سکانس پنجاه و پنجم

خب چی بگم ک زود تموم شه 

باید ی کم بی خیال تر پیش برم 

بخوام شلوغش کنم لطمه می بینم 

.

.

.

داستان حراست و رابطه اجناس مخالف ! باز هم خنده دار و حتی چندش آور بود 

کم از این حماقت ها نمی بینم

اما این یکی ی کمی بیش از خنده دار بود 

.

.

.

امروز خوب بود 

خوندم تا الان 

و از الان هم می خونم تا...

.

.

.

شه شه رو نمی دونم چی بگم بش !

گفتم استاد من وقت ندارم ی کار آسون بگو من واس روستایی انجام بدم

گفت ی کار عالی می گم برو شروع کن 

حالا کار عالیش مقایسه دو تا کتاب 700صفحه ایه !

عجبا !!!

.

.

.

ich bin mude warum du bist sehr sher meedogenloos 

das ist sher schade 

genoeg nu noch

fatima...

ich bedele dich 

.

.

.

بی خیال می خوام آلمانی بخونم 

بعدش هورتون 

وقت کمه 

.

.

.

نمی دونم چرا یهو دلم خواست سوره اسراء رو بگوشم 

همیشه ی احساس خاصی داشته واسم معنای خدا توو این سوره

چرا من اینقدر دور شدم ازش...

«إن هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم و یبشرالمؤمنین الذین یعملون الصالحات أن لهم أجرا کبیرا»

گاهی ب اندازه اورائ این عالم آرومم می کنه