نزدیک تر بیا !

مثل ها مزخرف محض اند 

مثلا دوریم و 

دوست نیستیم !

نزدیک تر بیا !

آن دور ها که ایستاده ای 

چه بخواهی چه نخواهی 

دلتنگ می شوم 

آن دورها که ایستاده ای...

تنم دی ماه است 

تبم بالا

.

.

.

مهدیه لطیفی


سکانس پنجاه و پنجم

خب چی بگم ک زود تموم شه 

باید ی کم بی خیال تر پیش برم 

بخوام شلوغش کنم لطمه می بینم 

.

.

.

داستان حراست و رابطه اجناس مخالف ! باز هم خنده دار و حتی چندش آور بود 

کم از این حماقت ها نمی بینم

اما این یکی ی کمی بیش از خنده دار بود 

.

.

.

امروز خوب بود 

خوندم تا الان 

و از الان هم می خونم تا...

.

.

.

شه شه رو نمی دونم چی بگم بش !

گفتم استاد من وقت ندارم ی کار آسون بگو من واس روستایی انجام بدم

گفت ی کار عالی می گم برو شروع کن 

حالا کار عالیش مقایسه دو تا کتاب 700صفحه ایه !

عجبا !!!

.

.

.

ich bin mude warum du bist sehr sher meedogenloos 

das ist sher schade 

genoeg nu noch

fatima...

ich bedele dich 

.

.

.

بی خیال می خوام آلمانی بخونم 

بعدش هورتون 

وقت کمه 

.

.

.

نمی دونم چرا یهو دلم خواست سوره اسراء رو بگوشم 

همیشه ی احساس خاصی داشته واسم معنای خدا توو این سوره

چرا من اینقدر دور شدم ازش...

«إن هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم و یبشرالمؤمنین الذین یعملون الصالحات أن لهم أجرا کبیرا»

گاهی ب اندازه اورائ این عالم آرومم می کنه 

سکانس پنجاه و چهارم

ای بابا وقتی دلم می گیره اعصابم خورده خورده

نمی فهمم چی باید بت بگم 

نمی فهمم...

یا حرفامو می شنوی یا نه 

اگه می شنوی و باز می خندی و رد میشی نمی دونم چی بهتر از همون حکایت سعدی باشه برات 

نمی دونم 

خستم 

از لحاظ روحی 

وقت برای خودم ندارم 

این ک ی روز بیکار باشم پاشم برم سینما برم کوه برم...

دلم یهو می گیره 

و ی خاطره درب و داغون از تو داغون ترش می کنه 

فاطیما...

دیگه خسته شدم 

سه سال بسه !

صداقت حرفامو دیگه فهمیدی 

حالا اجازه بده بفهمم فاطمه کی بود ک شد بردار تمام مختصات زندگی من 

دیگه واسم مهم نیست بقیه چی فک می کنن

امروز یکی می گفت این مزخرفاتو ننویس توو بلاگت

مگه آبرو نداری!

منم گفتم خیلی وقته واسم مهم نیست 

فاطیما نزدیک شدن من به تو دیگه احمقانست 

بعد سه سال تو باید بگی چی عوض شده چی نشده!

می فهمی چی می گم؟!!

...

فقط دوست دارم اینو بگوشم

توو این لحظه های لعنتی 

ک تعادلم شده شبیه مسلولین اتاق سفید اوین

تنها چیزی ک می تونه آرومم کنه:

دانلود


ی لنگه کفش پاره

حکایت این روزای من:

ی لنگه کفش پیر و درب و داغون

افتاده بود ی گوشه خیابون

هیشکی اونو ی لحظه پاش نمی کرد 

هیشکی ی لحظه هم نگاش نمی کرد

می گفت که تنهایی و بی پناهی 

ی روز ب آخر برسه الهی 

ی لنگه کفش پاره 

بی کس و بی ستاره 

افتاده زار و گریون ی گوشه ی خیابون...

لنگه کفش دانلود

.

.

.

محسن چاوشی

سکانس پنجاه و سوم

کنفرانست عالی بود 

ولی خیلی چیزا عالی نیست آدمک...

.

.

.

سنگدلا چرا دگر جور و جفا نمی کنی 

جور جفا بکن اگر مهر و وفا نمی کنی

زخم دگر بزن به دل مرهم اگر نمی نهی 

درد دگر بده اگر خسته دوا نمی کنی...

.

.

.

بس کن دیگه باور کن این روزا سخت می گذره 

حالم بهم خورد از این همه آه و نفرین 

دلم می خواد آروم باشم 

بفهم "دیگه"...

ازت خسته شدم 

اگه می خوای بم نگاه نکنی هیچ وقت نگاه کن 

چی مث این گدا ها ی بار نگاه می کنی ده بار نگاه نمی کنی 

سه سال گذشت جنابعالی هنوز همونی ک بودی 

بابا بس کن دیگه !

چقدر زود پیر شدم

من قدیمی ام 

من فسیل آخرین گیاهی ام 

که تو می شناختی اش

و رفتم 

وقتی تو خواب بودی

و همه کرکره ها از سمت خانه ات 

خط خورد 

چقدر زود پیر شدم 

و کوه های مذابم 

در روشنی چشمانت تلف شد

.

.

.

آزاده دواچی