سکانس پنجاه و هفتم

The dumb waiter

مزخرف ترین نمایشنامه ای ک خوندم

اما امروز توو کارگاه بحث های خوبی شد

Absurdity

محوریت بحث ها بود

هر کی از زاویه رشته ی خودش می دید

بچه های ادبیات انگلیش افتضاح بودن

ی بحث از کپیتال مارکس کشیدم وسط ترکوندم همشونو !

چقدر خوبه آدم گاهی وقتا احساس کنه ک ی کمی می فهمه

البته ی کمی آ !

روزهای خوابگاه بد می گذره

وقت بیرون رفتن ی خورده واس خودم بودنو  ندارم

از بس ک مشغله واس خودم درست کردم

از ی جهت خوبه اما از خیلی جهات هم...

.

.

.

نمی خوام باهات حرف بزنم

واسم مهم نیست

مثل بچه ها ک قهر می کنن

منم نمی خوام دیگه بات بحرفم

ب دررررررررررررررررررک

.

.

.

کاش ازت متنفر می شدم

کاش متنفر می شدم ازت فاطیما

از تو ک بدترین های زندگیمو داری می کشی

بدترین هارو

می فهمی؟

کاش...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد