نمای دوازدهم

گذاری به بانک صادرات برای دریافت بن نمایشگاه کتاب  

مسیر راه به همراه دوستی از گروه تاریخ خوب بود 

از تاریخ تحلیلی گرفته تا حیطه های بررسی های تاریخی و جامعه شناختب بحث های مفید امروز ما بود  

کارت های کتاب های خارجی و داخلی اگرچه خوب است اما این ها فرهنگ نمی شود  

این ها صدقه می شود  

و این ها دردی را دوا نمی کند  

کاش شعور داشتند و می فهمیدند و کمی سیستماتیک! اصطلاحا فکر می کردند  

مردم در حالت هیستریک زندگی می کنند گویی  

آقایی که بعمد دیگری را هول می دهد تا در آن شلوغی بی آِر تی دعوایی به راه اندازد  

در دش چیست واقعا 

ژمعلوم است خب ناراحتی اش را به طریقی نابهنجار بروز می دهد 

ژاصلا به هنجارها تخطی می کند 

چرا چون زده شده است  

چون می خواهد نشان بدهد که مهم است   

کمی آن طرف تر یک مستخدم شهرداری که با توزیع کننده کاغذهای تبلیغاتی دعوا می کند 

کمی آن طف تر کارمند بانکی که جواب سوالات محترمانه و لبخند تصنعی لب های تو را با بی ادبی می دهد 

آن طرف تر مغازه داری که از رفتار مشتری عصبانی است و دق و دلی اش را بر سر من خالی می کند 

مهم نیست  

این مردم انگار صبح که می شود از جهنم بیرون می آیند  

انگار روزهای سگی این مردم پایانی ندارد 

نمی دانم چرا اما انگار در ورای جنب و جوش تقلبی اش مرده است 

انگار سرد است و بی روح   

کمی آن طرف تر مردی میانسال  

یه شهرستانی که برای عمل دخترش به تهران اومده  

اما از فرط بدشانسی همه ی ژول هاشو زدند و مونده بی کس و بی پناه توو این شهر درندشت  

حرفهایش به رغم اون همه بدبختی اش چقدر دلنشین بود  

انگار آدمیت هنوز توو این مردم ساده پیدا می شه  

از خاطراتش که می گفت صداقت و بی غل و غش بودنش را می شد لمس کرد  

بسته ای پول که پیدا می کند و به صاحبش که پرمردی بوده که حقوق ماهانه اش را در یافت کرذده داده می گوید تا برسد به موبایلی که پیدا می کند و به دارنده اش بر می گرداند 

آری گویی اینها آدم ترند حقیقتا 

بگذریم کمی آن طرف تر راننده تاکسی ای که از صدای به هم خوردن محکم درب های ماشینش عصبانی می شود و شروع به گفتن از بدبختب هایش می کند 

آری این جا تهران است ساعت ۱۱ !

سکانس شانزدهم

آن کنفرانس بد نبود 

حاصل ۸۰ساعت کار کتاخونه ای برایم جذابیتی نداشت  

نمی دانم چرا 

صدای دست های یک کلاس برایم معنایی نداشت  

انگار هیچ چیز اندروفین مرا نمی افزاید  

سرد و بی روح  

انگار منجمد شده ام  

ارائه مطلب به مراتب بهتر از دفعات پیشین اما... 

اما مهم نبود اگر اشتباهی هم بود چون هدف من از ارائه فقط ارتقای سطح بیان مطالب برای خودم بوده و لاغیر  

آن کلاس تمام شد  

جشن زمین پاک شروع شد 

 و من در گوشه ای از توچال ماوایی برای تنها شدن پیدا کردم  

دوست داشتم مثل گذشته ها داد بزنم اما نمی شد 

فشار هنجاری آدمو خفه می کنه 

دوست داشتم سبک شم  

تا دوباره شروع کنم 

و چقدر بد که این شروع ها همه بی هدف و بی فرجام  

و چقدر بد که در عمق تنهایی ها و روزگاری اتفاق می افته که اسمش باشه: 

روزهای سگی...

پلان نهم

ما که رفتیم داره دیر میشه 

از این به بعد یادم باشه تایم بزارم 

واقعا حواسم به زمان نیست

ترجمه کامل نشده تمرین های آمار حل نشده حالا برم ببینم اگه خوابم نبرد تو اتوبوس بخونم.

پلان هشتم

دنیا رو بی تو نمی خوام یه لحظه 

دنیا بی چشمات یه دروغ محضه...

.

.

.

لحظه دیدار نزدیک است(اشتباه شد!):

لحظه ی فراق نزدیک است 

.

.

.

کمی بیش از سه ساعت

آلتوسر داره ترجمه میشه 

چی میشه این کتابو ترجمه کنم 

خدایا خودت کمکم کن تمومش کنم...

پلان هفتم

نه می تونم دور شم از تو

نه می تونم که بمونم

من نه شاهزاده ی عشقم 

نه شهاب آسمونم

تو نه نیستی و نه هستی

دیگه خسته ام از خیالات

مونده بی جواب و مبهم 

توی زندگی سوالام...

راست میگه اما صادقی ، درد منو میگه انگار...

.

.

.

دلم نمی خواد بخوابم

می خوام این چند ساعت باقی مونده رو هم بیدار باشم

پشت این میز 

تو این اتاق

تو این سکوت

تو این تاریکی نیمه روشن شده 

انگار زود دلم تنگ میشه برای این همه که شاید...

چند ساعت بیش نماندست تا دور شوم  باز...

نمای یازدهم

 و چقدر تاسف آور

دبیرستان دخترانه توحید

قبلا از انحرافات عجیبو غریب و داستان های عاشقانه و احمقانه و تصویر ها و کلیپ های زنندش دیده بودم ولی امروز که برگشتنی به خونه از اونجا رد شدم بازم تصاویر مضحک و تاسف آور متاسفم کرد

دختر ها و پسرهایی که وسط همدیگه می لولیدن

دختری که کاری می کرد که یکی ازون پسرهای احمق بهش تیکه بندازه 

پسری که از ادبیات خنده داری که تمام ذهنیتمو زیر سوال می برد در مورد یکی از اونا حرف می زد

دختری که از شب رفتن به خونه ی دوست پسرش امتناع می کرد و پسر اصرار

و...

و این همه واقعیت های تاسف بار جامعه ی ماست 

این ها نمود افزایش 40درصدی انحرافات در مدارس ایرانه 

رابطه هایی که بر مبنای یه بازی بچگانه ، یه نیاز احساسی و خواسته های غیر منطقی شروع می شه و در نهایت به واقعیت های تاسف انگیز دیگه ای مثل سوء مصرف مواد ، اعتیاد به مشروبات الکلی، افت تحصیلی، آسیب های جسمی و روانی ، تنش های درون خانواده و در مراحل وخیم تر به رابطه های جنسی و مساله و آسیب هایی مثل فرار از خانه منجر می شود .

یه لحظه پیش خودم فکر کردم اگه من جای اونا بودم

اگه من گرفتار این مسائل می شدم...

من نمی تونستم خودمو کنترل کنم 

مطمئنم که نمی تونستم 

خدارو شکر کردم که اگه این روزها خوب نمی گذره اما تلخیش به ز صد شیرینی آنچنانی

خدارو شکر کردم و دعا کردم که یه بار دیگه مثل اون روزا لمسش کنم این درد و نیاز واقعیه منه 

ای کاش بتونم 

دیوانه...

 
دیوانه نمی گوید دوستت دارم 
دیوانه می رود تمام دوست داشتن را
به هر جان کندنی 
جمع می کند از هر دری
می زند زیر بغل 
می ریزد پای کسی که 
قرار نیست بفهمد دوستش دارد

..................
مهدیه لطیفی