشجویانی که کار منسجم تری انجام داده باشند و زحمت بیشتری متحمل شده باشند نمره بیشتری می گیرند.  بنابراین بارم این درس به صورت زیر است:

2 نمره حضور و فعالیت در کلاس+ 4 نمره تحقیق+14 نمره امتحان

2 تا 4 نمره برای تحقیقات برتر (این نمره علاوه بر 20 نمره منظور شده است. بنابراین آن عده از دانشجویانی که غیبت کلاسی دارند و یا از گرفتن نمره کامل از امتحان مطمئن نیستند می توانند وقت بیشتری برای انجام بهتر تحقیقشان صرف کنند).

موفق باشید

 

ارزیابی اجتماعی توسعه صنعت

 

مقاله زیر که من و دوست خوبم معصومه نوشتیم در همایش "ارزيابي تاثير اجتماعي سياست ها ، برنامه ها و طرح ها"طی روزهای ۲۸  و 29 مهرمـاه 1389در تهران ، دانشگاه شهيد بهشتي گذار شد ارائه شد. P>

چکیده

دست­یابی به توسعه اقتصادی از خلال توسعه صنعتی بدون درنظر گرفتن اصول توسعه پایدار کورراهی است که اکثر کشورهای توسعه یافته به دلیل واقف شدن بر آثار جبران ناپذیر آن از ادامه‏اش رو بر گردانده‏اند. حال آنکه لزوم بازنگری در چند و چون چنین توسعه‏ای در ایران کماکان در حال تعلیق مانده‏است و متاسفانه عنان گسیخته و به طرز ناشیانه‏ای پیچ و خم‏های این راه ناهموار را طی می‏کنیم. توسعه صنعت در مازندران، استانی که بیش از هر چیز در بخش توریسم و کشاورزی سرآمد است، یکی از نمونه‏های این غفلت تاریخی است.

 در مقاله حاضر سعی شده تا با بررسی توصیفی تأثیرات اجتماعی و زیست­محیطی ناشی از گسترش تأسیسات صنعتی در حاشیه نوار ساحلی شرق استان مازندران، به بیان جنبه‏های ناپایدار توسعه صنعت در زندگی اجتماعی ساکنان محلی منطقه بپردازیم. پژوهش حاضر با روش کیفی (مشاهده­ی مشارکتی، مصاحبه و اسنادی) و با رویکرد «تحلیل پی‏آمد اجتماعی» انجام شده است. نتایج پژوهش نشان‏ می‏دهد که صدمات جدی اجتماعی و زیست­محیطی ناشی از توسعه صنعتی در منطقه غیر قابل کتمان است .

واژه­های کلیدی:  توسعه پایدار، تحلیل پی‏آمد اجتماعی، بندر امیرآباد، کشتی­سازی صدرا، پایانه نفتی نکا، تالاب بین­­­المللی میانکاله، لپوی زاغمرز.