-
بگذار نگاهت کنم...
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 23:47
آدم های ساده ب یک سلام دو هجی شادمان می شوند نمی خواهد سلام های چهار حرفی ات را زحمت لب هایت کنی و امتنان گوش های من اما رد ک می شوی نگاهم کن بگذار بی هوا فکر کنم هنوزم الانم با الانم فرق دارد بگذار بی هوا فکر کنم هنوزم پلکان گیسوان تو را درست آمده ام بگذار کلنجار زمزمه های بی فایده ی مغزم را با تو سرابی سهمگین نبینم...
-
کنارمی ب من نگاه نمی کنی...
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 13:49
برام هیچ حسی شبیه تو نیست کنار تو درگیر آرامشم همین از تمام جهان کافیه همین که کنارت نفس می کشم برام هیچ حسی شبیه تو نیست تو پایان هر جستجوی منی منو از این عذاب رها نمی کنی کنارمی ب من نگاه نمی کنی...
-
نگاهم کن شاید...
دوشنبه 10 مردادماه سال 1390 12:07
رمضان امسال... فقدان معنویتی ک دیر زمانیست دیگر نیست . . . نگاهم کن شاید شرمساری این سالها ک گذشت کمی دلم را بلرزاند نگاهم کن شاید یاد بگیرم روزگاری ست بیهوده درگیرم در این هیاهو نگاهم کن شاید باور کنم "کریمان جان فدای دوست کردند..." نگاهم کن شاید روزهای مسجد الحرام باز هم ب یادم بیاید نگاهم کن شاید حرف های...
-
این شب لعنتی...
شنبه 8 مردادماه سال 1390 23:17
امشب ی شب لعنتی بود واقعا لعنتی بود لعنت ب این امین احمق آخ من ترسو رو چ ب شهربازی و رنجر و این مزخرفات داشتم می مردم اولیش زیاد ترسناک نبود دومیشم ی سفینه بود ک بد نبود ی خرده هیجانش زیادتر بود اما سومیش افتضاح بود باورم نمیشه اصلا استاندارد نبود ب هیج جا بند نبودم فکرشم نمی تونم بکنم ک توو فاصله بیست متری زمین کله...
-
آشتی کن...
شنبه 8 مردادماه سال 1390 13:28
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم تا آنکه ناگه ز یکدیگر نمانیم کریمان جان فدای دوست کردند سگی بگذار ما هم مردمانیم غرض ها تیره دارد دوستی را غرض ها را چرا از دل نرانیم . . . کنون پندار مردم آشتی کن ک در تسلیم ما چون مردگانیم.... . . . "باز هم صدای دیوانه کننده ی شهرام ناظری کمی دورتر برد خیال آشفته ام را از این پوچ هیاهوی...
-
من مریض نیستم
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1390 00:02
امروز هم بدتر از دیروز ی دکتر مشاور دیگه چند دقیقه حرف زدیم مهربون بود انگار چندتا سوال ازم پرسید و گفت مشکل چیه و منم جواب دادم ک یهو گفت عاشق بودی؟ هیچی نگفتم و سرمو پایین انداختم و فقط با انگشتام بازی می کردم چند ثانیه گذشت و گفت قرار نیست جواب منو ندی ! اگه منو قبول داری پس باید سوالمو هم قبول داشته باشی و جواب...
-
درد را بنویس
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1390 11:08
درناک دیدن این پنجره ها را درهای این تاریک خانه انعکاس بی شرمی باد تندناک را می دهد پیشم خلوت این روزها و حلقه ی این روزهایم حلق آویزی است ب نام هیچ رنگ سبز چشم هایم تلالوء حسرتی است بی سرانجام و پشت این میله های حبسگاه چون صبحگاه زشت و نازیبا پر از طمطراق هیچ است پر از نگاه اشک های آغشته به هیچ است پر از توهمی است...
-
پلان بیست و پنجم
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1390 11:06
دیروز فوق العاده بد بود و من ب ناگاه وارد ی دعوای شخصی شدم و کار ب فحاشی رسید داشتم حاضر می شدم ک برم کلاس ک یهو دوست و شاید ب ظاهر دوست سابق اس داد "چرا اون نظر رو تایید کردی؟ مگه بت نگفته بودم تاییدش نکن! " اولش درست حرف زدم تا برگشت گفت عصبانیم کردی دیگه جکس برام مهم نیست اما تلافیشو سر کیوت در میارم می...
-
این روزای سگی
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1390 11:03
راستی چی شد؟! چه جوری شد؟! اینجوری عاشقت شدم شاید می گم تقصیر توست تا کم شه از جرم خودم . . . ساعت سه نیم نیمه شب تمام استخون هام درد میاد دو روزه نخوابیدم نمی دونم چرا دیگه با خودمم درگیرم آخ اصلا انگار خود آزاری دارم دوست دارم خسته و کسل باشم و تنها و عجیبه ک نمی دونم چرا اما با این همه این روزای سگی رو دوست دارم...
-
سکانس سی ام
دوشنبه 3 مردادماه سال 1390 21:05
خسته شدم از این دانشگاه مزخرف عجب غلطی کردم ته رو انتخاب نکردم گروه نیست حتی روستا هم نیست ب خدا همش زیراب زنی همش چشم و همچشمی حالم بهم میخوره از این گروه اون از اون سفر اینم از این یکی واقعیت اینه ک تا جایی می تونی پیشرفت کنی ک محیط بهت اجازه بده تو این دانشگاه این محیط کم و بیش هست اما زیر لوای ی عده احمق کاملا بی...
-
اما سر راه من درخت سیب می کاره...
یکشنبه 2 مردادماه سال 1390 22:44
تو رو از خاطرم برده تب تلخ فراموشی دارم خو می کنم با این فراموشی و خاموشی چرا چشم دل من کوره عصای رفتنم سسته کدوم موج پریشونی تو رو از ذهن من شسته... . . . امروز بازم باد بودو بارون دیشب فوق العاده بود بارون بود در حد سیل مثل دیوونه ها رفتم بیرون قدم بزنم مثل موش آب کشیده شده بودم سردم بود اما هوا و بارونی ک مثل...
-
پلان بیست و چهارم
جمعه 31 تیرماه سال 1390 23:49
این دیگه احمقانه ترین چیزی بود ک می شد اتفاق بیفته " سلام آقای لشگری ؟ بله ! شما؟ من ریحانه حسینی هستم خوبین شما؟ می دونید این روزا دوستام شوخی های احمقانه و بی مزه ای باهام می کنن منم بالطبع ب هر حرفی...متوجه هستی دوست عزیز ک؟! نه آقای لشگری من حسینی هستم الان وقت ندارم فردا باهاتون تماس می گیرم""...
-
دیدی ای مه
جمعه 31 تیرماه سال 1390 16:24
این چند روز ک گذشت هوا ابری بود من عاشق این روزا ایم ک خسته میشمو... دیدی ای مه استاد رو می گوشم
-
پلان بیست و سوم...
جمعه 31 تیرماه سال 1390 12:50
بحث سربازی و بدبختی های اون بود دیشب تا نیمه های شب بحث کردیم پسر خالم زیر بار حرفام نمی رفت تا نیمه های شب حرف زدیم آخرشم هیچ . . . من نمی خوام از تو و کل دار و ندار تو متنفر شم کثافت ! کاری نکن ک اصولمو زیر پا بذارم دهنتو ببندو خفه شو فقط واس من از خدا و پیغمبر نگو عقم می گیره از حرفات...
-
پلان بیست و دوم
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 22:54
از این روزایی ک گذشت راضی نیستم از برنامم کاملا جا موندم البته دیر نشده اما از نظم خارج شد دیگه تا ورزشگاه و کلاس زبان رو با چرخم میرم حال میده منم ک دیوانه و عاشق سرعت البته چرخ ک سرعتی نداره تو ترافیک حال میده... توو راه ک می رفتم پوشش زن توو جامعمون واسم شد سوال خیلی عجیبه انگار اصلا تخیلیه نه ایرانیه نه اسلامیه و...
-
اخلاق؟!
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 22:16
اخلاق؟! با چ ق می نوسینش حالا؟! من همانم ک فکر می کنم ! ب قول... من... . . . halloo my dummy this the time you and me gratify the life the humanity the right that you lose it against nonelessness halloo my dummy the morality died morality that you believed it and me too and now my reaction reflect your behaviors in...
-
اکنون دل من شکسته و خستست...
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 15:50
ما چون دو دریچه روبروی هم آگاه ز هر بگو مگوی هم هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز قرار روز آینده اکنون دل من شکسته و خستست زیرا یکی از دریچه ها بسته ست نه مهر فسون نه ماه جادو کرد نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد...((م.اخوان)) . . . آدمک تو می دونی تنها رفتن این راه سخته مگه نه آدمک؟! ها آدمک؟؟؟ با توام آدمک ! خب حرف...
-
بگذار بچرخد چون چرخش نخبگان...
جمعه 24 تیرماه سال 1390 11:37
مامانم می گفت بچه ک بودم ی نوع اگزومای خاص و شدید داشتم ی نوع حساسیت شدید پوستی ک از هر ی میلیون بچه ی بد شانس مثل من دچارش می شن کلی دارو و متخصص و فوق تخصص پوست هیچ غلطی نمی تونستن واسم بکنن روز ب روز بدتر از دیروز مامان می گفت تمام عمرمو صرف بغل کردن تو کردم ک مبادا بلایی سرت بیاد می گفت منتظر بودی ی جای زبر پیدا...
-
halloo my dummy
جمعه 24 تیرماه سال 1390 00:16
ich kommen ytzet hier oder... . . . do you blame me?! for what? for my reason for my emotional ties for breath in the netherworld for what?! im talking to you dummy! don't you believe me...don't you hear me... im talking to you dummy please please listen me i beg you everything you say im so rusty please listen to me...
-
نقاش ازل بهر چ آراست مرا...
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1390 19:35
آنچه ک نمی خواستم سرانجام شد: آدمی بس ب دور از آنچه آدمی خوانند و تو آدمک... زبان دیگر قاصر است از تمنای روزهای خوبت و ندامت این واپسین زشت روزگارت... تو را و مرا دیگر چ سود از گفتن این همه اشتیاق و بی صبری! آری زبان در کشیدن در این آشفته روزگار شاید به ! و ما در این زشت روزگار آیا درست کرداریم؟! با تو ام آی آدمک......
-
خطاب ب طبقه انم
سهشنبه 21 تیرماه سال 1390 00:54
خطاب ب طبقه انم: قصه ی تو قصه ای ترحم آمیز است آرامشی ک در چشمان تو می یافتم سرابی بیش نبود آرامش را فقط خدا داند و دارد و بخشد و نه تو آدمک ! . . . در پوست خودم نمی گنجم ک دوست صمیمی من بین تو و من ، مرا انتخاب کرد اما در مورد آن یکی از سر بچگی و شاید زرنگی زد زیر قولش من برایش احترام قائلم ب عنوان یک هم کلاسی و کسی...
-
پلان بیست و یکم
یکشنبه 19 تیرماه سال 1390 22:51
این چند روزه دارم تنبل میشم زیادی می خوابم ورزشم ک نمی کنم ب قول انگلیسیا: shame on me ! . . . از ترجمه اون کتاب فعلا منصرف شدم در حد و اندازه من فعلا نیست فعلا ک دارم contemporary sociological theory and classical roots رو می خونم بینم چی میشه... . . . امروز اولین جلسه آلمانی خوشم اومد دوست داشتنیه حداقل اونقدری ک...
-
...
شنبه 18 تیرماه سال 1390 23:31
قاب عکسی که ناخوشایند است را برعکس می کنم حال چرا تو و خاطرات تو را برعکس نکنم؟! اینگونه دیگر تو نیستی و راحت تر می توان نفس کشید . . . کم کم دارم ب این تنهایی عادت می کنم چقدر شبیه جامعه شناساس کلاسیکم از وبلن گرفته تا مید و مانهایم همشون مشکلات روحی روانی داشتن من دوس دارم مثل هربرت مید باشم ولی نیستم! من نه زندگی...
-
پلان بیستم
شنبه 18 تیرماه سال 1390 16:13
آه خدایا سخته، ب مقدساتت سوگند! تو کمک کن ک یادم نره قول و قرارهامو... . . . این روزها بدجوری پیله تنگ این تنهایی اذیتم می کنه... تو ک می دونی لا اقل تو ک هر روز نق نقای ی بچه پر روو رو اونم اول صبح می شنوی... تو ک می دونی سخته... باز دلم ب تو مگه خوش باشه وگرنه از دیگران ک طرفی نمیشه بست... . . . چندان ک گفتم غم با...
-
پلان نوزدهم
شنبه 18 تیرماه سال 1390 10:17
دست پیش گرفتی عقب نیفتی بچه... آخ ک چقدر خوبه هیشکی نیس این طرفا
-
کمترین انکانترینگ ب قول انگلیسیا...
جمعه 17 تیرماه سال 1390 19:16
آخ... بازم وسوسه بازم آدم بازم سیب بازم گندم و بازم تو... و آخ ای تو ای میوه ممنوعه آخ خدایا من حتی باورمم نمیشه... چرا خواستی کثافتی رو ببینم ک من آدم دیدنش نبودم.. مگ من تورشتاین وبلن بودم؟! مگه من نظریه ی طبقه تن آسان بودم؟! خیلی زود دست هامو رها کردی؟! خیلی زود... کانکشن بدی بود انکانترینگ بدی هم بود خیلی بد......
-
هست شب. آری شب.
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1390 23:39
بذار آروم باشم فقط بذار آروم باشم این تنها لطفیه ک می تونی بهم بکنی . . . نیما... نیما مگه تو بفهمی چی می گم... چرا این روزگار نکبتی ماست ک تو گوشه دره های مازندرانو انتخاب کردی و من این پستو رو... هست شب همچو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا هم از این روست نمی بیند اگر گمشده یی راهش را با تنش گرم بیابان دراز مرده را...
-
من از خنده های تو متنفرم...
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1390 21:54
من منجمد شدنمو دوست دارم سرد و بی روح شدنمو دوس دارم من غم و غصه هامو دوست دارم من از خنده های تو متنفرم حتی نگاه هات... انگار مثل ی گرگ تیکه تیکم کردی و رفتی... من انجماد این روزهامو ب خنده های بادآورده ی روزگار تو ترجیح میدم بگذار دیگران در رسیدن ب خنده های تو جامه درند من دیگر سرد و بی تفاوت ب نگاه های کثیفت ک بهتر...
-
پلان هجدهم
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 22:47
امروز بد نبود فقط شب ها ک بیدار می مونم صبح نمی تونم بیدار شم و این بده در مجموع... . . . ساعت 9 بعد از مدت ها نمازو رفتم مسجد یاد نمازای صبح مدینه افتادم و دلم یهو خاست ک بعد از اون نمازای دوست داشتنی برم بقیع و کلی بشینم و گریه کنم... یادشم ک می افتم احساس عجیبی پیدا می کنم....انگار غم انگیز ترین جای این دنیایی بود...
-
منو بی واژه صدا کن...
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 12:29
منو دریا منو بارون منو آسمون صدا کن اسممو واژه به واژه تو دل ترانه جا کن منو تنها منو عاشق منو خوب من صدا کن منو از همین ترانه واس ما شدن صدا کن منو بی واژه صدا کن هم صدا تر از همیشه ب همون اسم عزیزی که برات کهنه نمیشه واسه زندگی صدام کن واس هرچی عاشقانه است واس حرفای قشنگی ک نگفته شاعرانه است منو دریا منو بارون منو...