سکانس چهلم

چقدر خسته ام

دیشب دیر خوابیدم

تولد مهدی بود 

همون پسره بالینیه 

قیافرو ببینی میگی اسگوله اما مخه 

واقعا مخه 

همشون ب اپلای فکر می کنن 

این ب کانادا 

وحید آلمان 

من احمق هم فقط ب ملبورن 

نشدنی نیست 

اما سخته 

همین قدر خوشحالم ک الان دیگه واس ی مشت توهم نمی جنگم 

اونقدر می رم این راهو تا بالاخره برسم ب خواسته هام 

و می رسم شک ندارم ک می رسم 

پاشم برم تا باشگاه برمو و دوش بگیرم میشه یازده 

دیگه مث جنازه دارم میشم...

سکانس سی و نهم


ooooooooooooooooooooooooooooooops

خدای من 

باورم نمیشه 

چیکار کردی تو؟

بگو چیکار کردی تو آدمک؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تو از من...؟!!!!!!!11

تو از من تشکر کردی؟!!!!!!!!!

باورم نمیشه !!!!

البته در پاسخ باید بگم :خواهش میشه ما همیشه حضورمون پر رنگ 

شما ندیدی یا این که نخواستی ببینی!!!

.

.

.

البته بعید نمی دونم مثل همیشه ی اسگولی خواسته باشه بام شوخی کرده باشه 

ولی الا ایهال 

ی خواهش اگه خودت بودی ی بار دیگه بگو 

ی جوری ک باورم بشه خودت بودی ک واس من...

واس من ک ا م ن ت ...

یعنی بازم شوخیه یا نه راستی راستی خودت بودی ک...

.

.

.

خیلی خوشحال شدم یهو 

اما الان ی جوریم احساس می کنم 

تو  از حرفت معنایی نداشتی هیچ معنایی ک من فکر می کنم بهش

همش شدی کابوس ک :

نه من واس همیشه ست...

واس همیشه!!!

یادش ک می افتم کلی غصه وجودمو می گیره 

اگه خودت بودی ی چیزی بگو 

بگو چون خسته شدم 

خسته شدم فاطیما

خسته شدم...

.

.

.

امروز و این روزا عالیه اما پارازیتی  های انگل وار همیشه جلوی آدم وول می خورن 

سرم ب کار خودمه

اما اگه کاسه صبرم لبریز شه جلوی تمام بچه ها ب اندازه ی تمام عصبانیتم کتکش می زنم 

به همون خدایی ک می دونم هست کاری می کنم ک  دیگه روش نشه پاشو بذاره توو گروه...

الدنگ بی شعور لاس زن...

.

.

.

کلاس دکتر شکر واقعا قشنگ و دوست داشتنیه 

به اندازه ی همشون می فهمه ب جز تنها اساد تماممون...

الان آی تی می ترجمم 

وقتم کمه خیلی هم کم

دیگه بی خیال

فعلا.

پلان چهل و سوم

دیروز اومدنی از همه چی دیدم و شنیدم 

فاصله قومیتی و نژادی رو توو ته میشه ب راحتی دید

درون گرایی مفرط شهری و جایگزینی علایق بشردوستانه ب انزوای پر از هیچ

نمی دونم اما انگار ظاهرشه ک انسجام اجتماعی هست 

نه انگار همه از هم دورن و شاید ب تعبیر فروید حتی از خودشون هم دور شدن 

انگار همه دارن سرکوب می کنن چیزایی ک نباید سرکوب شن 

خواه آگاهانه خواه ناآگاهانه...

.

.

.

ب چیزایی ک نباید فکر کنم بازم دارم فکر می کنم 

انگار پستوی ذهنم پر از ویروس شده ک هیچ آنتی ویروسی نمی تونه پاکش کنه !

دوست دارم همشونو بریزم بیرونو ی نفس راحت بکشم 

اما...

.

.

.

دیروز رفتم موسسه ک هم بچه ها رو دیده باشم هم با استاد بحرفم و هم جزوه ی درسایی ک توو این مدت نبودمو بگیرم 

خوب بود 

زیادم عقب نیستم 

ی خرده توو خیابونا راه رفتم 

هیچ چیزی عوض نشده بود 

هیچ چیزی برام تازه نبود 

هنوز همون آدما 

هنوز همون مشکلات 

و هنوز...

توو بازارچه سپه بعد چند سال راه رفتم 

خاطرات بچگی هام داشت زنده می شد 

یادش بخیر 

گفتم چی بخرم چی نخرم بلال خریدم!

دیشب ک همه بودیم خوردن بلال هم قشنگ بود و هم...

.

.

.

سرما خوردم 

حال و حوصله ندارم 

نمی دونم اصلا چرا پاشدم بعدازظهر اومدم ک حالا باید پاشم برم 

ای بابا...

امان از مامانی ک گیر بده ،دیگه کاریش نمیشه کرد!

سکانس سی و نهم

که هر اندازه خوبه عشق همون اندازه بی رحمه...

.

.

.

از این جا خسته شدم 

بعد از ظهر می خوام برم 

.

.

.

داره روشن تر میشه هر روز 

احساس می کنم داره این راه لعنتی کم کم پیدا می شه

.

.

.

ذهنم خستست 

احساس عجیبیه فکر می کنم شده مثل یک ربع آخر ورزش هام 

دارم فقط فشارو تحمل می کنم اما....

سکانس سی و هشتم

امروز عالی بود 

صبح ک جامعه شناسی سیاسی با اون استاد عجیب غریبش 

ترجیح میدم هیچ وقت تدریس نکنم ک مبادا یکی بگه عجب خرفتیه این

از صبح قرائت خونه و حالا هم ک آی تی ب دور از همه حواشی داره خوش می گذره 

آدمک نیستی خب نباش چیکارت کنم وقتی زبون آدم نمی فهمی !!!

این همه منتتو کشیدم

البته بازم می کشمااااااااااااااا!!!

اما الان دیگه نه !

این همه گفتم چی گفتی ؟!

شدی چهار حرف

س ک و ت !

کی می خوای ی چیزی بگی نمی دونم 

بش فکر نمی کنم 

ب قول خودت بازم می زنم جاده خاکی !

.

.

.

خاک بر سرشون کنم با این اصلاح الگوی مصرفشون 

مثل قبرستون میمونه ساعت شیش 

منم ک گوشی با خودم نمیارم ی نوری بیفکنم تو این ارواحستان !

.

.

.

امروز هیشکی نبود 

آروم آروم 

خوب بود 

فعلا تا بعد

می خوام بترجمم.

سکانس سی و هفتم

امروز نمی دونم چندمه 

هر چندم به من چه 

مگه مهمه؟!

.

.

.

جشن وروودی های جدید با شکوه مشعشع برگزار شد !!!!

نرفتم 

چون دوس داشتم 

از این به بعدشم نمیرم 

هدفم معلومه 

کاملا 

با استادx یک ربع بحث کردم که حرف نزدن توو کلاس و مشارکت نکردن در انجمن علمی و این جور مزخرفات دال بر نفهم بودن نیست 

و اصلا دلالت بر کفایت و چیزای شبیه به اون هم نمی کنه 

من ترجیح می دم دو ساعت ک میرم کلاس سه برابرشو بذارم واس مطالعه حالا شما هر تعریفی دارید واس خودتون 

من همینم ک هستم !!!

.

.

.

ساعت هفت باز مثل همیشه راهروها ساکت و تاریک 

و البته دوست داشتنی اگه خاطره ی اون زمین خوردن یادم نیفته دوباره!!! 

.

.

.

نمی دونم چرا اینجورین اینا !

به هر چیه آدم کار دارن 

گوشه کتابخونه با ی دختر حرف می زنی یقتو می گیرن 

الان با ی دانشجویی ادبیات انگلیش میومدم 

با این بهونه ک اون اومد گفت من می ترسم از این تاریکی برم شما نمی رید من با شما بیام ؟!

منم گفتم حالا ی ربع زودتر دیر تر گفتم باشه و با هم اومیدیم 

گوش و چشای ... دیگه داشتن می خوردنم!!!!!!!!!!
بابا قتل نکردم که داشتم با ی نفر می رفتم 

حالا گیرم ک مادینه باشه !!!

آخ این نگاه قشری و صلبی تا کی ؟!

.

.

.

فعلا هیچ تا بعد

می خوام هورتون بخونم .

.

.

.

آدمک...

نمی دونم چی بگم بهت 

چی بگم 

تا وقتی ک تو نخوای چیزی بگم انگار نباید چیزی بگم

آخ تا کی سکوت؟!

جون هر کی دوس داری...

دیوانه شدم از دستت بد عنق!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سکانس سی و ششم

الان ساعت 9 شب این جا تهران ،آی تی ! 

شدم مث حیاتی : این جا تهران است ساعت... 

lol... 

دارم sociology   paul horton and... 

رو می ترجمم 

انصافا سخته  

با وحید که حرف می زدم می گفت آخ اینم کتابه انتخاب کردی  

نثرش مزخرف سال نشر 1960 و... 

اما به خودم قول دادم تا آخرشو برم  

خسته نمی شم  

ترجمش می کنم و میشه ی ردپا از ی آسمون جولی ب اسم مجتبی  

و بایگانی میشه توو کتابخونه ی گروه  

و طبعا هیچ کس نمی خوندش دقیقا مث متن اصلیش ک توو بخش لاتین خاک می خورد و اتفاقی پیداش کردم 

 و شاید من ی روز شدم مشتبه بر دورکیم و انقلابی توو نظام آموزشی کردمو نسل بعد ما شاید از بی شعوری نسل ما کمتر با خودشون بیارن توو : 

صحن مقدس دانشگاه! 

تو رو خدا تابلو هارو ببین توو یونی  

کلاسای عمومیشو نگو! 

اینا واقعا ب خدا... 

دارن بد خریتی می کنن ولی !!! 

کم کم باید بارو بندیلو جم کنم برم خوابگاه  

نیومده دلم واس فری چقد تنگیده   

گاهی وقتا آدم احساس می کنه داشتن ی خواهر می تونه چقدر خوب باشه

و داشتن ی آدمک مث تو می تونه ی انقلاب تهاجمی

مث الجزایر اونم اون همه سال پیش

یا اصلا چرا دور بریم مث همین آلمان دهه سوم 1930 

خداییش چرا نباید بودن تو همون انقلاب من باشه؟!