امروز...

امروز دو ماه به پایان 90

امروز 2 + 2

امروز سالروز انفجاری از نوع نور !

امروز نفرتی عمیق تر از بنیاد بی بنیادی های کشور من

امروز استوانه ای کج و معوج ایستاده بر دستان مردمی رنجور

امروز نه نشاطی بر جای است و نه تعهدی به عمق روزهای نخستین

امروز آنچه می بینم بس دور و نابهنجار است از آن اتوپیای پر از توهم روزهای نخستین

امروز نه من ایرانی ام 

و نه مردم من انقلابی !

امروز آنچه بر جای مانده توهمی است زمخت و بدقواره

امروز آرزویی بعید و انتظاری به جنس بی انتظاری مرا به سمت سه نقطه ای بعید می خواند

امروز نه من آنم که باید باشم 

و نه مردم من

و نه کشور من...

هیهات از این همه ظلم.


  

نمایی از جامعه ام 3

از صدای این طبل ها بیزارم که خواب هیچ دیکتاتوری را پریشان نمی کند...

همه چیزمان را ربودند 

از عدالت علی تا حقانیت حسین 

و حال 1400 سال گذشته است و تنها چیزی که با نهایت تاسف در هیچ کجای این همه عزاداری نمی توان دید درک این همه ظلم و جور است 

مردمی ک کور شده اند و نمی بینند

و به مظلومیت چه می گریند ؟

نمی دانم

زیاد نگذشته است از آن روزهای شرم آور

زیاد نگذشته است از داستان فرزندانی که به انتظار پدرانشان نشسته اند 

زیاد نگذشته است داغ فرزند بر دل نشستگان آن روزها و این روزها

زیاد نگذشته است از دارلمجانینی که برایمان ساختند

آنها به چه می گریند؟

نمی دانم

فکر دینی 

تهی از محتوای شریعت شیعی

فلج کرده است انگار این مردم را 

.

.

.

ترجیح دادم بنشینم و بار دیگر به خوانده هایم از عاشورا بیاندیشم تا آنکه در عزاداری این همه دلالان دین فروش پا نهم....

مگر غیر این است که اصل و رسالت قیام آن بزرگ مرد تاریخ زنده نگاهداشتن دین مبینی بود که در کرانه انحلال بود؟

حال آنکه خود او در خطاب به عاملان بی عمل چنین می گوید:

"

(می دانید چرا ستمگران بر امور مسلط شدند؟)؛ چون شما از مرگ فرار کردید، عاشقانه به زندگی گذرا دل نهادید. (در پی این وابستگی) شما ضعیفان و بی نوایان را، به دست ستمگران سپردید تا برخی را برده و مقهور خود ساختند و برخی را برای لقمه نانی بیچاره و ناتوان کردند. ستمگران، در ملک خدا، طبق میل و خواسته خود گام بر می دارند؛ و با تمایلات خود، راه پستی و مذمت را هموارتر می سازند. از اشرار و دون فطرتان پیروی می کنند و جسورانه در مقابل خدای متعال می ایستند. در هر شهری بر فراز منبر گوینده ای دارند که فریاد می زند و با صدای بلند سخن می گوید. زمین در تسلط کامل آنان است و دستشان از هر جهت باز و گشوده. مردم بردگان آنانند بدان گونه که هر دستی برسر آنان کوبیده شود، قادر به دفاع نیستند. گروهی ازاین جباران کینه توز، سخت بر بی نوایان چیره گشته اند و گروهی فرمانروایانی هستند که نه خدا رامی شناسند ونه به روز معاد عقیده دارند."


و حال آیا ما

و ما شیعیان 

و تفکر شیعی اصل را گرفت 

و در تحکیم بنیان و اهداف عاشورا گام نهاد و یا...

گمانم آن است شریعتی در گوشه ای از غمگینی هایش به این روز و احوالمان در "حسین وارث آدم" زیباتر از من زمختی این نابهنجار رفتار را می نویسد تا شاید عده ای بخوانند و شاید بدان بیاندیشند... :

"تشیع در داستان کربلا، در اوج شکوهش تجسم عینی پیدا می‌کند. اما یکی از وسایل بی‌روح شدن و فلج شدن فکر شیعی و گم شدن اصل قضیه، این است که ما همه چیز را گذاشتیم، و به داستان کربلا پرداختیم. و به شکلی پرداختیم که اولین قربانی تجلیل و تعظیم ما از حسین و یادآوری داستان کربلا، خود حسین و خود داستان کربلاست."


چرا تنهایی و چرا تا بدین حد بزرگ؟!

ich schribe das tenslotte doch

gelukkig bin ich....

.

.

.


 بلاخره نوشتمش 

می خواد چاپ شه یا نشه به جهنم

مهم اینه ک اول راه سنجش نشاط اجتماعی بود

گام اولو برداشتم

شاید بشه یکی از مهمترین پروپژه های تحقیقیم

خیلی واسم مهمه

اما فعلا باید رو مباحث تئوریکش متمرکز شم تا بعد ک از لحاظ روشی مسلط تر شم !

.

.

.

 نویسنده: مجتبی لشگری، پژوهشگری علوم اجتماعی

___ و سوال بدین صورت آغاز شد که چرا تنهایی و چرا تا بدین حد بزرگ؟!...

 در مقام تبیین پرسش فوق ناخودآگاه یا خودآگاه ، مطالعات روان شناختی و جامعه شناختی از نظر گذرانده شد و تاکید و  اهمیت مباحث مربوط به نشاط اجتماعی مورد توجه قرار گرفت لذا در بررسی فوق که خلاصه شده بررسی هایم در پی  سوالی است که مطرح شد، تاکید اصلی بر مطالعات انجام شده در بحث نشاط اجتماعی به عنوان تبیین کننده اپیدمی احساس  تنهایی و ابعاد آن در جامعه ایران می باشد.چرا در بررسی های بین المللی (از جمله داده های ارائه شده از سوی سازمان  ملل و...) و حتی در گفتارهای  دانشجویان و داده های مربوط به علل و ابعاد  آسیب های اجتماعی (من جمله طلاق،  کارتن خوابی،اعتیاد،الکلیسم و...)، البته تا " آن حد که من می بینم"، احساس تنهایی و بی تفاوتی بدینسان عمیق و تاثیر گذار  به چشم می آید؟

 لازم به ذکر است تحلیل های روانشناختی سهم در خوری در تبیین این مهم دارند و بنده ترجیح بر آن دادم که پای در  کفش صاحبان این علم ننمایم و به همین سبب مطالعات روان شناختی انجام شده در این بحث را صرفا از دیده گذراندم و  ترجیم بر آن دیدم که در نوشته ای که در پی می آید صرفا بر متغیرهای اجتماعی تاکید نمایم (البته امیدوارم  که جزم  اندیشانه ننماید).

 اهمیت موضوع:

 تنهایی که به ظاهر مفهومی ساده و پیش پا افتاده بنظر می آید یکی از مسائل مهم جوامع توسعه یافته و توسعه نیافته در  طی چند دهه گذشته است، پیمایش های گوناگون از وجود احساس تنهایی جدا از شدت و ضعف آن در کشورهای گوناگون  حکایت می کند. شاخص شادی و نشاط اجتماعی و یا به تعبیری دیگر همان امید به آینده از جمله شاخص های مهم توسعه  ای است که درصد پایین آن به منزله شکل گیری درجه ای از بی تفاوتی و به تبع آن ایجاد زمینه ای برای انواع مشکلات  فردی و اجتماعی(افسردگی، خودکشی و...) است و آنگاه که داده های گوناگون برخلاف انتظار نخستین ، درصد بالای  انزوا و تنهایی را در بین افراد جوان نشان می دهند بغرنج تر بودن موضوع بیشتر نمایان می شود. اگر به کلانشهر تهران  بنگریم به وضوح دامنه ی محدود شده شبکه های اجتماعی را خواهیم دید حال آنکه آن چند موردی هم که هست بیشتر  وابسته به الگوهای خانوادگی است. اگر کمی به اخلاق هم بنگریم که از نگاه ما جامعه شناسان امری نسبی است خواهیم دید  که اخلاق تنها در فضاهای جمعی و شبکه های مدنی شکل می گیرد و نه در شبکه ای از مناسبات و ارتباطات تنگ دامنه.

 طرح موضوع:

 به صراحت می توان گفت که مولفه تعریف شده ای به نام نشاط در جامعه ایران وجود ندارد و شاخص نشاط در سه لایه  فردی، خانوادگی و اجتماعی در وضعیت نامشخصی است و حتی در این شرایط تعریف واحد و قابل تاملی از نشاط در  جامعه ایران بچشم نمی خورد. این در حالی است که دربند ب ماده 97 برنامه چهارم توسعه آمده است: "بسط و گسترش  روحیه نشاط، شادابی و... " از اولویت های اساسی دولت و نهادهای برنامه گذار است اما فی الواقع پروژه های تحقیقی  چندانی در کشف زوایا و ابعاد این موضوع توسط سازمان های دولتی با عنایت به اهمیت آن دیده نمی شود. با توجه به  رهنمودهای ایدئولوژیکی و عموما دینی فرهنگی امان به اهمیت مقوله نشاط ، عملکرد صدا و سیمای جمهوری اسلامی  ایران به ویژه طی چند سال گذشته در معرض شدیدترین انتقادها بوده است یعنی درست در زمانی که به دلیل تشدید  وضعیت سیاسی اقتصادی آنومیک اهمیت موضوع دوچندان شد.

 نشاط اجتماعی به دلیل قرار گرفتن در سطح بسیار انتزاعی از دشوارترین مفاهیم قابل سنجش در علوم اجتماعی محسوب  می شود اما به هنگام رجوع به تئوری های تبیین کننده اش متغیرهای تاثیرگذار فراوانی را می یابیم: ثروت، منزلت  اجتماعی، امید به آینده، ارضای نیاز عاطفی،مقبولیت اجتماعی،احساس عدالت توزیعی،آزادی فردی،گستردگی شبکه های  اجتماعی و...( در تحقیقی در سطح کلانشهر تهران در سال 88 سه متغیر امید به آینده،ارضای نیازهای عاطفی و مقبولیت  اجتماعی به تنهایی 66% از تغییرات متغیر نشاط اجتماعی را تبیین کرده است * )

 زندگی بدون رابطه‌ای نزدیک و توام با این احساس که مقدار و کیفیت روابط مورد آرزوی شخص بالاتر از مقدار و کیفیت  روابط فعلی باشد ، تنهایی نام دارد، احساس تنهایی می تواند زمینه بسیاری از آسیب های اجتماعی باشد."انزوای اجتماعی  افراد را از مشارکت غیررسمی و رسمی درجامعه محروم می کند.مبادله ی اجتماعی و دلبستگی اجتماعی را کاهش می د هد.از تبادل پایدار و دائمی افکار و احساسات از کل به فرد واز فرد به کل جلوگیری می کند. موجب تضعیف یا قطع  روابط ومبادلات نامتقارن گرم و روابط گفتمانی می شود،ازاحساس مشارکت درروابط گرم،صمیمی وانسانی جلوگیری می  کند.فرصتهای مناسب را برای با هم زندگی کردن،باهم کارکردن،باهم تجربه کردن وبا هم بودن سلب می کند وروابط  طولانی،پایدار وعمیق را غیرممکن می سازد.موارد یاد شده می توانند پیامدهای مختلفی ازجمله احساس تنهایی، احساس  عجز،یأس اجتماعی و کاهش تحمل رابه دنبال داشته باشند."(چلبی،1383: 10) 

 ازدیدگاه سیمن،انزوای اجتماعی واقعیتی است فکری که درآن فرد عدم تعلق وانفصال کاملی را با ارزشهای مرسوم جامعه  احساس می کند(همان:4) . تقابل ساخت-کنشگر و کژکارکردهای منتج از آن از جمله دیگر محوریات نظریات تبیین کننده  نشاط اجتماعی است: "جامعه شناسان عمدتاً متوجه تبیین وتشریح چگونگی مخدوش شدن روابط اجتماعی وحالات  وخصوصیات منفصلانه و پرخاشگرانه فرد درقبال جامعه وساخت اجتماعی اند."(محسنی تبریزی،1370 :33).

 باگسترش روابط و سرمایه ی اجتماعی یأس اجتماعی،احساس عجز واحساس تنهایی کاهش می یابد وبالعکس.کاهش یا  تضعیف روابط وسرمایه ی اجتماعی (انزوای اجتماعی)زمینه ی مساعدی برای تقویت یأس اجتماعی،احساس عجز واحساس  تنهایی فراهم می سازد.با توسعه ی سطح روابط وسرمایه ی اجتماعی،تحمل اجتماعی افزایش می یابد وبا کاهش سطح روابط  وسرمایه ی اجتماعی (انزوای اجتماعی)تحمل اجتماعی کاهش می یابد.(چلبی،1383: 20).

 پارامتر توسعه ای نشاط اجتماعی مرکب از متغیرهای بسیاری است که به نظر می آید در تحقیقات انجام شده (جعفر هزار  جریبی و پروانه آستین فشان،1388)،همانطور که اشاره شد متغیرهای اصلی و تبیین کننده واریانس نشاط اجتماعی مربوط  به متغیرهای امید به آینده، ارضای نیاز عاطفی و مقبولیت اجتماعی می باشد.

 نتیجه گیری:

 ماهیت تبیین کنندگی چرخشی و همپوشانی های گسترده ای که بین دو متغیر فوق دیده می شود از ذکر یکی به عنوان علت  و دیگری به عنوان معلول جلوگیری می کند.ایران امروز به عنوان جامعه ای در حال گذار از سنت به مدرنیته طبعا  دربرگیرنده نهادهای باطنا متناقضی است که کارکردهای مشخصی را ایفا نمی کنند. از کژکارکردهای رسانه های جمعی تا  گسستگی روابط عاطفی و بسیاری از مولفه های فردی و اجتماعی که تا حدودی بدانها اشاره شد توجیه کننده اپیدمی  احساس تنهایی و کاهش مشارکت فعال و نشاط اجتماعی در سطح جامعه ایران می باشد که در سطحی گسترده فرد و  ساختار را تحت تاثیر منفی خود قرار داده است. تبیین بحث نشاط اجتماعی به عنوان متغیری پیچیده و چند بعدی نیازمند  تحقیقات تجربی پیمایشی بیشتری است که امید است با توجه به رسیدن اهمیت موضوع به نقطه ای بحرانی بیشتر از پیش  بدان پرداخته شود.

 مآخذ:

http://www.soc.uu.se /department of sociology /appsala universitet/

myers ; D. and Diener; L.(1996); The pursuit of happiness. Scientific American; 274;May: 45

*هزار جریبی،جعفر/ آستین فشان،پروانه/ : بررسی عوامل موثر بر نشاط اجتماعی با تاکید بر استان تهران/1388

چلبی،مسعود،منصوره اعظم آزاده(1379)،"فقدان تناسب درابعاد پایگاه اجتماعی وپیامدهای روانی واجتماعی آن"،نامه ی علوم اجتماعی،شماره ی16،ناشر:دانشکده ی علوم اجتماعی دانشکده ی تهران

چلبی،مسعود،مهدی امیرکافی(1383)،"تحلیل چندسطحی انزوای اجتماعی"، مجله ی جامعه شناسی،دوره ی پنجم،شماره ی دو،ناشر:انجمن جامعه شناسی ایران

محسنی تبریزی،علیرضا(1370)،"بیگانگی(مفهوم سازی وگروهبندی تئوریهادرحوزه های جامعه شناسی وروان شناسی)"،نامه ی علوم اجتماعی،شماره ی2،جلددوم، ناشر:دانشکده ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران

ممتاز، فریده، انحرافات اجتماعی،نظریه ها و دیدگاهها،تهران، انتشار، 1381

رفیع پور ، فرامرز، آنومی یا آشفتگی اجتماعی،تهران، سروش، 1378

چلبی، مسعود، جامعه شناسی نظم، تشریح و تحلیل نظری نظم اجتماعی، نی، 1375

 


نمایی از جامعه ام ۲

امروز 24 نومبر

خستگی می بارد از سر و رویم

و چه بد ک چاره ای  جز به روی نیاوردنشان ندارم

کتاب دکتر شه شه هم خوب بود و هم بد !

احساس می کنم وقتش را ندارم

ناهماهنگم....

.

.

.

این روزها به معنای تنهایی می اندیشم

همان ک همان ها می گویند:

Loneliness

از احساسم می گذرم و کمی به سطح تبیین قدم می نهم

این روزها روزهایی است که به روی مقاله ای با عنوان:

تنهایی...چرا تا به این حد بزرگ؟!

که نهایتا باید در نواندیش منتشر شود

کار می کنم

تنهایی چرا شده است جوهره وجودی زندگی ما؟!

چرا می دویم و می دویم و آنگاه که می رسیم باز هم تنهاییم

تنهایی عجین شده است با تار و پود زندگی امان گویی و چرا حتی به آن وقوف هم نداریم؟!

چرا تا به این حد در چهارچوب فورماسیون های دوگانه ی نظام کنش فرهنگی امان محصور شده ایم؟!

چرا نمی دانیم که تنهاییم؟!_حتی در خصوصی ترین عرصه های روتین شده زندگی امان،حتی در رابطه زناشویی_

چطور می شود تنفر را از وجودت غصب کنی بدانگاه ک حتی رنگ کمرنگ تنهایی را در رابطه زناشویی هم مشاهده می کنی؟!

چطور می توان سطحی تحلیلی برای گستره ابعاد این موضوع در نظر گرفت وقتی تنهایی جوهره وجود فرهنگی امان شده است و نه یک بعد از ابعاد آن؟!

ما تنهاییم چون فرهنگ امان به ما آموخته است که تنها باشیم

تنهاییم چون فرای شخصیت های گاها منزوی امان باز هم تنهاییم

تنهاییم چون همه را دوست نمی داریم

تنهاییم چون حتی گهگاهی که دوست هم داشته می شویم باز هم دوست نمی داریم

مگر غیر این است که " تنهاییم چون تنهاییم" !

 


...

خوندن اس ام اس دوستی ک حالش چندان بهتر از خودمم نیست ی کمی بگی نگی حالمو بهتر کرد:

روزگارا که چنین سخت به من می گیری 

با خبر باش که پژمردن من آسان نیست 

گرچه دلگیر تر از دیروزم 

گرچه فردای غم انگیز مرا می خواند 

لیک باور دارم دلخوشیها کم نیست 

زندگی باید کرد...

من و تو باید...

و من تو را میستایم هیلا صدیقی عزیز، وجدانت را ،آگاهیت را و صداقتت را:


تو با شعر و شعورت،

با بیان احساست،

باران شدی، باریدی،

رود شدی، دویدی،

سبز شدی، روییدی،

گوش شدی، شنیدی،

چشم شدی و دیدی،

روح شدی، دمیدی،

امید شدی در نومیدی

 

حال ساکت شدی؟

مگر می توانی؟

به قلم سوگند!

و آنچه می نگارد،

این رسالت ماست،

این امانت اوست،

باید قلم زد, باید نوشت،

در ره دوست،

من اگر ننویسم،

تو اگر ننویسی،

چه کسی بنویسد؟

این خامه را،

چه کسی بردارد؟

 

من هم آنجا بودم،

که تو آنجا بودی!

من و تو باید،

راز این مزرعه را فاش کنیم!

من و تو باید،

مشت موجود دو پا باز کنیم!

باز بنویسیم  بر دیوار :

که همه با هم برابر باشند!

لیک بعضی ز همه برابر تر باشند!

 

تو درون قلعه رفتی و برون آمده ای

از چه می ترسی،

لب فرو بسته چرا آمده ای؟

چه شنیدی؟ چه بگفتی؟ بازگو

در میان دوستان، این راز گو

گر نگویی، خصم بی پروا شود

رهزن این خانه و ماوی شود

"هیلا صدیقی"

...

در جواب دوستی که بی تامل این حرکت های انفرادی کنشگران سیاسی را به هیچ می انگارد می نویسم :

تعبیر گیدنز فکر می کنم عقلانی ترین رویکردی است که می شود در تبیین این موضوع ب کار برد 

چرا فکر می کنیم رشادت های آزادی خواهانه ی عده ای بی هیچ فایده ای است؟!

من اینگونه فکر نمی کنم !

اگر امروز دستپاچگی بر سریر نشینان بی مایه را می بینیم از چیست؟!

چرا فکر می کنیم ممانعت از غذا خوردن عده ای در فقدان بودن در بین ما بی هیچ فایده ای و شوخی ای بیش نیست؟!

اینگونه نیست !

باور بفرمایید که اینگونه نیست!

چرا شده ایم متصلب آنقدر ک ساخت گرایان رادیکال بوده اند 

چطور شده است که تو دوست من اینقدر ساده لوحانه نقش فعال و پویای کنشگرانی که منابع و قواعد را در راستای ب چالش کشیدن ساختارها و بازنمود های نهاد سیاست به کار می گیرند را از یاد برده ای ؟!

چطور می شود ک نظام اجتماعی را فقط ساختار دانست و نه کیفیت ساختاری؟! و در این همه قدرت بازاندیشی کنشگران سیاسی را از یاد برد ؟اگر تو ب پارسونز فکر می کنی من به امثال گیدنز و گاندی و... فکر می کنم که ساختار را جدای از کنشگر نمی دیدند چون بی شک این همه جزیی از ساختارهای ذهنی کنشگر است و لاغیر!

دوست خوب من دوستانه می گویم متصلبانه می اندیشی 

کاملا تک بعدی و این اشتباه دیر یا زود بر تو مبرهن خواهد شد !

در جایی داستان شیخ ابوسعید ابولخیر را می خواندم که بعد این که یکی بانگ نهاد که آی مردم کمی به پیش آیید تا دیگران هم به داخل آیند و ناگاه شیخ برخاست و رفت و گفت من منتظر بودم یکی همین را بگوید!

برخاستن یک عده شروعی است با معنا و نه یک بازی بچگانه 

کمی به تاریخ بیاندیش بی شک مصداق حرفهایم را بسیار خواهی دید

اطاله ی کلام صواب نباشد و من در پاسخ تو نهایتا پاسخ گاندی را یادآور می شوم که می دانم می دانی اما می گویم تا دوباره فکر کنی:

«در شرایط خاص، پرهیز از خوردن غذا، چونان اسلحه‌ای است که خدا به ما عطا کرده تا هنگام بی پناهی محض، به‌کار گیریم.»