-
پارادوکس ازدواج و طلاق برای مردان...
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 00:07
امروز خواهرم بهم می گفت: مردها به خاطر کمبود عاطفه ازدواج می کنند ، به خاطر کمبود حوصله طلاق می دهند و جالب این که به خاطر کمبود حافظه باز هم ازدواج می کنند ! نمی دونم چرا من که همیشه مخالفت می کردم و سوال های شاید بیخود می پرسیدم تا شاید موقعیت نژاد مردان معزز رو ! برتر و بالاتر نشون بدم ، اینبار نتونستم حتی یه کلمه...
-
شعری از شاعری دوست داشتنی...
دوشنبه 29 شهریورماه سال 1389 22:23
لبانت به ظرافت شعر شهوانی ترین بوسه ها را به چنان شرمی مبدل می کند که جاندار غار نشین از آن سود می جوید تا به صورت انسان دراید و گونه هایت با دو شیار مّورب که غرور تو را هدایت می کنند و سرنوشت مرا که شب را تحمل کرده ام بی آن که به انتظار صبح مسلح بوده باشم، و بکارتی سر بلند را از رو سپیخانه های داد و ستد سر به مهر باز...
-
برای چه و برای که می نویسم؟
دوشنبه 29 شهریورماه سال 1389 20:50
بنظرم رسید که همین اول کاری هدف و منظورمو از نوشتن توو این وبلاگ توضیح بدم. باید بگم عنوان این وبلاگ و حتی رنگ بندی قالب اوون نشون دهنده هدف من از نوشتنه یه چرکنویس یه دلنوشته یه فضای مجازی واسه داد زدن یه دنیایی که با دادن فرصت واسه نوشتن بتونه آرومم کنه خلاصه بگم یه دفترچه یادداشت واسه خط خطی کردن ، واسه سیاه...
-
وقت لطیف شن...
شنبه 27 شهریورماه سال 1389 10:47
باران اضلاع فراغت را می شست من با شن های مرطوب عزیمت بازی می کردم و خواب سفرهای منقش می دیدم. من قاتی آزادی شن بودم. من دلتنگ بودم.
-
آغاز داستان با...
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 11:17
ســالـهـا دفـتـر مـا در گـــرو صــهــبــا بــــــو د رونـق مـیـکـــــده از درس و دعــای مــا بــود نیکی پیـر مغان بـیـن که چو ما بـد مـستـان هر چه کردیم بـه چـشـم کـرمـش زیـبـا بـود دفـتـر دانـش مـا جـمـلـه بـشـویـیـد بـه می کـه فـلـک دیـدم و در قـصـد دل دانــــــا بـود از بـتـان آن طلب ار حُسن شنـاسی ای دل کاین کسی...