زیبا هوای حوصله ابری است...

زیبا 

زیبا هوای حوصله ابری است

چشمی از عشق ببخشایم 

تا رود آفتاب بشوید دلتنگی من

زیبا

زیبا هنوز عشق در حول و حوش چشم تو می چرخد 

از من مگیر چشم 

دست مرا بگیر و کوچه های محبت را با من بگرد

یادم بده تا چگونه بخوانم

تا عشق در تمامی دل ها معنی شود...

!

نه اصلا من باید چکار می کردم ک تو اینجوری حرف می زنی؟!

به من چه دخلی دارد که جامعه شناسان راکد و بی روح است؟!

مگر دست من است؟

من چطور به یه عده... دل خوش کنم که بعد از دوسال نود درصدشان حتی یکبار گیدنز را نخواندند

به من چه ربطی دارد جناب دوست؟!!

آری همان که تو می گویی پاش بیفتد درش را گل می گیرم

اصلا تو راست می گویی من اشتباه کردم که این مدیریتو قبول کردم

اصلا من مغرورم 

هرچه تو بگویی

دست از سرم بردار.

به هر حال مرگ نزدیک است...

"دلم نمی خواست ناراحتی و کدورتی بینمون باقی بمونه....

چون به هر حال مرگ نزدیکه... "

به هر حال مرگ نزدیکه!

آره خب نزدیکه اما ی چیز زشت و زنندش می کنه

این که با مفاهیم بازی بشه 

من از این متنففففففرم

من اگه چیزی می نویسم و اگه از زندگیم میگم همونیو میگم ک هست و لاغیر

اما...

بی اخلاقی ها رو اینگونه توجیه کردن شاید بزرگترین و زننده ترین پارت این داستان بود

صادقانه بگم: هیچ وقت دوست نداشتم فاعل این داستان کسی باشه با اون همه سجایا ک من ب اشتباه در ذهن خود ساخته بودم

کاش این همه برچسب نمی شد و ب تو نمی چسبید 

دغدغه هایت چقدر نزدیک و دوست داشتنی بود 

کاش دروغ بودنش را نمی دیدم

کاش.

گزاره ای از افلاطون و...

افلاطون حرف جالبی داره توو یه کی از کتاباش که فکر کنم توو جمهوری باشه اما دقیق یادم نیست

 این که اونی که میگه ظلم بده فرقش با اونی که ظلم می کنه در چیه:

اون نمیتونه ظلم کنه وگرنه می کرد و این که قدرت مایه فساد است لزوما و لزوما و لزوما

شاید ایده آلی فکر کردن خیلی ها با این گزاره ها جور در نیاد اما واقع امر این است که همین است

من یاده یه بچه افتادم که با شدت و حدت بحث این می کرد که رابطه ی با جنس مخالف نباید شروع شود 

و حتی اگر شد نباید از چارچوب ها فراتر رود

و حتی اگر رفت نباید در تناقض و تضاد با ارزش های جریان حاکم قرار گیرد

ولی من دوس دارم از این گزاره افلاطون استفاده کنم و اینو بگم:

کسی که میگه من از رابطه ی دوستی با جنس مخالف متنفرم 

صرفا و صرفا یه دروغ گوی احمقه که یا میدونه داره مزخرف میگه و یا نه

و اینه که بارها و بارها رابطه های دوستانه ای رو دیدم که باورم نمی شد اولش 

که این آدمو این حرفها....

کم از این رابطه ها حتی توو گروه خودمون ندیدم که در پستوی انزوای از جمع شکل می گیره و ادامه پیدا می کنه

انسان ظرفی است پر از غریزه 

و انکار کردن این غریزه ها احمقانه ترین کاری است که می توان کرد

و من انکار نمی کنم این غریزه ها رو و از گفتن رابطه هایی که شکل گرفت و داغون شد هم ابایی ندارم چون تجربه های بچگانه گاهی عمیق ترین تحلیل های علمی را ایجاب می کند

و من حال بعد از روزها و سال ها دیگر رابطه برایم مهم نیست 

تحلیلش مهم است 

چنان که در مورد فرهنگ چندملیتی هم همین گونه بود!

نمای چهاردهم

اونقدر خسته ام که یه چشمم به مانیتوره و یه چشمم به جای نرم و گرم خوابیدنم

امروز برای من زیادی سنگین بود 

انگار زندگی ساده و راکد من تعجب کرده بود از همچین تلاطمی یهو

صبح اول وقت میدون توپخونه و طرفای بهارستان 

دفتر روزنامه رسمی کشور

دیوان عدالت اداری

میدون امام حسین 

بعدشم مترو و نمایشگاه

خسته کننده بود

چه چیزای جالبی دیدم امروز 

اما واقعا نه حال نوشتنشو دارم و نه انگار یادم میاد

به اندازه ی تمام پولام کتاب خریدم و اگه نخونمشون از عذاب وجدان می میرم

از رفتارهای مردم از تضارب عقاید در اتوبوس گرفته تا معماری سنتی و انسانی تر طرفای بهارستان

از اتفاقات داخل نمایشگاه و تجربه دوباره موتورسواری لعنتی و هراس آور با دوست احمقم

از دعوای با حراست گرفته تا مواجه با یه عده الاغ که همه چیو به ریش می بینم اما پاش که میفته مثل یه کثافت هرچی از دهنشون در میادو هرچی که می تونن و می کنن

از شام هولهولکی تا مسفت یک ساعت و نیمی به میدون آزادی

از بحث های انتقادی تا آشنا شدن با خانم گروسی که بسی افتخار بود برام

از سوالاتم از ایشون گرفته تا بحث های مردم شناسی و زبانشناسی که رشته تخصصی فوق ایشون است و.....

که هر کدامش کلی است برای نوشتن که حالش نیست

و حال که دمی بیش نیست که رسیدم به خونه ترجیح میدم بخوابم 

چون مثل یه جنازه ام که بعد 48ساعت فقط باید روغن کاری بشه 

و روغن کاریشم فقط خوابه.

سکانس نوزدهم

امروز روز جالبی بود 

فکر نمی کردم دیدن اسم یه آدم توو لیست اردو همچین برخوردهایی رو ایجاب کنه 

الاایهال من برام مهم نبوده و نیست حالا اسمش هرچه بگذارن برام فرقی نمی کنه 

جالب بود  

اون روزها فرار می کرد اما حالا هی جلوی چشامه  

ادعاهاش که یادم می افته عقم می گیره

باورم نمیشه یه آدم انقدر راحت حرف بزنه بد بزنه زیرش بد توهین کنه در حد لالیگا بعدشم....

واقعا نوبرشه بخدا

ما هم خواهر برادر داریم اما اینشو ندیده بودیم

اصلی که بارها من گفتم و تو تایید کردی یه چیز بود

چند حرف بیشتر نداشت

"اقناع و نه طرد"

اصلی که حتی یکبار هم بش عمل نکردی حالا تو....  

گفتم از آدمایی که طبقاتی فکر می کنن متنفرم 

گفتی من ماحصل فرهنگ های مختلفم! 

به رک بودنو صراحتت می نازیدی اما نمی دونستی اینا توو جامعه ی ایران واس آدم افتخار نمیشه ننگ میشه

امروز یکی می گفت وبلاگتو به گند کشیدی  

خودتم به گند می کشی 

اما برام مهم نیست  

چون کله خرابم  

گوش می کنم به حرف بقیه اما خودم تصمیم می گیرم 

اصلا می دونید چیه 

 فرق من و باقی این احمق ها توو یه چیزه  

این که من ظاهر و باطنم یه کیه اما...

می دونید گافمن می گه اونایی که پایگاه طبقاتی اجتماعی برتری دارن یا بهتره بگم قدرت بیشتری دارن بهتر میتونن روی صحنه بازی کنن و پشت صحنه رو حفظ کنن 

اما من نه می تونم و نه دوست دارم  

ترجیح میدم همونی باشم که هستم 

حالا به هر دلیل... 

می گفت یکی ننویس این حرفارو  

می گفت من که نمی دونم واس کی می نویسی اما با این کار اون طرف فکر می کنه کیه! 

من همچین قصدی ندارم بخدا 

می گفت چرا هدف هات انقدر کوچیکه که این مزخرفات شده هدفت 

باید بگم اینا هدف من نیست و من از سر دلتنگی می نویسم 

برای خودم و نه برای بقیه  

به من چه ربطی داره که یه عده  بیکار این مزخرفاتو می خونن ! 

می گفت ادبیات وبلاگتو به گند نکش 

منم می گم هر جور که دوست داشته باشم می نویسم و ملاحظه هیچ بنی بشری رو هم نمی کنم  

اینجا مال منه 

مال مال من 

فقط برای خودمه برای نوشتن خودم  

اصلا بهتره بگم چاردیواری اختیاری! 

تموم شد و رفت! 

خدایا دارم میمیرم 

سرماخوردگی ام اضافه شد  

امروز که پامو گذاشتم کلاس انگلیش یهو نگار گفت: 

hello depress boy where were you three sessions ago! 

منم با کمال خونسردی گفتم خواب بودم  

گفت چی؟؟؟ 

گفتم خواب بودم خب! 

گفت یعنی چی خواب بودی؟
گفتم یعنی خواب بودم دیگه  

جغد نیمه شب خوب خوابش روزاست دیگه  

طفلک کلی بعد کلاس نشسته منو نصیحت می کنه  

بیچاره نمی دونه بابا من خرتر از این حرفام  

و... 

بگذریم دلم مامان درمانی می خواد

آخ توو این وضعیت سوسیس خوردن نمی دونید چه کثافتیه!

حالم داره بهم می خوره

دوس دارم به اندازه کل بشریت بخوابم

فردا هم که کنفرانس دارم معلوم نیست چه مزخرفاتی می خوام بگم