امروز...

امروز دو ماه به پایان 90

امروز 2 + 2

امروز سالروز انفجاری از نوع نور !

امروز نفرتی عمیق تر از بنیاد بی بنیادی های کشور من

امروز استوانه ای کج و معوج ایستاده بر دستان مردمی رنجور

امروز نه نشاطی بر جای است و نه تعهدی به عمق روزهای نخستین

امروز آنچه می بینم بس دور و نابهنجار است از آن اتوپیای پر از توهم روزهای نخستین

امروز نه من ایرانی ام 

و نه مردم من انقلابی !

امروز آنچه بر جای مانده توهمی است زمخت و بدقواره

امروز آرزویی بعید و انتظاری به جنس بی انتظاری مرا به سمت سه نقطه ای بعید می خواند

امروز نه من آنم که باید باشم 

و نه مردم من

و نه کشور من...

هیهات از این همه ظلم.


  

چه شود به چهره زرد من نظری برای خدا کنی 

که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی 

تو شهی و کشور جان تو را تو مهی جان جهان تو را

ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی 

تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیغم و من غمین

همه ی غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی...

.

.

.

خدایا چقدر آرامم می کند این تکه زمزمه های ناقابل 

زیبایی دو چندانش را صدای استاد باعث است...

چه شود با صدای استاد شجریان