اکنون دل من شکسته و خستست...

ما چون دو دریچه روبروی هم

 آگاه  ز هر بگو مگوی هم

هر روز سلام و پرسش و خنده

هر روز قرار روز آینده

اکنون دل من شکسته و خستست

زیرا یکی از دریچه ها بسته ست

نه مهر فسون نه ماه جادو کرد

نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد...((م.اخوان))

.

.

.

آدمک تو می دونی تنها رفتن این راه سخته

مگه نه آدمک؟!

ها آدمک؟؟؟

با توام آدمک !

خب حرف نزن...

ولی بدون سرکوفت نیازهای خفته در نهاد ژرف تمناهای وجودم دیگر...

دیگر آدمیت را گرداگرد علامت ؟ ب دار آویخته !

لعنتی ب دار آویخته !

ب دار آویخته...

 . 

نیمه شعبان گذشت و انگار ک نه انگار ک یکسال پیش من بی لیاقت توو همچین شبی کنار کوه حرا داشتم دعای فرج می خوندم و حالا... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد