الان فقط ی چای لیمو و ی کیک شکلاتی و...
و ی موسیقی آروم می تونه روح خسته ی آدمو آروم کنه
شکلات و چایی رو نمی تونم ش ی ر کنم
اما آهنگو چرا
The dumb waiter
مزخرف ترین نمایشنامه ای ک خوندم
اما امروز توو کارگاه بحث های خوبی شد
Absurdity
محوریت بحث ها بود
هر کی از زاویه رشته ی خودش می دید
بچه های ادبیات انگلیش افتضاح بودن
ی بحث از کپیتال مارکس کشیدم وسط ترکوندم همشونو !
چقدر خوبه آدم گاهی وقتا احساس کنه ک ی کمی می فهمه
البته ی کمی آ !
روزهای خوابگاه بد می گذره
وقت بیرون رفتن ی خورده واس خودم بودنو ندارم
از بس ک مشغله واس خودم درست کردم
از ی جهت خوبه اما از خیلی جهات هم...
.
.
.
نمی خوام باهات حرف بزنم
واسم مهم نیست
مثل بچه ها ک قهر می کنن
منم نمی خوام دیگه بات بحرفم
ب دررررررررررررررررررک
.
.
.
کاش ازت متنفر می شدم
کاش متنفر می شدم ازت فاطیما
از تو ک بدترین های زندگیمو داری می کشی
بدترین هارو
می فهمی؟
کاش...
ز روی مهت جانا پرده بر گشا
در آسمان مه را منفعل نما...
.
.
.
مهم نیست نه؟
می دونی فروید چی میگه؟
می گه اگه ب ی نفر بی محلی کنی حس اعتماد بنفسشو ازش می گیری و اگه این کارو ادامه بدی ضریب هیجانیشو ب حداقل ممکن می رسونی و خیلی راحت پسیو و برکتش می کنی...
چرا نمی فهمی فاطیما؟!
کجایی ک اینقدر مغروری...
شاهزاده پریونی یا ایل و طایفه حضرت همایونی؟!
کودومشی؟!
توام ی آدمی
مثل من !
درست مثل من
با حق آدمیت یکسان !
همونطور ک من حق دارم بخندم تو ام حق داری بخندی
زندگی خلاصه شده خندیدن نیست
اما خلاصه شده دوست داشتن ک هست!
حالا چی شده ک فکر می کنی با اون ور وایستادنو خندیدن چیزی رو بدست میاری!
نمی دونم چی بت بگم
بخدا نمی دونم !
دیگه نمی دونم !
دلم یهو خیلی گرفته
بیش تر از اون چیزی ک فکرش تو مغز چوبی تو بگنجه
مخصوصا وقتی
alone in the rain
رو می گوشم هم کلا می رم توو فضا...
مثل ها مزخرف محض اند
مثلا دوریم و
دوست نیستیم !
نزدیک تر بیا !
آن دور ها که ایستاده ای
چه بخواهی چه نخواهی
دلتنگ می شوم
آن دورها که ایستاده ای...
تنم دی ماه است
تبم بالا
.
.
.
مهدیه لطیفی
خب چی بگم ک زود تموم شه
باید ی کم بی خیال تر پیش برم
بخوام شلوغش کنم لطمه می بینم
.
.
.
داستان حراست و رابطه اجناس مخالف ! باز هم خنده دار و حتی چندش آور بود
کم از این حماقت ها نمی بینم
اما این یکی ی کمی بیش از خنده دار بود
.
.
.
امروز خوب بود
خوندم تا الان
و از الان هم می خونم تا...
.
.
.
شه شه رو نمی دونم چی بگم بش !
گفتم استاد من وقت ندارم ی کار آسون بگو من واس روستایی انجام بدم
گفت ی کار عالی می گم برو شروع کن
حالا کار عالیش مقایسه دو تا کتاب 700صفحه ایه !
عجبا !!!
.
.
.
ich bin mude warum du bist sehr sher meedogenloos
das ist sher schade
genoeg nu noch
fatima...
ich bedele dich
.
.
.
بی خیال می خوام آلمانی بخونم
بعدش هورتون
وقت کمه
.
.
.
نمی دونم چرا یهو دلم خواست سوره اسراء رو بگوشم
همیشه ی احساس خاصی داشته واسم معنای خدا توو این سوره
چرا من اینقدر دور شدم ازش...
«إن هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم و یبشرالمؤمنین الذین یعملون الصالحات أن لهم أجرا کبیرا»
گاهی ب اندازه اورائ این عالم آرومم می کنه