پلان سیزدهم

روز یبوده مثل هر روز

روزمرگی غوغا می کند این روزها

و من با آن همه آرمان و آرزو شدم هیچ

امروز احساس کردم cold fish یعنی چ

وقتی ک اون سرباز صفر شروع کرد سر صحبت رو باز کردن و حرف زدن از روی خونگرمی، من سرد بودن و نچسب بودنم را بیشتر لمس کردم

اما گفتم ب درک مقصر مگر منم ؟!

من همینم ک همینم

خوب یا بد !

امروز دلم لرزید بابت اشتباه از جنس پدرسالاری

ک اشتباه دیدن هنر نیست اگرچه

درس گرفتن هنر است بلاشک

تمام این روزها گوشه ی تاریک اتاق ماوای دوست داشتنی ام شد

و باز این خوابگاه و این دانشگاه لعنتی شروع شد

امروز پسر بچه ای دیدم ب شکل بچگی های خودم

عشق ماشین !

ی لحظه یاد گذشته ها افتادم ک منم...

ولی دیگر عشق نه برای ماشین و نه برای هیچ آشغال دیگری برایم ارزشی ندارد

امروز رفاقت دوستانی را ب یاد آوردم ک ادعا بود همش

امروز سعی کردم فکر نکنم اما...


نظرات 1 + ارسال نظر
زبل یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ب.ظ

این مسخره بازی ها چیه؟
مثلا می خوای بگی نمیام اردو که ابراز وجود کنی؟
تو که بالاخره اول و آخرش تو اردو هستی
پس عین آدم بشیند سر جاتون دهنتونم ببندید
هرکی اردو بیاد خره!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد