مامانم می گفت بچه ک بودم ی نوع اگزومای خاص و شدید داشتم
ی نوع حساسیت شدید پوستی ک از هر ی میلیون بچه ی بد شانس مثل من دچارش می شن
کلی دارو و متخصص و فوق تخصص پوست هیچ غلطی نمی تونستن واسم بکنن
روز ب روز بدتر از دیروز
مامان می گفت تمام عمرمو صرف بغل کردن تو کردم ک مبادا بلایی سرت بیاد
می گفت منتظر بودی ی جای زبر پیدا کنی
مثل پشت فرش و...
همش مشغول خاریدن خودم بودم
هرچی عکس از اون موقع ها دارم ی بچه دوست داشتنی و البته با صورت و دست های قرمز و ملتهب شده
خدا می دونه اگه ی خرده بوی سرخ کردنی یا مواد آرایشی بهم می خورد چی می شد!
آرشیو عید سال 75 رو ک می دیدم از خودم ی بچه شرور و... می دیدم
ی جا انقدر گریه می کنم ک بابام بهم میگه "یا گریه کن یا..."
منم ک اینقدر بی ادب و پر روو می گم: "به تو چ ؟ دوست دارم!"
انقدر شرور بودم ک وقتی دختر داییم فروغ خواست چرخمو سوار شه ازش گرفتمو و فرار کردم
چ صحنه های بدی هم ازم ثبت شده واقعا!
شاید تمثیل قشنگی نیست اما اگه شاید اون روزا از معدود بچه هایی بودم ک باید ی همچین ناراحتی پوستی ای رو تحمل می کردن الان هم از معدود آدمایی ام ک اینقدر حساس و گوشه گیر هستن !
آره آدمک جون من زیادی حساسم تو دیگه خرده نگیر خودم می دونم !
بگذار بشود اصلا چون نخبگان پارتو
آنقدر بگردد و بچرخد تا آخرش نخبه ای خاص و حساس و گوشه گیر و گنده دماغ درست بسان شخصیت مزخرف خودم روبرویم قرار گیرد....
آری آی آدمک بگذار بچرخد چون "چرخش نخبگان" پارتو !