ای کاش می مردم شب قدرت نبینم...

امروز روز چندان روز بدی نبود

اما ی خرده بد شانسی می بارید از سر و روش 

از خونه ک درومدم چرخم پنچر شد و ی ربع دیر رسیدم کلاس 

داشتم وسایلمو در می اوردم ک ازم سول پرسید گفت بگو :

من دنبال دوستم می گردم اما پیداش نمی کنم

منم اصلا حواسم نبود و گفتم:

ich suche meine freundin aber ich finde sie nicht!!!!

یهو گفت: " اه اه ...پس بگرد پیداش می کنی شیطون..."

تازه فهمیدم چ سوتی ای دادم چون گفتم دوست دختر ب جای...

همه خندیدن منم ک بی جنبه بهم برخورد خب...

اما خودایش خیلی ازم تعریف می کنه و ی جورایی هندونه زیر بغلم می ذاره 

بهم گفته باید با بچه ها کار کنم 

چون همه شاغلنو کسی زیاد وقت نداره ک بخونه

.

.

.

ملت ی جوری شدن 

یا رو توو ماشین بغل اون یکی ولو شده 

اون یکی تخمه می خوره 

ی بدبخت دیگه هم داره مواد مصرف می کنه توو ماشین

سوار تاکسی میشی یارو هایده گذاشته صداشم بلند کرده 

بهش می گی آقا لطفا اگه میشه خاموشش کنید...

میگه مثلا وانمود نکنی مومنی نمیشه؟!

صداشو کم می کنه 

خودشم هم خوانی می کنه! 

با اون صدای نکرش مرتیکه ی سبیل کلفت الدنگ !

.

.

.

امشب شاید برم مراسم پسر آیت ال.. صامت 

خود آیت ال.. صامت ک از علمای معروف بود و از اساتید آقا خدا بیامرز

پسرشم ب تبع آدم بزرگی 

از ی طرفی چیزی ک واسم خیلی مهمه اینه ک مجالسشون سیاسی نیست

.

.

.

افطار امشب عجب چیزی بود

سر این ک کم نیارم همه کله پاچه رو خوردم 

حالم داشت بهم می خرد 

آخ این چیههههههه این قدر مردم خوششون میاد ازش؟!

.

.

.

امشب و دیشب کانال یک جالب بود 

حرفای پسر آیت ال.. بهجت شنیدنی بود...

.

.

.

ای کاش میمردم شب قدرت نبینم               من باعث درد نگاری مهجبینم

با کوهی از حاجت به در گاهت نشستم       در لیلة القدر علی دل بر تو بستم