گزیده ای از نامه حضرت امام(ره) به عروسش فاطمه طباطبایی

 

به نام خدا  

فاطی عزیزم 

   بالاخره بر من نوشتن چند سطر را تحمیل کردی و عذر پیری و رنجوری و گرفتاری ها را نپذیرفتی. 

  اکنون از آفات پیری و جوانی سخن را آغاز می کنم که من هر دو مرحله را درک کرده یا بگو به پایان رسانده ام و اکنون در سراشیبی برزخ یا دوزخ با عمال حضرت ملک الموت دست به گریبان هستم ، و فردا نامه سیاهم بر من عرضه می شود و محاسبه عمر تباه شده ام را از خودم می خواهند و جوابی ندارم جز به امید آن که مشمول بخشش و کرم او شوم که بارها در قران از آن حرف زده است(قسمتی تغییر داده شد چون به متن عربی و آیات بود). 

   لکن عروج به حریم کبریا و صعود به جوار دوست و ورود به ضیافت الله که باید با قدم خود بدان رسید چه می شود. در جوانی که نشاط و توان بود با مکاید شیطان و عامل آن که نفس اماره است سرگرم به مفاهیم و اصطلاحات پر زرق و برقی شدم که نه از آن ها جمعیت حاصل شد نه حال. و هیچگاه در صدد به دست آوردن روح آن ها و برگرداندن ظاهر آنها به باطن و ملک آنها به ملکوت برنیامدم و گفتم: 

 از قیل و قال مدرسه ام حاصلی نشد     جز حرف دلخراش پس از آن همه خروش 

    چنان به عمق اصطلاحات و اعتبارات فرورفتم و به جای رفع حجب به جمع کتب پرداختم که گویی در کون و مکان خبری نیست جز یک مشت ورق پاره که به اسم علوم انسانی و معارف الهی و حقایق فلسفی طالب را که به فطرت الله مفطور است از مقصد بازداشته و در حجاب اکبر فروبرده. 

    اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوی دوست بازم داشت نه از فتوحات فتحی حاصل و نه از فصوص الحکم حکمتی دست داد، چه رسد به غیر آن ها که خود داستان غم انگیزی دارد. 

و چون به پیری رسیدم در هر قدم آن مبتلا به استدراج شدم تا به کهولت و مافوق آن که الآن با آن دست به گریبانم و چون دخترم ازین مرحله فرسنگ ها دوری و طعم آن را نچشیدی که خدایت به آن برساند با حذف عوارض آن، از من توقع نوشتار و گفتار آن هم به نظم و نثر به هم آمیخته می کنی و ندانی که من نه نویسنده ام و نه شاعر و نه سخن سرا. 

    و تو ای دختر عزیزم که غوره نشدی حلوا شدی بدان که یک روزی خواهی بر جوانی که به همین سرگرمی ها یا بالاتر از آن از دستت رفت همچون من عقب مانده از قافله عشاق دوست، خدای نخواسته بار سنگین تاسف را به دوش می کشی.  

    پس از این پیر بینوا بشنو که این بار را به دوش دارد و زیر آن خم شده است، به این اصطلاحات که دام بزرگ ابلیس است بسنده مکن ودر جستجوی او _جل و علا_ باش ، جوانی ها و عیش و نوش های آن بسیار زودگذر است که من خود همه مراحلش را طی کرده ام و اکنون با عذاب جهنمی آن دست به گریبانم و شیطان درونی دست از جانم بر نمی دارد تا آخر ضربه را بزند. ولی یاس از رحمت واسعه خداوند خود از کبائر عظیم است ، و خدا نکند که معصیت کاری ، مبتلای به آن شود.  

روح الله الموسوی الخمینی

نظرات 1 + ارسال نظر
یک عاشق امام خامنه ای پنج‌شنبه 1 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:19 ب.ظ

خیلی باحال بود خدا امام(ره) را بیامرزد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد