نمایی از جامعه ام 3

از صدای این طبل ها بیزارم که خواب هیچ دیکتاتوری را پریشان نمی کند...

همه چیزمان را ربودند 

از عدالت علی تا حقانیت حسین 

و حال 1400 سال گذشته است و تنها چیزی که با نهایت تاسف در هیچ کجای این همه عزاداری نمی توان دید درک این همه ظلم و جور است 

مردمی ک کور شده اند و نمی بینند

و به مظلومیت چه می گریند ؟

نمی دانم

زیاد نگذشته است از آن روزهای شرم آور

زیاد نگذشته است از داستان فرزندانی که به انتظار پدرانشان نشسته اند 

زیاد نگذشته است داغ فرزند بر دل نشستگان آن روزها و این روزها

زیاد نگذشته است از دارلمجانینی که برایمان ساختند

آنها به چه می گریند؟

نمی دانم

فکر دینی 

تهی از محتوای شریعت شیعی

فلج کرده است انگار این مردم را 

.

.

.

ترجیح دادم بنشینم و بار دیگر به خوانده هایم از عاشورا بیاندیشم تا آنکه در عزاداری این همه دلالان دین فروش پا نهم....

مگر غیر این است که اصل و رسالت قیام آن بزرگ مرد تاریخ زنده نگاهداشتن دین مبینی بود که در کرانه انحلال بود؟

حال آنکه خود او در خطاب به عاملان بی عمل چنین می گوید:

"

(می دانید چرا ستمگران بر امور مسلط شدند؟)؛ چون شما از مرگ فرار کردید، عاشقانه به زندگی گذرا دل نهادید. (در پی این وابستگی) شما ضعیفان و بی نوایان را، به دست ستمگران سپردید تا برخی را برده و مقهور خود ساختند و برخی را برای لقمه نانی بیچاره و ناتوان کردند. ستمگران، در ملک خدا، طبق میل و خواسته خود گام بر می دارند؛ و با تمایلات خود، راه پستی و مذمت را هموارتر می سازند. از اشرار و دون فطرتان پیروی می کنند و جسورانه در مقابل خدای متعال می ایستند. در هر شهری بر فراز منبر گوینده ای دارند که فریاد می زند و با صدای بلند سخن می گوید. زمین در تسلط کامل آنان است و دستشان از هر جهت باز و گشوده. مردم بردگان آنانند بدان گونه که هر دستی برسر آنان کوبیده شود، قادر به دفاع نیستند. گروهی ازاین جباران کینه توز، سخت بر بی نوایان چیره گشته اند و گروهی فرمانروایانی هستند که نه خدا رامی شناسند ونه به روز معاد عقیده دارند."


و حال آیا ما

و ما شیعیان 

و تفکر شیعی اصل را گرفت 

و در تحکیم بنیان و اهداف عاشورا گام نهاد و یا...

گمانم آن است شریعتی در گوشه ای از غمگینی هایش به این روز و احوالمان در "حسین وارث آدم" زیباتر از من زمختی این نابهنجار رفتار را می نویسد تا شاید عده ای بخوانند و شاید بدان بیاندیشند... :

"تشیع در داستان کربلا، در اوج شکوهش تجسم عینی پیدا می‌کند. اما یکی از وسایل بی‌روح شدن و فلج شدن فکر شیعی و گم شدن اصل قضیه، این است که ما همه چیز را گذاشتیم، و به داستان کربلا پرداختیم. و به شکلی پرداختیم که اولین قربانی تجلیل و تعظیم ما از حسین و یادآوری داستان کربلا، خود حسین و خود داستان کربلاست."


نظرات 2 + ارسال نظر
عسل سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:59 ب.ظ http://www.bipardeh.blogfa.com

پستوی ذهنت جای جالبیه
صدای طبل قلب ها رو میلرزونه
اما ای کاش ذهن ها رو تکون میداد
از این ماه بخاطر اشتباهاتش خوشم نمیاد
من آپم
تشریف بیارین

عارفه چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:56 ق.ظ http://inrozha.blogsky.com/

سلام ...
می دونید مشکل ما چیه این که همه مون فکر می کنیم فکر ما درسته
یه سری حرف ها هست که همه مون متاسفانه می دونیم میگم متاسفانه چون مشکل سر همین دونستن هست...
به قول یه دوست یه عمره چگونگی شهادت حسین واسه همه تعریف می کنیم ولی هیچ وقت چرایی شهادتش رو به زبون نمیاریم ...
همه دم از این میزنیم که حسینی بودن به هیئت رفتن فلان کار کردن نیست ولی نمیایم بگیم به فلان کاره ...
همه میگیم حسین گفت اگر دین نداری ازاده باش اما هیچ کدوممون آزاده نیستیم...
همه حداقل یه ذره می دونیم این راهه اشتباهه و اون راه رو نمیریم ولی اشکال اینجاست که وامیسیم کنار دنبال راه دیگه هم نمیریم بی راه شدیم همه مون بی راه ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد