سکانس بیست و هشتم

به گذشته ها که نگاه می کنم می بینم استاد های سخت گیر رو خیلی بیشتر دوست داشتم و دارم

اگه امروز زبان انگلیشم خوبه به خاطر سخت گیری های معلمای دبیرستان و راهنماییمه

اگه ی نیمچه با حافظ درد و دل می کنم و هنوز ی خرده با ادبیات فارسی سر و کله می زنم به خاطر معلمای سخت گیر اما دوست داشتنی دوره دبیرستانمه

اگه سختی و بی خوابی خوندن توو شب ها رو دوست دارم واس شیرینی بعدشه

اگه قهوه تلخ رو دوست دارم به خاطر شیرینی بعدشه

اگه سختی کشیدن و بی حال بودن و در تمام طول روز رو دوست دارم به خاطر لذت بخش بودنشه و نه هیچ چیز دیگه

پس سختی کشیدن و اصطلاحا دود چراغ نفتی خوردن رو دوست دارم اما واقعیت اینه که سختی داریم تا سختی و سختگیری داریم تا سختگیری!

امروز صبح بد بود

با ضریب اطمینان بالا(ضریب همبستیگی پیرسون! و بر اساس آزمون معنی داری تای کندال ! می تونم با حداقل خطا در سطح معنی داری 5درصد آلفا! پیش بینی کنم که بین دو متغیر امتحان امروز و متغیر افتادن در این واحد همبستگی بسیار بالایی دیده می شه!)

از کلاس که اومدم بیرون گفتم به درک و لبخند زدم

واسم مهم نیست اگه اینجور آدما پشت لبخنداشون و تظاهرشون برعکس عمل می کنن به خودشون مربوطه

همونطور که وعده داده بود سخت ترین امتحان آمار در علوم اجتماعی در تمام این سال ها رو از ما فلک زده ها گرفت

به قول خودش سوال ها بسیار آسان!

آری شاید آسان اما بسیار فراتر از میانگین کلاس!

تمام سوال ها مثل کلاف در هم تنیده بود اگه ی جا پاتو اشتباه می گذاشتی تا آخرش اشتباه می رفتی

مهمترین فاکتور امتحان قدرت خیلی سریع پردازش اطلاعات و تمرین های مکرر بود آن هم با همان متدی که سوالات بر مبنای آن طرح شده بود دقیقا چیزی که هیچ وقت در ترم بدان اشاره نشده بود به جز تمرین و نه اینگونه تمرین! و...

تمام شب رو بی خود بیدار موندم که ی بار دیگه جزوه رو مرور کنم چون اصلا فایده ای نداشت خودم خفه کردم فرمول حفظ کردم که همشم داده بود مهم این بود ک بتونی با اون فرمولا کاری از پیش ببری...

بی انصافی نیست من از سخت گیری های این استاد بد ندیدم و اگه اینبار این سخت گیری غیر منطقی و جبری باعث افتادن من توو این واحد بشه که عملا به معنای پنج ساله شدن من در دوره کارشناسی خواهد بود از این اتفاق ناراحت نمی شم و سعی می کنم بیشتر از گذشته آمار رو درک کنم و بتونم به کار ببرم

اگرچه تمام این مدت تمام کتاب های مطرح در زمینه آمار در علوم اجتماعی رو خونده بودم و به جرات می تونم بگم که مطلبی نبود که نفهمیده باشم اما من برای این اممتحان واقعا ناتوان بودم و این بی انصافی بود ...

اری سخت گیری داریم تا سخت گیری

چرا کاری کنیم که ی نفر سر جلسه تمام کنترل احساسی عاطفیش رو از دست بده

چرا کاری کنیم که همه با تعجب و حیرت به برگه سوالات نگاه کنند

درست نبود

نمی خوام بگم بی سوادترین استادها سخت گیرترین اونهان چون برعکسشو زیاد دیدم اما می تونم بگم که با سوادترین استادها لزوما سخت گیرترین اون ها نیستن!

.

.

.

بگذریم ...

.

.

.

این روزها برخلاف گفته ی اون دوستم رفتار می کنم که کناره گیری در کوتاه مدت به این بهانه که آدمو از تنش ها و روان پریشی ها دور می کنه اما در بلند مدت سازواره شخصیتی ای رو می سازه که کاملا سست و متزلزل خواهد بود به هر صورت فعلا فکر می کنم این تلنت دور نگری بهتر از برخورد با چالش های زندگی روزمره باشه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد